دسته: شعر و ترانه

نوامبر 16
شعر مرگ کبوتران شاعر – ژیلا شجاعی (یلدا)

مرگ کبوتران آه ای کبوترهای پر بسته که از باران ستم پرها شکسته از ظلم زمستان سیاه بی رحمی برف شلاق بر تن سفیدتان نشسته آتش سوزان درد می پاشد جرقه ای بر بال های خسته مرغ مهاجر بی رحمی دانه ها را برده، مانده ابد گرسنه سنگی جدا شده قلتیده از کوه نامردی بال […]

نوامبر 15
شعر رسول مهربانی – رسول چهارمحالی (ساقی عطشان)

آمنه دارد بغل خورشید عالم تاب را در زلالی و سپیدی قطره ای از آب را عطرخوش بوی رسالت میرسدهر سومشام جبرئیل آ ورده بهر مقدمش عرض سلام روز میلادش ظهور عشق و امید و شعف دشمنانش خواب رفته خواب اصحاب کهف دین اسلام از وجودش بانگ یا هو می زند عشق فخر کائنات هم […]

نوامبر 15
شعر عید مولود – حسن مصطفایی دهنوی

« عيد مولود » عید مولود محمد(ص) عیدیـَس ، فرخندگی عید مولودش بیامد ، زنده تـر شد زندگی عید مولود پیمبر(ص) عیدیـَس، نیک و شریف با شرافت باشد و با نیکی و پایندگی خلق دنیا بنده ی حق می بُدن1 ، اما چه سود راهشان در راه جهل و غیر راه بندگی آن ابوسفیان با […]

نوامبر 15
ترانه به امید اجابت ترانه سرا – ژیلا شجاعی (یلدا)

كز كرده سايه غم بر گوشه ابروانم شاخه خشك گريه ، كور كرده ديدگانم مژه بر هم نمي زنم و از زنده ماندن پشيمانم تني تب دار دارم و جز مرگ راه ندارم شقايق هاي پر پر شده در ميان باغ آرزوهايم نگاهي كه شكسته شوق شادي را بر لبانم ز لحظه هاي غم بار […]

نوامبر 14
شعر محمود – حسن مصطفایی دهنوی

« محمود » روزي چو عيد مولود،دراين زمين نمي بود بر نام احمد(ص) آمد،بودش لقب چه محمود6 يك روز عيد مولود، آمد چو روز بهبود از لطف رب معبود7،عيدس براي محمود روزي كه با سعادت، آمد چو روز مولود مولود آن محمد(ص)،عيدش زِ مسلمين بود در روز عيد مولود ، اول بناي دين بود نام […]

نوامبر 14
شعر پند آبدار – حسن مصطفایی دهنوی

« پند آبدار » آواز دور و صوت و صداهای بیشمار نقدی به دست تو نـسپارد به روزگار از کار دور و راه درازش نـمی توان سودی به دست آوری از بهرکار و بار نقد زمانه هر چه مهیّا تـرَس بدان نزدیک و بهتر است ، برایت ببر به کار هرچیز دور ومخفی وحرف هوا […]

نوامبر 13
شعر نیک و نیکخواه – حامد نوروزی

گفت آن هاتف که اندر بهر ما این مقدر می کند صاحب قضا من از آن شعله که در قلب شماست خوب دیدم که صراطش در وراست من یقین دارم که در نزد دادار مه و ماه هست برقرار و ظلم و جور اندر کنار باز هاتف گفت : در پایان راه اجرتی هست بهر […]

نوامبر 13
شعر وافی،ساقی و شافی – حامد نوروزی

آن دلبر زیبا رخ و زیبا سخنم کو؟ آن وافی ، آن ساقی ، آن شافی ما کو؟ مجنون که در این دایره تنها به عبایی صد جامه و جان بذل کند لیلی ما کو؟ دردی ست از آن هجرت ای دلبرزیبارخ عیار آن صاحب درمان و دوای دل ما کو؟ بی بودن تو محفل […]

نوامبر 13
شعر دلم شکستی – نعمت الله سیادت مقدم

شکستی بس از تو دیــــدم ولـــــــــــع به که ندادی جــــز شاعر شیــــرازی مــــــرحوم فــــــــرج تو لـــــذت بردی و من میکشیدم وجـــــــــــع خیـــانت کردی به عشقم باید بشوی از دلم خلــــــــــــع مسبـــب دلم را که کـــــــــردی فلـــــــــــــح همان خیانــــت ها که دیدم ازت در ربـــــــــــع لـــــذت نامردان چشیدی من از تـــو زهری بـــد تر نیــــش ملــــــــــخ […]

نوامبر 13
شعر لطف حق – حسن مصطفایی دهنوی

« لطف حق » تا كي به رأي و بينش مردم سلنتري1 دانش بجوي، كه گوي زِ ميدان بدر بري حيف است عمر ، ريزه خور2 نان مردمي ناني بدست آر3 و عطا كن به ديگري در انتظار حُسن كه باشي ، به من بگو مخلوق را كه نيست زِ حُسن تو بهتري قانون حق […]

نوامبر 12
شعر پندار – حسن مصطفایی دهنوی

« پندار » غم مخور جانا كه پندار منس ،جانانه وار هر كه در پندار من باشد ،بداند اين قرار كار جانان بشر،بر يك قرار و قاعده است در ره پندار ما ، جانان بدادند اين قرار كار ما باشد ، اگر اندر ره ديوانگي از ره پندار ما ، بايد بـگيرد اين قرار هركه […]

نوامبر 12
غزل نام تو (بهشت) – نعمت الله سیادت مقدم

در غـــزل هایـم نمیبـــردم نام تــــــو را همان قــدر که تــــــو حساس بـــــودی روی حجابــــت من هــم معــذور از نوشتن نامـــــــت! تا که نامحـــــرم در مقصــــــــود بیـــت های من حســـرت به دل بمـــاند! گرفتـــم درد لاعلاجــــت! گفتا طبیــــب رگ زنی هســــت نعــمت علاجـــت! مـن  پرهــــیز  کـــردم از حجامـــت! خـــدا کنـــد که زود تر بمــــیرم برســـم […]

نوامبر 12
شعر می بینم در باورم معبود یگانه ام را – ژیلا شجاعی (یلدا)

می بینم در باورم معبود یگانه ام را می بینم در باورم سپیده صبحی برای روز روشن را می بینم در باورم درخششی برای آفتاب را می بینم در باورم برای باغچه مثل گل را می بینم در باورم برای درخت مثل ریشه را می بینم در باورم شاخه گلی برای پروانه را می بینم […]

نوامبر 11
شعر ترم عاشقی – علی ناصری

همراه تودر کشتی طوفانی عشقم من ساز تو وسیل پریشانی عشقم هر روز به عطرتوشدم چون شب باران سر مـسـت تووصورت نورانی عشقم هرچنددراین شعشعه آیینه شکستم مجنون توام ،غرق به ویرانی عشقم هر روزکه از کوچه دل میگذری تو اشکم ،به شام شب حیرانی عشقم چون دفتر عشقت ،شده درس ام در ترم رساله […]

نوامبر 11
شعر پنجره‌های بسته‌ی شب – حسین محمدیان

از پنجره‌های بسته‌ی شبِ شلاق می‌شود، تنهایی با هر انعکاسی از طنینِ گام‌هایم گویی روی سنگفرش این عبور هر ردپایی، به مرده‌ای می‌ماند که نعش ِ ‌خود بر دوش کشیده است بی دستی به یاری یا حزنی به همنوایی در این کوچه، رخنه کرده سکوتی سرد از درز درزِ آجرها ماسیده بر لب‌ها، واژه‌ها صامت […]

نوامبر 11
شعر نبودی دلم هی – نعمت الله سیادت مقدم

نبـــودی روز و شـــب غصه ها میخـــوردم در نبـــودت و میــــزدم نــــی! بی وفـــا بـــودی دیــــدمت با وی! دلــم واقــعا هــــی! دلم نپرس جـــواب خوبی مگر خوب نیست هی! نــــدانم تا کـــــی! نعمت الله سیادت مقدم

نوامبر 11
شعر بنده ی من – حسن مصطفایی دهنوی

« بنده ي من » اي بنده ي من، بر تو نمودم كمكم را تحميل نكردم ، به تو ضرب كُتكم را اين نكته خودت ، پيش خود در نظر آور طاقت نَـبُوَد ، ضربه ي چوب و فلكم را اي بنده ي من،اين سرت از دام برون نيست نـتوان نگري دام و طناب مُحكمم […]

نوامبر 11
شعر روز ما – اصغر محمودی

عصر آهن عصر سنگ عصر جنگ تن به تن از سر آدم گذشت در غروبی رنگ رنگ قرن حاضر قرن من قرن آزاد و رها طبل بی عاری به دست آدما قرن آزادی انجام و عمل رو به پایان می رود در دو روزی تنگ تنگ روز ما روزی چنین است روز انسان روز فقر […]

نوامبر 11
شعر معاشقه با پروردگار – ژیلا شجاعی (یلدا)

محرمی بهتر از تو در این دنیا نیست تا تو هستی در کنارم حاجتی به خلق نیست گر نباشد شعله شمعی شب افروز تا تو هستی ترسم از تیرگی ها نیست دل به تو داده ام و تنی دل شاد دارم در آسمان چشمانم ابر غمباری نیست هر لحظه گشته لبانم مزین به نامت با […]

نوامبر 11
شعر قصه باران شاعر – ژیلا شجاعی (یلدا)

قصه باران دست در دست هم دارند ابرها نقاشی می کشد باز ابرها فصل با طراوت باران است دست به کار شده اند ابرها باد می وزد در پهنای آسمان هم همه ای است در میان ابرها آسمان می شود سیاه و تار می ترسند و می لرزند ابرها می رسد از راه غرش رعد […]

نوامبر 11
شعر عشق یار پیشین – نعمت الله سیادت مقدم

عشــــق اگر یـــار اســــــت مـن عـمــری سـوی یـــــار دویــــدم!! خـزیـــدن که چــه عــرض کنـــم ای دوســت بـــاورش سختــت! لیــکن نشــانـــش زخــــم های تنـــم و فریـــاد نـهیبـــم!! که به خاطر یــــار به جـــــــانم خــــــریدم! امـــروزه که جنــــگ نیســت اما دوســـــت دارم در جنـــــگ بمیـــــرم لیکــــن یــار بی وفای پیشینم را نبیــنم!!! نعمت الله سیادت مقدم

نوامبر 11
شعر در آشوب طوفانی دریا – کیش علی ربیعی

در آشوب طوفانی دریا ترانه های امواج را دوست دارم اگر چه سهمگین بر تخته سنگ ها می کوبند در آشوب طوفانی دریا! و کشتی ها که در دالان گرداب ها می پیچند در آشوب طوفانی دریا و ماهیان رقصنده که از تلاطم امواج می گریزند درآشوب طوفانی دریا جهان ! ساحل شکننده ای ست […]

نوامبر 11
شعر کبریا – حامد نوروزی

وقتی وداع کردم باهات مجنون بودم در کائنات کاشکی می تونستم برات ابراز احساسات کنم از خط وخال روی تو قدری پذیرایی کنم ای تو نگار خوب من شاید تو را شیدا کنم با شادی وشور وشعف شاید تو را میساء کنم ای بر ورق تو کبریا شاید تو را پیدا کنم…

نوامبر 11
شعر کاش – حامد نوروزی

کاش در عهد شبان نغمه وصل تورا می خواندم کاش درفصل خزان سبزه و نو شدنت می دیدم کاش چون مطلع خورشید خدا چرخش چشم تو را می دیدم کاش از پنجره ی لرزان دلم روی زیبای تو را می دیدم کاش برساحل آرام لبت خال مرموز سیاهی بودم چون بدانجا نگهت می افتاد به […]

نوامبر 11
شعر بن بست – حامد نوروزی

رود یارم به مدرسه سرمست که دل را برده و گشتم بن بست بُود زلفش زیبا و لبش خندان و سرمست خدایا این چه حکمی است: پیرهن چاک ، غزلخوان و جگر در دست جهد بسیار از یمین و یسارش بیهوده است چون دلبر من از دل برده ی من بی خبر است من با […]

نوامبر 11
شعر من سائل – حامد نوروزی

بیا جانا نگارم باش در این سرما بهارم باش بیا لیل ز هجرانت در این سختی خدایم باش بده پیغام وپسغامی به لبهایم تو خندان باش مگو من اینم و آنم که من سائل ، تو یارم باش

نوامبر 11
شعر باد خزان – حامد نوروزی

بادخزان دیدم او را آه بعد از چندسال گفتم:آیا اوست،یانه، دیگری ست چیزهای بی شماری دراو بود و بود گفتم:این محبوب ماست؟یعنی پری ست؟ ناگهان بانگ سروشی بردمید گفت: آری آری این همان پرسان پری است. هردو دزدانه به هم کردیم نگاه سوی هم کردیم وحیرانترشدیم هردو شاید با گذشت روزگار درکف باد خزان پرپر […]

نوامبر 11
شعر والی ولایت – حسن مصطفایی دهنوی

« والي4 ولايت » اي عندليب گلشن باغ جنان بيا باغ جهان ما رَوَد اندر خزان بيا اي حجت خداي زمين و زمان بيا با صولت علي (ع )، به امداد دين حق بيا اين بحر موج مي زند ، از لشكر عدو اي قاطع الكلام5 ، به صلح جهان بيا اي ناطق كلام خداي […]

نوامبر 10
شعر مولود پیامبر رحمت – رسول چهارمحالی (ساقی)

آمدی مولود رحمت آمدی نور رسالت پر شده درعالمی شهر مکه می درخشد از وجود گوهری آمدی و ختم شد از انبیا دیگر نبی نور خاتم نور رحمت نور حق منجلی آمدی و خشک شد دریاچۂ ساوه همی آتش آتشکده در خود نشست از تو همی کاخ کسری یک ترک برداشت از میلاد تو کاخ […]

نوامبر 10
شعر مدح خدا – رسول چهارمحالی (ساقی)

بلبلی می گفت با همتای خویش این همه زیبایی از الطاف کیست روز و شب از همت بی حد کیست برف و باران در ید بیضای کیست گفت اینها از خدای سرمد است لطف و ارحام خدای بی حد است آسمان را هفت بر هم بسته است او زمین را چشم بر هم بسته است […]

نوامبر 10
ترانه جورچین تقدیر – تینا دلشکیب

فاصله بین من و تو نقطه ای بی حد و مرزه تو یه کابوس؛من یه رویا دل این دنیا میلرزه سهم ما یه نقطه چینه توو یه مرز بی نهایت دل ما دروغ نمیگه عشق نمیشه دیگه عادت ««توی این جورچین تقدیر تکه ای از ما جدا بود تو یه نقطه،من یه نقطه دنیامون از […]

نوامبر 10
شعر مرا ببخش – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

مرا ببخش… که بیزارم از خانه‌ای که تو در آن نیستی! از پنجره‌هایی که بسته اند و تو در آن پیدا نیستی! و دلخوش نمی‌کند مرا عطر هیچ یاسی مرا ببخش… که هزار تکه‌ام، و هیچ اتفاقی بیدار نمی‌کند نیمه‌ی در خود فرو رفته‌ام را و هیچ دکتری با قرص‌های لعنتی اش، کاری از دستشان […]

نوامبر 10
شعر دردم عشق – علی ناصری

زاده ی دردم دردماندن دردم………..؟! عشقم عشقم: سنگر دردهای سربه مهر فراخنای خاک عمق گمنامی انتخاب: بسترنوروپرواز نت عاشقانه به رقص رمل های جنوب ابوغریب ،شلمچه،تنگه چزابه بستر نرم گمنامی این من فرزند ایران یل میدان زاده ی درد ناهمگونی عالم از دفتر خاک آلوده وحشی زمان به بازی زخم های زمان عشقم دردم واژه […]

نوامبر 10
شعر ای نطفه ی آزادی … – فرزین مرزوقی

ای نطفه ی آزادی آخر به چه تن دادی گقتی که شبی شاید بیرون شدی از یادی من محو و تو محصوری دورتر تو ز هر دوری شاید که به خواب آیی آنگونه که مجبوری شیرین تر از هر شادی بر یال هزار یادی هر کس ، تو را می خواند میرفت به یک بادی […]

نوامبر 10
شعر بی دانشی – حسن مصطفایی دهنوی

« بي دانشي » خدا ، بي دانشي هم بد بلايي است اگر شهزاده باشد ، چون گدايي است به راه گمرهي و جنگ و جهل است برون از جاده ي صلح و صفايي است نه معلومـس زِ شهـرس يا دهاتـي1 حد آن هم نمي داند كجايي است نه راه دين حق دانـد ، نه […]

نوامبر 10
شعر چه بگویم – علیرضا ذکاوتمند (هامون)

چه بگویم که هر از گاه تنم میلرزد گرچه کوتاه بود عمر ولی می ارزد چه بگویم که خلایق به چه درگیر شدند همه در راه جوانی نفسی پیر شدند عاشقان در ره حق،جان گران میبازند آن طرف در ره زر روی جهان میتازند بال پرواز کبوتر چه گناهی دارد چه کسی گفته که پرواز […]

نوامبر 10
شعر دست دعا – حسن مصطفایی دهنوی

« دست دعا » اي دل چو زنده اي ، به جهان همتي بيار كي با تو سازگار شود ، چرخ كج مدار جانا تو رأي و همت نيكان، بجو به خود با رأي نيك ، همت نيكان بـزن بكار دشمن زِ ابلهي1 ، به هنـر مدعـي شود گر لايق است ، تخم محبت بر […]

نوامبر 10
شعر روز مرگی – محمد واعظی

ای درد آرمیده سلام اگر خواهی بدانی حالم را به روزمرگی خیره شو گاهی روشن و آفتابی گاهی سیاه و دلگیر گاهی تجلی آواز پرندگان و گاهی شیون گرگ های زخمی به شدت روزمرگی ام زمانی برای طلوع در غروب نیست من فقط روز ها وشب ها برایت سیاهه میکنم توان گفتنم نیست آن ها […]

نوامبر 09
شعر فکر مردان – حسن مصطفایی دهنوی

« فكر مردان » برادر بـبين فكر مردان بدكار را يكي ديده بنّا و معمار را نـمي بيند آن مهر و مقدار را نه كردار نيك و نه بدكار را رياضات دانشـوران جهان شناسد چه خود سهل ، پندار را گدايان تنبل زِ فتراك3 خويش نـدانند تدبير هـر سپهدار4 را كساني كه خود خواه وخود […]

نوامبر 09
شعر حرف حق – حسن مصطفایی دهنوی

« حرف حق » کجا هر ناتوانی می تواند حرف حق گوید حسن آنگه مدبّر شد،که از حق حرف حق گوید کلام حق معین شد ولی گوینده اش کی بود ولی هر ناتوانی ،کـی توانـد حرف حق گوید توان آدمی سهل است ،کجا بتوان بگوید حق عجب اینجا بُوَد ، در ناتوانی حرف حق گوید […]

نوامبر 09
شعر آگاهی – روح الله اسدی

درپس عمق جهالت سوسو می کند نوری!! دراوج یورش افکارزنگ زده، درانتهای سیاهی مغزهای سوخته، سپر می کنم امواج سپیدرا!!! می یابم واژه به واژه امید را، می درم حجاب تاریکی را، خون می کنم دل خرافات را، خواهم ساخت راهی متربه مترآگاهی، قدم ب قدم مهر نفس به نفس عشق،، چینش سنت را ویران […]

نوامبر 09
جنگل بلوط – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

درون جنگل بلوط کنار کلبه ای دنج، در هوای خیس و هوس آلود پاییز کاش میشد سر بر روی شانه هایت، عطر سکرآور موهایت و جرعه جرعه چای لبخند پهلوی تو بنوشم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

نوامبر 09
شعر یاس سـپید – فرزاد صفانژاد

بگذار با چشمانِ تو رؤیـایِ من زیبـا شود دنیـا به تعـبـیری دِگر در خاطـرم معنـا شود .. عمری حضورِ رنگ را دیگر زِ خاطر برده ام بگذار دنیا بعد از این همرنگِ دریاهـا شود .. درعمقِ این پَسکـوچه ها جامانده تِکه ای زِ من امید دارم بـا تـو آن نـیمه یِ من پـیدا شود .. […]

نوامبر 09
شعر قاصدک – فرزاد صفانژاد

قاصدک ، گفته ای اینبار ، عزیزش هستم ! همه یِ زندگیش نه ! همه چیزش هستم ! .. قاصدک مـژده بده دیدنِ لـبـخـندش را تو بگو : ـ باز گِره زد ، به تو پیوندش را .. قاصدک در دلِ من چشمِ کسی مانده به در گفته اینبار ، کسی میرسد ، اینبوده خبر […]

نوامبر 09
شعر مادر – حامد نوروزی

مادر ای مظهر صلح و صفا بی تو ما هیچیم هیچ در این سرا مهر تو افسانه نیست عقلانه است چون تویی بهترین توصیف خدا قلب تو سرشار از مهر و وفا من کویری تشنه هستم سرتاپا مادر ای مظهر مهر و وفا چون تو هستی ، والسلام بر این خدا حامد نوروزی

نوامبر 09
شعر سحر و جادو – حامد نوروزی

یکی آمد ندایی بر سرم زد بنا بر سحر وجادو حاجت زد کنون در حال رفتن پام لنگ است مگو ای دلربایم وقت تنگ است چگونه از کنارت رخت بندم به صحرا و بیابان دل بندم بیا یارا کنارم باش صفای راه و جانم باش مگو دیر است و وقتش نیست که اینک سرد و […]

نوامبر 07
شعر عید مبعث – حسن مصطفایی دهنوی

« عيد مبعث 5 » عید مبعوث محمد (ص)،عید هر انسانی است عید مبعوثش برون از جهل و از نادانی است مردمان سابق که در آن جهل و نادانی بُدند عید مبعوثش زِ حی و جنبه ی ربانی6 است ما که بر مبنای عید مبعثش پی برده ایم پُر بهاتر عیدس آن ، اما به […]

نوامبر 05
شعر گذر – فرشاد چوبینه

“گذر” دگر انگار مرا بخت تماشای تو نیست چاره ایی جز گذر از کوچه حاشای تو نیست تا به کی دیده گریان بنهم سر به فریب چشم بیدار مرا راه به رویای تو نیست تو به بازار حریفان قدر ساده تری زری و سیم مرا قدرت سودای تو نیست غم عالم همه آتش شده در […]