شعر قصه باران شاعر – ژیلا شجاعی (یلدا)

قصه باران
دست در دست هم دارند ابرها
نقاشی می کشد باز ابرها
فصل با طراوت باران است
دست به کار شده اند ابرها
باد می وزد در پهنای آسمان
هم همه ای است در میان ابرها
آسمان می شود سیاه و تار
می ترسند و می لرزند ابرها
می رسد از راه غرش رعد
اشک می ریزند و می بارند ابرها
چهره های باران خورده آدم ها
در جستجوی سرپناه از گریه ابرها

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه