بادخزان
دیدم او را آه بعد از چندسال
گفتم:آیا اوست،یانه، دیگری ست
چیزهای بی شماری دراو بود و بود
گفتم:این محبوب ماست؟یعنی پری ست؟
ناگهان بانگ سروشی بردمید
گفت:
آری آری این همان پرسان پری است.
هردو دزدانه به هم کردیم نگاه
سوی هم کردیم وحیرانترشدیم
هردو شاید با گذشت روزگار
درکف باد خزان پرپر شدیم…
حامد نوروزی

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه