دسته: نوشته های زانا کردستانی

تیر 02
شعر هاشور در هاشور ٠3 – سعید فلاحی (زانا کردستانی)

مجموعه اشعار هاشور در هاشور ٠۳ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) (۱) زمین را به خیال نمی‌آورند (بعضی)!!ها که، در آسمان نشسته‌اند گل‌های معصوم اما،،، بی‌‌اندیشهٔ آسمان قالی‌نشین شده‌اند! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۲) کاش،،، مترسکی‌ بودم پای جالیز خیالت تا غروب‌گاهان نوک بزنند کلاغ‌های سمج،،، تنهایی‌ام را! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۳) به تو که می‌رسم، و گونه‌های گل انداخته از شرمت؛ […]

تیر 02
شعر هاشور در هاشور 02 – سعید فلاحی (زانا کردستانی)

✓ مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۰۲ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) – دهان: دهانم را هم ببندند باز واژه های تلنبار شده بسیارند در حلقم و در هر شعر ام تنها تویی که از دهانم بیرون می‌آیی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ – تن: بر تن دارم پیراهنی از اندوه که روزگار بر تن من دوخته است ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ – گیسو: […]

تیر 02
مجموعه اشعار هاشور در هاشور ٠۱ سعید فلاحی

هاشور در هاشور 01 می‌میرند در من تمام بولهوسی‌های جهان من راهبهٔ راه توام راهی معبد آغوش تو آنجا که آخرین عبادتگاه جهان است. ــــــــــــــــــــــــــــــــ این روزها لگدمال شده‌اند زیر پای اشک، گونه‌هایم مرهم بوسه‌هایت را می‌طلبد. ــــــــــــــــــــــــــــــــ چه توفیری دارد برای زندانی رنگ لباسش سفید باشد یا سرخ همین کافی‌است که بدانی روزگارش سیاه‌است. […]

تیر 02
شعر زیبایی تو – سعید فلاحی

زیبایی‌ات دردناک است، زخمی بر دل دارند — مردهایی که تو را دیده‌اند! … از درد عشق تو، — یا می‌میرند،،، یا که شاعر!!! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #هاشور_در_هاشور

تیر 02
شعر عاشقی – سعید فلاحی

چشم‌هایت؛ عاشق می‌کنند، — هر کسی را، ♥ من به کنار! گنجشک‌های شهر، — همه!!! عاشقانه نگاهت می‌کنند. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #هاشور_در_هاشور

اردیبهشت 15
مجموعه اشعار هاشور در هاشور 19 – سعید فلاحی (زانا کردستانی)

نگاه خیره ی من ،،، با چشمانی بیگانه از خودم؛ ماتِ نگاهِ سردت بود… دردانگیز بود برایم که، چرا مثلِ گذشته‌ها”’ نگاهم را، با تبسمِ همیشگی‌ات –پاسخ ندادی؟! … نکند– سکّوی یخ‌زده‌ی غسال‌خانه گرمای مهرت را سرد کرده بود؟! آه! آه؛ –پدر! پ.ن: و سخت است فرزندی، پدرش را غسل دهدو، کفن بپوشاند! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روسری‌ات […]

فروردین 13
شعر خیال – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

▪︎خەیاڵ: خەیاڵەکانت ئەوندە باڵا کردونە کە ڕۆژێ چەن جار دێنە سەر دانم، باران هەتا شەو دەبارێ و بەدوایی -با- دایکی پیرم هەموو بەیانی کۆلانە خوولینەکەمان گزک ئەدا بەڵکەم کە بیت و سەرێکم لێ بدەی و ئەم زامە کۆنە لەژێر چاومدا لابدەی و بیفڕێنی. دڵم، شیشەیکی ناسکه بەڵام دڵگیریەکانم و دڵگیریەکانت وەکۆ شاتاڵی مغولەکان لەسەر گیانم […]

فروردین 13
شعر داوی زولفت – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

داوی زوڵفت بە داوی زوڵف و شمشێری ئەبرووت گرفتارە دڵی سەد عاشقی دڵجووت نیگاھی چاوی شینی نیمەخابت ھەزاران وەک منی خستۆتە تابووت ∞ برگردان فارسی: در دام زلف و ابروی همچون شمشیرت دل صدها عاشق دلداده گرفتار است ناز نگاه چشمان مست آبی رنگت هزاران نفر همچون من را در تابوت گذاشته(کشته)  سعید فلاحی (زانا […]

اسفند 15
شعر محدوده ای به وسعت دنیا – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

✓ محدوده‌ای به وسعت دنیا! جغرافیای من –چشمان توست؛ سرچشمه‌ی کرانه‌یی گمنامِ رودها کرانه‌ی تمامی‌ی دریاها! وَ من،،، کویری خشک دلبسته‌ی نسیمِ نگاهت؛ چشمان روشنی که نه لندن، نه کازابلانکا با خودش دارد این طُرفه در نجابتِ توست که سرزمینم را می‌تابد چشمِ تو اوجی‌ست مانندِ اورست… زیباتر از تمامِ کشمیر! و تلخ مثلِ افغانستان […]

بهمن 13
شعر مجنون بی‌لیلا – سعید فلاحی

– مجنون بی‌لیلا: از گورستان قلب من که می گذری کمی آرام، گام بردار سالهاست آنجا مجنونی آرمیده است که آغوش هیچ لیلایی آرام‌اش نکرده بود. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #هاشور_در_هاشور

بهمن 01
داستان کوتاه نجات یافته – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

نجات یافته داستانی از: سعید فلاحی (زانا کوردستانی) نفس‌ نفس‌ زنان در تاریکی بیابان می‌دوید. گاهی با اضطراب و پر از ترس به پشت سر، نگاهی می‌انداخت. پاهای برهنه‌اش پُر از تیغ و خار و خاشاک شده بود. زخم‌های بسیار، پاهای لطیف و سفیدش را خراشیده و خون‌آلود کرده بود. با هرچه توان در بدن […]

دی 09
شعر پوچی مطلق – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

 پوچی مطلق : وقتی که نیستی یک چیز دنیا کم است… مثلِ یک خنده، یک بهار یا؛ — شهریور… به گمانم، در غیابِ تو، جهان یک پوچی‌ی مطلق‌ست. یعنی: همه‌ی دهان‌ها بسته است! وقتی که نیستی من،،، بی‌دلیل‌ترین اتفاق زمینم‌!  سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

آذر 16
شعر زخمیِ اسارت – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

✓ زخمیِ اسارات: …باید از تو نوشت. وقتی،،، بهار از تو شروع می‌‌شود. و اردیبهشت، لحظهٔ حضور توست آن‌گاه که، گردش جهان حول آفتاب نگاه توست باید از تو نوشت وقتی سازهای جهان کوک می‌شود با اشاره‌ی انگشت‌های تو و تنت، عبور می‌دهد فقرات کش آمده را تا انتهای دعوتِ پرندگی‌ی چشم‌ها. تو،،، نُتی هستی […]

آذر 09
شعر ریشه های عطف – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

دوست داشتنِ تو! ریشه در کتاب‌های کهن دارد. پیامبر مهربانم! آیه‌های نبوتت را خوب می‌فهمم! همین که نگاهم می‌کنی رسالتت تمام شده ست. دوست داشتنت، دریایی است ژرف ! یعنی می‌توانم غرق تو باشم! خوشدلم وُ، –چه خوشحال! دوست داشتنت،،، شبگردی‌های دو نفره است در خیابان‌های تاریک و خلوت. وقتی دست‌هایت با لهجه‌ای از مهر […]

آذر 09
شعر تناسخی با تقویم تازه – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

✓ تناسخی با تقویم تازه: با تناسخی بی‌نقاب –شاعرم آفریدی! مگر آئینه‌ی خلقتم بودی؟ که ابر شدی وُ، باریدی،،، که به جوشم وُ شعر بنویسم!؟ … باور کن،،، تکلمی در کَرت‌های تاکم نیست. مگر پلکی شراب فرو ریزی! آنگاه،،، با من شعری فاصله نمی‌گیرد! به تقویم تازه‌ام،،، — امتدادی فرما! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

آذر 03
شعر تکدر – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

– تکدّر: دوستت دارم و همین اصل،،، غمگین ترم می کند! وقتی که، نمی توانم چهار فصل جهان را در آغوش تو آواز بخوانم! حسادت می کنم وقتی نسیمی زیرک مو هایت را به بازی می گیرد! آه نارون بالا بلند من! باور کن از این همه خواستن، –غمگین ام… مثل پرنده ای که بادِ […]

آبان 12
شعر، به دیدار آفتاب! – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

– به دیدار آفتاب: به وعده‌گاه می‌روم حدودی که این روزها کوله‌ی اندوه زمین بگذارم، به مزارت می‌روم که دریچه‌ای‌ست وقتی که نیستی و گریستن‌ست که؛ سبکبارم می‌کند. برای تسلای خودم به این باور رسیده‌ام که،،، خانه عوض کرده‌ای! نفوذِ رویاهایم مرا می‌کشاند به لایه لایه‌ی اتاقی تنگ که با تبسمی همیشکی نگاهم می‌کنی اتاقی […]

شهریور 16
شعر دلتنگی – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

دلتنگی؛ صخره‌ای ست سیاه و، بزرگ! دلتنگی؛ در نمی‌شناسد پنجره نمیشناسد! می‌آید می‌آید وَ امانت را می‌گیرد، –جان به لبت می‌کند وقفه‌ای در کارش نیست اما می‌ماند، می‌ماند، می‌‌ماند… فقط، جابجائی‌اش با توست!  سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

مرداد 29
شعر خوبم، تو چطور؟! – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

خوبم؛ شبیه فانوس کنج انباری، که دل پری از لامپ‌ها دارد خوبم، شبیه گلدان کنار پنجره که با حسرت گل‌های آفتابگردان مزرعه را نگاه می‌کند خوبم؛ شبیه قایقی پیر در خشکی که می‌داند دیگر به آب نمی‌اُفتد خوبم؛ شبیه کاسِتی که سال‌هاست آواز عشق‌اش،،، در پس خاطره‌ها جا مانده خوبم اما؛ –حال تو چطور است؟! […]

مرداد 13
شعر رهایی – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

– رهایی: این روزها؛ گونه‌های یکسانم؛ زیر پای اشک‌هائی خشن، –لگدمال شده‌اند… وقت‌هایم می‌خواهند، از یک تهاجم وحشی پاندولی سرعتی بسازند تا برسم به آرامشی کمیاب! دستی بکش، به شیارهای راه‌راهِ حدودی گمراه تا فلشی مطمئن به نگرانی‌ام پایان بدهد!  سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

تیر 20
شعر باور کنیم – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

کارگر،،، شعر نمی خواند، کتاب هم! کارگرها کم تر عاشق می شوندوُ، زیاد گرسنه! … کارگر،،، کار می خواهد و “پول” تا روزهای برفی ی بیکاری سرپناهی داشته باشد –کنارِ همسر و فرزند! … کارگرها کار می خواهند نه قانون،،، –کار می خواهند نه سندیکا، –کار می خواهند نه انجمن! کارگر، –ایسم نمی شناسد! … […]

تیر 14
شعر تاسّی – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

خودم را تسکین می دهم که،،، از این سفر بر می‌گردی؛ بر می‌گردی، — مثلِ همیشه اما’ چه می‌شد مانندِ کودکی‌ها مرا هم، با خودت می‌بردی؟ به سرم می‌زند گاهی اینجا دیگر جای من نیست. یقین دارم: از میان تمام آدم‌های زمین فرشته‌ای بودی که از جانبِ خدا برای(ما) نازل شده بودی… از روحِ بزرگت […]

تیر 13
شعر باور کنید – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

– باور کنید: من،،، مترسکی هستم، در جالیزاری دور وُ، متروک! کلاغ های لعنتی، با سُخره ای فجیع کنارم می نشینند! و خیره مى‌شوند، به دکمه های پیراهنم که پر از تنهائی ست! و منقار می کوبند بر کلاه پوسیده ی من… آه،،، اگرچه فارغ از چیستی ام، خرسندم از معاشرتی هرچند تمسخرآمیز! سعید فلاحی […]

تیر 10
شعر آرزو – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

درخت نارنج، داخل حیاط… پدر پیرم روی تخت، مادرم کنارش،،، –در قاب! بغضی به مهمانی گلویم آمده است در این میان یک چیز کم است، — تو!!! کاش میان این خانه، –قدم می‌زدی!  سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

خرداد 30
شعر مرگ مزرعه – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

مرگ مزرعه توافقِ کلاغ‌ها وُ، مترسک‌ها بود که، به کارِ مزرعه؛ خاتمه داد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

اردیبهشت 28
داستان کوتاه دیوانه – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

طی دوران چهل سالهٔ عمرم هیچکس را مثل آقای «فتاح» خوشبین و صاف و ساده ندیده بودم. مردی پاک و مهربان که همه او را «دیوانه» صدا می‌زدند. زمانی که دانشجوی پزشکی دانشگاه بوعلی همدان بودن، با آقای «فتاح» همسایهٔ دیوار به دیوار بودم. گهگاهی با آقا و خانم «فتاح» به مناسبت های مختلف رفت […]

اردیبهشت 15
داستان کوتاه، کولبر – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

کولبر صدای هراس‌آور گلوله بار دیگر در دل کوهستان پیچید. “ادریس”، کارتن سنگین ماشین‌لباسشویی را که باید می‌برد به دوش گرفته بود و زیر فشار بار، از راه مالروی باریکی گذشت. صدای آه و نالهٔ یکی از دوستانش پشتبند، صدای شلیک گلوله، بلند شده بود؛ امّا “ادریس” از ترس سقوط به دره جرأت نکرد، برگردد، […]

فروردین 14
داستان کوتاه یک عاشقانهٔ بی‌پایان – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

یک عاشقانهٔ بی‌پایان ″اوس(استاد) عزیز″ پُکی به سیگارِ لایِ انگشتانش زد و کنار پنجره رفت. پرده را کنار زد. نگاهی به خیابان انداخت. نم‌نم بارانِ بهاری، مردمِ عابر را مجبور کرده بود که چتر بر سرِ خود بگیرند. عده‌ای هم که چتر نداشتند در کنار ساختمان‌هایِ بلند راه می‌رفتند که کمتر خیس شوند. تعدادی هم […]

فروردین 05
داستان کوتاه سفرهٔ عشق – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

″اوس(استاد) عزیز″ پُکی به سیگارِ لایِ انگشتانش زد و کنار پنجره رفت. پرده را کنار زد و به خیابان نگاهی انداخت. نم‌نم بارانِ بهاری، عابر‌ین را مجبور کرده بود که چتر بر سرِ خود بگیرند. عده ای هم که چتر نداشتند در کنار ساختمان هایِ بلند راه می‌رفتند که کمتر خیس شوند و تعدادی هم […]

اسفند 11
داستان کوتاه روز اول مدرسه – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

دوشنبه اولین روز رفتنم به مدرسه ی جدیدم بود. برای روز اول مدرسه، شب قبلش، تمام کتاب و دفترهام رو طبق برنامه ی کلاسی که از مدرسه گرفته بودم، توی کیفم چپوندم و به فکر و خیال مدرسه ی جدیدم پلک هامو رو روی هم گذاشتم تا خوابم ببره. اما از شوق و ذوق و […]

اسفند 05
داستان کوتاه جوابِ رد – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

احمد از اداره به خانه زنگ زد و خبر موافقت چندین‌بارهٔ خانوادهٔ میهن‌دوست برای خواستگاری از دخترشان را به مادرش داد. قند توی دلِ سوسن خانم(مادر احمد) آب شد. با خود فکر کرد که الحمدالله دیگه این‌بار زری(دختر مورد علاقهٔ احمد) جواب بله را می‌دهد و خلاص!. احمد که کشته و مردهٔ زری است، قبل […]

بهمن 27
شعر پاییز دلتنگی – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

من که می دانم این پاییز به این سادگی ها از سر دلتنگی هایم دست بر نمی دارد، شاید از انبوه برگ‌های خزان بر تن کوچه های عریان شهر این را تو فهمیده باشی که اینچنین عاشقانه از آن سمت خیابان دست تکان می‌دهی و من دل!. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

بهمن 27
شعر پنجمین فصل سال – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

محبوب من تن تو دشتی پوشیده از سبزه است که بر دامنت اطراق کرده‌اند پروانه‌ها چشمانت ابری است پر از ترانهٔ باران و آغوشت پنجمین فصل سال است مطبوع تر از بهار گرم چون تابستان رنگین چُنانْ پاییز و بکر و رویایی همچون زمستان زیبایی تو شعری است از غزل‌های حافظ به تمام لهجه های […]

بهمن 15
شعر سلاو له کوردستان – زانا کوردستانی

سلاوی مه‌ن له یارانی له خلقی پاکی کوردیستانی له هه‌ر شار و ناوچه ی عیراقی، شامی یا ایرانی سلاوی من له سنه‌دژ و خلقی خاسی کامیارانی سلاوی من له کلهور و له کوردکانی کرماشانی سلاوی من له حلبچه او پاریزگای شهیدانی له سردشتی غریو که‌فتی له داوانی آذربایجانی سلاوی من له مهاباد شاری قاضی قهرمانی […]

بهمن 15
شعر انتظارت – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

 انتظارت در انتظارت، روزگارم پیر شد ای که میخواهی بیایی دیر شد تابه کى در انتظارت دیده بر در دوختن؟ آمدن، رفتن، ندیدن، سوختن… اللهم عجل لولیک الفرج سعید فلاحی

بهمن 15
شعر شب – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

و از جیرجیرک می پرسم کیست در دلت پنهان؟ ناله هایت با کیست؟ از سرِ تنهایست؟ ناله زد و جهید با نگاهی از تردید گفت از سیاهی از ظلمت از دل پر سودای شب است شب به سکوتش زیباست! شب قشنگ است به همین وهم تاریکی و پنهان کاری رنجش خورشید صبور پسِ تابیدن رفتن […]

بهمن 01
شعر سرگردانی – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

وقتی تو کنارم هستی نمی‌توانم خود را از عمق تنهایی ام بیرون بکشم دستم به شعر نمی‌رود و ذهنم سرگردان کوچه‌ پس‌ کوچه های یادت می‌شود دل را که نگو خود را به در و دیوار سینه می‌کوبد و نام عزیزت را فریاد و چشم‌هایم از بی‌خوابی لال می‌شوند. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

دی 22
شعر سرزمین مقدسم… – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

بانوی من سرزمین مقدس ام به شکوه و آرامش بیستون می مانی و ابروانت طاق بستان ساسانی است تندیس تنت گنج نامه من است که سر از هگمتانه در آورده است و قامت بلندت به درختان بلوط زاگرس می ماند و من، به غربت کوردستان می مانم مهجور و ناشناخته و پر از درد. سعید […]

دی 03
شعر دنیا اگر تو را نداشت – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

دنیا اگر تو را نداشت چگونه می شد خندید؟ آفتاب کسل طلوع می‌کرد! پرنده در قفس می‌مرد و جنگل همیشه در مه جا می‌ماند دنیا اگر تو را نداشت گلی نبود چشمه ای نمی‌جوشید و آواز قناری‌ها را هیچکس جدی نمی‌گرفت. دنیا اگر تو را نداشت عطر‌ها بو نداشتند! گلفروش‌ها پژمرده می‌شدند و خاک، کتاب‌ها […]

دی 01
تنهایی مضطر – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

یادِ تو دردی است مچاله! میان قفسهٔ سینه‌ام لبریز از یک تنهایی مظطر! و تمام روز بی تو کارِ من است شانه کردنِ موهای سیاهِ تنهایی، و لاک زدنِ ناخن های کبودش شاید فراموشم شود این تنهایی پر اضطراب را و دوستت دارم هایی پر از افسوس که از چشم هایم سرازیرند در فراقت… سعید […]

دی 01
شعر مهدی موعود – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

مهدی موعود ما دل به تــو دادیم و ز اغیــار گذشتیم عاشق به تو گشتیم و ز هر یار گذشتیم دیوانه و مدهوش تو هستیم همه وقت از غیـــر تـو از جملۀ هشـــایر گذشتیم دیدار تـو خواهیم و دگــر هیچ نخواهیم از جنــت و حوری و انهــار گذشتیم لطفــی بنما و رخ نمــا و درد […]

آذر 30
شعر دل من تاب ندارد – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

دل من تاب ندارد: از برای دیدن رویت دل من تاب ندارد نگه ام خواب ندارد دفتر و دیوان شعرم غزلی ناب ندارد همه گویند به انگشت اشاره دگر آن عاشق دلسوخته ارباب ندارد گل نرگسم کجایی؟ ز فراق نرگس رویت دل من تاب ندارد. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

آذر 26
شعر کوردی امام رضا(ع) – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

ئه‌یمام ره‌زا شاجوانەکەم مه‌مکوژه‌ له‌ی دوریه، کاش به‌زانی له‌ سه‌ر خه‌یاڵه‌کانم گوڵیان له‌ باخی جوانیت ده‌کرده‌وه‌. له‌سه‌ر دڵم که‌ له‌ خوله‌کێکدا، حه‌فتاو دوو نارنجۆکی ناوه‌ به‌ ده‌رگا پۆڵاینه‌که‌ی دڵی تۆوه. سه‌عید فه‌لاحی (زانا کوردستانی)

آذر 20
ترانه نقش عشق – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

ای نقش آبی عشق مغرورِ مو شرابی لبریز شعر و مستی پایانِ هر عذابی چشمان وحشی تو درنده، بی ترحّم ما را کشیده امشب در آغوشِ توهّم شورِ شراب شیراز سر ریز از لبِ تو لحنِ داوود نبی موسیقیِ شبِ تو عطر تن تو نرگس بابونه و یاسمن باغی گویا پر از گل مدهوش بوی […]

آذر 13
داستان آقای شهردار – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

آقای شهردار – (این یک داستان است – تقدیم به شهید مهدی باکری) هر روز صبح، قبل از طلوع آفتاب، از خانه بیرون می‌زدم تا با پای پیاده بتوانم سر وقت به اداره برسم. کارمند فنی یکی از سازمان‌های دولتی بودم. فاصلهٔ خانه‌ام تا اداره، با پای پیاده حدود نیم ساعت بود. همین که پا […]

آذر 11
ترانه می‌ترسم من! – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

من از تنهاییِ این مرد و این احساسِ دل‌مُرده و شاید نمانی پیشم که از یادم تو رو بُرده هزاران بار می‌ترسم من من از تکرارِ این غربت به طعمِ تلخِ یک وحشت از شب های پر تنهایی بدونِ گرمای آغوشت هزاران بار می‌ترسم من من از تو، از خودم، از شب و پَرسه زیرِ […]

آذر 10
بت ناون – سعید فلاحی

❆ بُتِ ناوَن: بُتِ ناوَن فِدایِ رقص و لَرزِد وه قوروانِ قد و بالای بَرزِد نهاون و وروگرد که دی هیچِن کُلِ لورستانگَم کَم وه نَذرِد. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

آذر 02
داستان لبخند علی – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

– بابایی زود برگردی! امشب تولدته! یادت نرفته که؟! – نه دختر خوشکلم! یادمه! – با مامان میریم برات کیک می‌گیریم! – مرسی عشقِ بابا! – زود برگرد؛ دیر نکنی، ها! ″علی″ پیشانی دخترش را بوسید و گفت: باشه بابا جون، زود میام! ″نرگس″ با شوق و ذوق بسیار، پدرش را در آغوش کشید و […]