مجموعه اشعار هاشور در هاشور ٠۳ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) (۱) زمین را به خیال…
✓ مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۰۲ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) – دهان: دهانم را…
هاشور در هاشور 01 میمیرند در من تمام بولهوسیهای جهان من راهبهٔ راه توام راهی معبد…
زیباییات دردناک است، زخمی بر دل دارند — مردهایی که تو را دیدهاند! … از…
چشمهایت؛ عاشق میکنند، — هر کسی را، ♥ من به کنار! گنجشکهای شهر، — همه!!!…
نگاه خیره ی من ،،، با چشمانی بیگانه از خودم؛ ماتِ نگاهِ سردت بود… دردانگیز بود…
▪︎خەیاڵ: خەیاڵەکانت ئەوندە باڵا کردونە کە ڕۆژێ چەن جار دێنە سەر دانم، باران هەتا شەو…
داوی زوڵفت بە داوی زوڵف و شمشێری ئەبرووت گرفتارە دڵی سەد عاشقی دڵجووت نیگاھی چاوی شینی…
✓ محدودهای به وسعت دنیا! جغرافیای من –چشمان توست؛ سرچشمهی کرانهیی گمنامِ…
– مجنون بیلیلا: از گورستان قلب من که می گذری کمی آرام، گام بردار سالهاست آنجا…
نجات یافته داستانی از: سعید فلاحی (زانا کوردستانی) نفس نفس زنان در تاریکی بیابان…
پوچی مطلق : وقتی که نیستی یک چیز دنیا کم است… مثلِ یک خنده، یک بهار یا؛ —…
✓ زخمیِ اسارات: …باید از تو نوشت. وقتی،،، بهار از تو شروع میشود. و اردیبهشت،…
دوست داشتنِ تو! ریشه در کتابهای کهن دارد. پیامبر مهربانم! آیههای نبوتت را خوب…
✓ تناسخی با تقویم تازه: با تناسخی بینقاب –شاعرم آفریدی! مگر آئینهی خلقتم بودی؟…
– تکدّر: دوستت دارم و همین اصل،،، غمگین ترم می کند! وقتی که، نمی توانم چهار فصل…
– به دیدار آفتاب: به وعدهگاه میروم حدودی که این روزها کولهی اندوه زمین…
دلتنگی؛ صخرهای ست سیاه و، بزرگ! دلتنگی؛ در نمیشناسد پنجره نمیشناسد! میآید میآید وَ…
خوبم؛ شبیه فانوس کنج انباری، که دل پری از لامپها دارد خوبم، شبیه گلدان کنار پنجره که…
– رهایی: این روزها؛ گونههای یکسانم؛ زیر پای اشکهائی خشن، –لگدمال…
کارگر،،، شعر نمی خواند، کتاب هم! کارگرها کم تر عاشق می شوندوُ، زیاد گرسنه! ……
خودم را تسکین می دهم که،،، از این سفر بر میگردی؛ بر میگردی، — مثلِ همیشه…
– باور کنید: من،،، مترسکی هستم، در جالیزاری دور وُ، متروک! کلاغ های لعنتی، با…
درخت نارنج، داخل حیاط… پدر پیرم روی تخت، مادرم کنارش،،، –در قاب! بغضی به…
مرگ مزرعه توافقِ کلاغها وُ، مترسکها بود که، به کارِ مزرعه؛ خاتمه داد! سعید فلاحی…
طی دوران چهل سالهٔ عمرم هیچکس را مثل آقای «فتاح» خوشبین و صاف و ساده ندیده بودم. مردی…
کولبر صدای هراسآور گلوله بار دیگر در دل کوهستان پیچید. “ادریس”، کارتن…
یک عاشقانهٔ بیپایان ″اوس(استاد) عزیز″ پُکی به سیگارِ لایِ انگشتانش زد و کنار پنجره…
″اوس(استاد) عزیز″ پُکی به سیگارِ لایِ انگشتانش زد و کنار پنجره رفت. پرده را کنار زد و…
دوشنبه اولین روز رفتنم به مدرسه ی جدیدم بود. برای روز اول مدرسه، شب قبلش، تمام کتاب و…
احمد از اداره به خانه زنگ زد و خبر موافقت چندینبارهٔ خانوادهٔ میهندوست برای…
من که می دانم این پاییز به این سادگی ها از سر دلتنگی هایم دست بر نمی دارد، شاید از…
محبوب من تن تو دشتی پوشیده از سبزه است که بر دامنت اطراق کردهاند پروانهها چشمانت…
سلاوی مهن له یارانی له خلقی پاکی کوردیستانی له ههر شار و ناوچه ی عیراقی، شامی یا…
انتظارت در انتظارت، روزگارم پیر شد ای که میخواهی بیایی دیر شد تابه کى در انتظارت دیده…
و از جیرجیرک می پرسم کیست در دلت پنهان؟ ناله هایت با کیست؟ از سرِ تنهایست؟ ناله زد و…
وقتی تو کنارم هستی نمیتوانم خود را از عمق تنهایی ام بیرون بکشم دستم به شعر نمیرود و…
بانوی من سرزمین مقدس ام به شکوه و آرامش بیستون می مانی و ابروانت طاق بستان ساسانی است…
دنیا اگر تو را نداشت چگونه می شد خندید؟ آفتاب کسل طلوع میکرد! پرنده در قفس میمرد و…
یادِ تو دردی است مچاله! میان قفسهٔ سینهام لبریز از یک تنهایی مظطر! و تمام روز بی تو…
مهدی موعود ما دل به تــو دادیم و ز اغیــار گذشتیم عاشق به تو گشتیم و ز هر یار گذشتیم…
دل من تاب ندارد: از برای دیدن رویت دل من تاب ندارد نگه ام خواب ندارد دفتر و دیوان شعرم…
ئهیمام رهزا شاجوانەکەم مهمکوژه لهی دوریه، کاش بهزانی له سهر خهیاڵهکانم…
ای نقش آبی عشق مغرورِ مو شرابی لبریز شعر و مستی پایانِ هر عذابی چشمان وحشی تو درنده،…
آقای شهردار – (این یک داستان است – تقدیم به شهید مهدی باکری) هر روز صبح،…
من از تنهاییِ این مرد و این احساسِ دلمُرده و شاید نمانی پیشم که از یادم تو رو بُرده…
❆ بُتِ ناوَن: بُتِ ناوَن فِدایِ رقص و لَرزِد وه قوروانِ قد و بالای بَرزِد نهاون و…
– بابایی زود برگردی! امشب تولدته! یادت نرفته که؟! – نه دختر خوشکلم! یادمه!…