. . باز امشب دفترِ من گیج بازی کرده است آمده با چشمهایت جمله سازی کرده است .. رنگ چشمانِ تو را آبیِ دریا دیده است این حقیقی را شبیهِ آن مجازی کرده است .. ناخَلف خودکار هم همدستِ ننگِ او شده بیت ها را یک به یک او دلنوازی کرده است .. […]
« کار علی(ع) » ای عجب از قدرت پروردگار هر بشری را ، بنموده است کار کار چو بر طبق رضایش کنی با ظفرس ، حکمت پروردگار هر بشری خود نرود سوی کار خوار و حقیرس بَـرِ1 پروردگار حکمت خلاق بـبین سوی کار کار بشر کرد ،ظفر2 کردکار صد عجب از حکمت پروردگار کار بشـر […]
« مولود علی(ع) » تا که مولود علی(ع) در مُلک یزدان دیده شد محتوای علمِ یزدان ، در علی(ع) سنجیده شد در حریم کعبه ی حق ، آن علی(ع) آمد پدید حزب شیطان از حریم ،کعبه اش تاریده1 شد در زمین کعبه ی حق ، آن علی(ع) پیدا شده نور الطاف خدایی ، بـر سـرش […]
تقدیم به مدافعین سلامت »»»»»»»»««««««««««««« مدافعان سلامت، مدافع حرم اند فرشتگان خدایی، ملائک کرم اند بریده دل ز جهان بهر امت ایران به پیش حضرت حق همیشه محترم اند مدافعین سلامت ،به راه امنیت برای جان عزیزان همیشه هم قسم اند سلاح حلم و عمل را نموده اند بر تن جهاد گونه به راه وطن […]
« شیر خدا » والی1 ولایت بُوَد و مظهر دین است گفتیم به صد معنی و معنیش همین است ای شیعه گرت سوی حقایق،نظری هست باید که به دامان علی(ع) خود بزنی دست آنکس که جهانداری و آن مِهر جهان را فرمود خطا باشد و آن رأس خطایا است فرمایش او را بـخوان از نهج […]
« درِ درگه » خداوندا تو دانایی ، منِ نادان نمی دانم همی دانم خدا هستی،کجا هستی نمی دانم بر این دنیا که پی بردم،بفهمیدم خدایی هست که دنیای تو می بینم ،کجا هستی نمی دانم نظر بر حکمتت بستم ، بدیدم از تو می باشد تو خود ازچشم من پنهان چرا شرحش نمی دانم […]
. در من زنی همیشه جیغ میکشد روی رگِ دستِ خودش تیغ میکشد . میخواهد خودش را خلاص کند از هر چه زندگیست آس و پاس کند . در من زنی همیشه درد میکشد این زندگی لعنتی به نبرد میکشد . از چشمِ هیزِ مردِ همسایه او فرار از ترسِ اینکه نشود شبی شکار . […]
می دونی —————————– دلامون گره خورده باهم میدونی؟ بخون ازمن واین همه غم میدونی؟ واسه درد دوریت ،امید دل من میباره چشام آره نَم نَم میدونی؟ چه کردی با این دل عزیزْ نازنینم همیشه به دردم تو مرحم میدونی؟ جدایی زد آتش به جان و دل من تویی آخرین عشق عالم میدونی؟ کجایی تو الان […]
دوشنبه اولین روز رفتنم به مدرسه ی جدیدم بود. برای روز اول مدرسه، شب قبلش، تمام کتاب و دفترهام رو طبق برنامه ی کلاسی که از مدرسه گرفته بودم، توی کیفم چپوندم و به فکر و خیال مدرسه ی جدیدم پلک هامو رو روی هم گذاشتم تا خوابم ببره. اما از شوق و ذوق و […]
موجود عجیب خنده بلندی کرد با مشت یکی از ملوانان را به بیرون از کشتی پرتاب کرد بعضی از ملوانان چند قدم به عقب رفتند هرمز فریاد زد: (بکشیدش ، او موجود خبیثی ست) ملوانان به سمتش دویدند غول با حرکات دستش هر یک را به گوشه ای پرتاب میکرد هرمز به سمتش حرکت کرد […]
کرونا ——————————– چه آشوبی به پا کردی کرونا محبت را ربودی ازمن و ما تو مسری بودی و کردی سرایت به جا یا جای هستی کل دنیا به نازم من مرامت که مردی نداری کار بر اطفال در هر جا تویی سوغات پروازی ازچین نه بنجولی به کیفیت چه بالا هر آنچه آمده از چین […]
« مستانه » من آن مستانه ی بی درک و فکرم مداماً در پـی هر حرف بِکرم1 غم تنهایی دنیا ، غمـم نیست به همراهـم بُوَد اجماع2 فکرم سزاوارس که من تنهـا بـمانم به یک ره آورم اجماع فکرم سـر راهـم خدایا ، با تو باشد مکن دور از خودت این راه فکرم خدایا رهنمای […]
« وادی عبرت » باید ره حق را نه به پا ، بلکه زِ سر رفت تا از ره شیطان، بـتوان سوی دیگر رفت فریاد که هر کس به ره غیر خدا بود گم گشته ی دنیا شد و عقبی به سقر1 رفت پیغمبر(ص) مرسل به علی(ع) گفت برادر باید که بشر آن ره توحید […]
یَشفعُ عنده اِلّا بَاذنه خودعشق است چنین توسلی برایم ھمچنان میل است آمده ام تا رو کنم تاروپود عشق را بی محا با ، بی ریا ، قلب و دل را خدایی اینچنین عاشق برایم ملموس است به اودررکوع ودرسجودعشق مجنون است آمده ام تابگویم عمق حرف عاشقی را تابگویم اینچنین ببینیددلدادگی را
« پرده ی اسرار » بار الها ! بَـرِ فرمانـت اگر خیره سرم فَـرِ1 فرمان تو ، امید دهد در نظرم داد از این دهر دنی ، هیچ ترحم نـکند رحم بر من نـنماید ، نه به فرد دیگرم داد این من که شنیدم همه جا صحبت مرگ صحبتش جا نگرفته است دراین گوش کرم […]
احمد از اداره به خانه زنگ زد و خبر موافقت چندینبارهٔ خانوادهٔ میهندوست برای خواستگاری از دخترشان را به مادرش داد. قند توی دلِ سوسن خانم(مادر احمد) آب شد. با خود فکر کرد که الحمدالله دیگه اینبار زری(دختر مورد علاقهٔ احمد) جواب بله را میدهد و خلاص!. احمد که کشته و مردهٔ زری است، قبل […]
پنجمین خورشید میلاد امام باقر (ع) …………………………. پنجمین خورشید عالم تاب ،باقر آ مده پاک و طاهر بوده با آ داب،باقر آ مده در مدینه خانه ی سجاد با شد پر سرور دشمنان باشند اندر خواب،باقر آ مده اول ماه رجب با مقدم این گل پسر عالم علم نَّبی سیراب،باقر آ مده خنده بر لب […]
« اسرار حقیقت » ای بی خبر ، از عالم اسرار حقیقت در دام فنـا2 رفتی و در بحر3 طبیعت ای گمشده در بحر فنا ، ره زِ که پُرسی بیچاره بجو ره ، تو زِ اسرار حقیقت این ره که تو رفتی به سلامت گذرش نیست این راه فنـا باشد و گرداب طبیعت از […]
پند و اندرز مجلس ختم و ترحیم ——————————— گذر کردی اگر روزی،به قبرستان تماشا کن نظر بر سنگ های قبر،تو از پیر و برنا کن یکی دارا از این عالم،دگر محروم از دِرْهَمْ همه در خاک خفته،یک نظر شاه و گدا را کن اگر رفتی از این دنیا،از این دنیای وا نفسا برای توست اعمالت،بیا […]
. جز یادِ تو اینجا غزلی در بَرِ من نیست جز پَرت و پَلا هیچ دراین دفترِ من نیست . یک قاب و من و غصه و گیتار و شب و آه هم صحبت و همراهِ شب و چشمِ تَرَم نیست . دریای خیالم شده پُر از غزلِ تو جز چشم و لبت واژه ی […]
« معصیت حق » جدم چرا به معصیت حق ، شتاب کرد در آن بهشت بود ، چه کاری صواب5 کرد در معصیت ، کجا زِ خدا اجتناب کرد کی در بهشت ، خانه ی ما انتخاب کرد آدم(ع) چـرا عبـادت حق را بنـا نـکرد در جنّت خدا ، به خدایش وفا نـکرد آن معصیت […]
« یار خود » من از دشمن نمی ترسم،هزاران دشمن اَر2 دارم به تنها گرم پیکارم ، خودم بر دوست بسپارم سری با جان و تن دارم ،به راه دوست بسپارم که دوست مهربانی ،بهتر از جان و سری دارم سر و جانم فدای دوست ،من تحفه3 همین دارم که هر چیزم که با قدرس،به […]
. بی قرار است قلم . از حسین سیر نگردم بخدا . از طریقش نکنم راه جدا . حق مطلب نتوان کرد ادا . بی قرار است قلم . . شاعر : حبیب رضائی رازلیقی .
« نقطه ی پرگار » روزگاری بـسر این من دل خسته گذشت که نشاید به زبان گفت: چه بود و چه گذشت هاتف غیب ، اگر این خبـر آرَد بـتوان بـشناسی که به غیب و به شهودم چه گذشت آسیاب سنگ جهان ، بـر سـر من دور بـزد سنگ کوبنده ی آن ،بر سر من […]