« طلعت یزدان » خدا را کی توان دیدن، توان با عقل فهمیدن کز اول اینچنین بودس، همه با عقل خود دیدن خدا فرد است و بی همتا،همه این نکته سنجیدن خدایی گر دوتا بودن ،بهم بودن به جنگیدن همـه دانشوران هـر چنـد گرد نکته گردیدن خـدا را نام بـشنیدن و صنـع قدرتش دیدن خدا […]
“مرداب بودم” . چو مست باده هایِ ناب بودم ندیدم رفتنت را خواب بودم . نگاهم خیره برگیسویِ چون شب رخِ زیبایِ چون مهتاب بودم . گمان کردم که می مانی و امّا تو بودی رود و من مُرداب بودم . به اَمواج خروشانم سپردی به شب افتاده درگرداب بودم . دلم از رفتنت در […]
مرگ مزرعه توافقِ کلاغها وُ، مترسکها بود که، به کارِ مزرعه؛ خاتمه داد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
« دوای درد ما » هر آنکس قابل فیض خدا شد برون زآیینه ی شیطان نما شد زِ اول هر که بر شیطان ، نظر کرد همان اول ، زِ فیض حق جدا شد هر آنکس رو به شیطان بیشتر رفت وَبال1 جان مخلوق خدا شد دوای درد ما ، فیض خدای است همان فیضـش […]
« دُر ناب » چرا دوری کنی از من،سلام ای همزبان من سلامَت گفتم ای جانا ، نمی دادی جواب من من از خود هرچه بگذشتم،حقایق از تو بنوشتم زِ تو بنوشته ای نامت ، یکی بهر جواب من زِخود هر کار اگر کردم،ثواب از تو طلب کردم تو کار از خود نمی کردی،یکی بهر […]
« فریب » بیا جانا هدایت کن و دنیـا را مذمت3 کن فریبش را مخور جانا ،خودت را بهر عزت کن اگر دنیا فریبت داد ، بگردان صورتت از آن به سوی حق بکن صورت،برون روحت زِ خفت کن به دنیا هر چه بگرایی ، گسستنها بیشتر دارد دلت بر گیر از این دنیا و […]
« صد سال » صد سال شد از مال کسی لقمه نخوردم خون بدنم خوردم و از خلق نخوردم عمری همه از زحمت خود لقمه بخوردم با فقر و قناعت همه عمرم گذراندم بگذشت مرا عمر چه خوردم ، چه نخوردم خشنودم از آن منت مردم که نبردم صد معنویات از گنج قناعت1 بشمردم منت […]
« ماه رمضان » فرخنده زبانی است ، که در ماه مبارک شب تا به سحر، ذکر خدایش به زبان رفت فریاد بر آرید ، که ماه رمضان رفت آن مرحمت3 و لطف خداوند جهان رفت آن روزه و طاعات ،که چون نُقل میان بود از بین همین خلق، همان نقل4 میان رفت در طاعت […]
شهدِ وصال . ساقی قدحم پرکرد ، امشب می نابم داد/ . گیسو به رخ افکنده ، مستانه جوابم داد/ . از باده شدم سیراب، وانگاه بخوابم داد/ . هشیارنخواهم شد ، چون سرخ شرابم داد/ . تشنه ام بر رخِ یار، گاهِ سحر// . حبیب رضائی رازلیقی . پ ـ ن شهید نظر میکند […]
طی دوران چهل سالهٔ عمرم هیچکس را مثل آقای «فتاح» خوشبین و صاف و ساده ندیده بودم. مردی پاک و مهربان که همه او را «دیوانه» صدا میزدند. زمانی که دانشجوی پزشکی دانشگاه بوعلی همدان بودن، با آقای «فتاح» همسایهٔ دیوار به دیوار بودم. گهگاهی با آقا و خانم «فتاح» به مناسبت های مختلف رفت […]
« فضائل علی(ع) » وظیفه ی تو ای بشـر ، نمـاز با وقـار شد نزول آن در آن حجاز ، زِ امر کردگار شد کتاب امر حق ببین،زِ خواهش محمد(ص) است زِ همت محمدس(ص)، درست و استوار شد پیمبری در آن زمان ، به امر حق ، بـشد عیان که نام ختم المرسلین ، به […]
پیشگاه درد ما پیشگاه دردیم ،همواره در نبردیم یک دشت پرشقایق دررنگ آه سردیم ما پیروان مولا دل بسته ایم در راه گوش دلیم وفرمان ،ما مردمان مردیم علی ناصری
کولبر صدای هراسآور گلوله بار دیگر در دل کوهستان پیچید. “ادریس”، کارتن سنگین ماشینلباسشویی را که باید میبرد به دوش گرفته بود و زیر فشار بار، از راه مالروی باریکی گذشت. صدای آه و نالهٔ یکی از دوستانش پشتبند، صدای شلیک گلوله، بلند شده بود؛ امّا “ادریس” از ترس سقوط به دره جرأت نکرد، برگردد، […]
پشت شیشه نامرئی شاهد جان دادن یک سیگارم شاهد بوسه گنجشگک مست شاهد همخوابگی آب و علف مرگ جاری شدن نور به حوض مردن سایه جان می بینم صورت دخترکی می بینم هم نفس فیلتر فکر پلید و دواخانه ای از خط فقر مردم بی فکری در صف نان گران کرونا اینجا نیست کرونا در […]
« آه مظلوم » نوح(ع) اگر از آهِ خود، نفرین بر آن افراد کرد عالمی ویرانه شد ، یک خانه آن آباد کرد آه آن گر با اثر می بود ، بر حق دیده شد آن یکی آهش به دنیا ، کار صد جلّاد کرد آه نوح (ع) آن خانه ی بدکارها ویران نمود آه […]
« غم » دوباره غم ، دلم را می فشارد مداماً غم به روی غم گذارد خداوندا ، تو غم را آفریدی زِ دست مردمان بی شمارد توکه غم را ، دوصد افزونتر آری جدا نـتوان شَوَم من از کنارد توکه از رنج وغمها شکوه1 داری زِ یادت بُرده ای پروردگارد به من گفتن چرا […]
پیر ِماگفت که آید خبری از کنعان قلبِ بی طاقتِ ما را خبری ازجانان آسِمان هم که هدفمند به تن می کوبد باده می ریزدو مِی پخش کُند ازباران می دهد شور به دل هایِ خراباتی ما لاله آید، وٓ قدم بر سرِچشمِ یاران رازِ دل های پریشان شده را می داند ای خدا کِی […]
محضر دلبر تقدیم به منتظران یار ————————- خواب دیدم که شبی محضر دلبر بودم محضر منجی عالم گل حیدر بودم در کنارش شعف و شور نصیب من شد یا حبیبی به لبم ام یجیب من شد من که عمری به لبم ذکر فرج زمزمه بود حال مهمان من امشب پسر فاطمه بود خواستم تا ببرم […]
« تعجیل در ظهور » یا صاحب الزمان(عج) اگر عمرم تمام شد از فرقت1 تو بود ،که صبحم چو شام شد آن حرف حق ،که جد تو بر امتش بگفت: تا حرف حق زدم، به زبانم لجام2 شد تعجیل در ظهور کن،ای صاحب الزمان(عج) این دوره هیچ حُسن و تفاهم نمی دهد بی حُسنی اش،که […]
« وارث حکم حق » ای آنکه تو در عالم ، بـپوئیدی به معنایی بـر گردش این عالم ، دانایی و بینایی ای مهدی(عج) آل حق ، حقگو و حقیقت جو حقگو و حقیقت جو ، باشی تو که می آیی ای وارث حکم حق، حکمی که خدا فرمود آن حکم خدا گویی، روزی که […]
راز و نیاز روز من با یاد تو، راستی که شیرین میشود ذِکر اللهُ اکبرم، نُقلِ شِکرچین میشود بر لَبَم آمد چو نامِ شهدِ تو نامهای دیگران، انگاری که هیچ میشود طاعتت بَس با صفا و دلگشاست ناجی این قلب غمگین میشود از زمین تا آسمان، هرجا که من بینم تویی […]
« افکار خلق » از دست خلق بدکار،دایم به درد و زجریم4 از دست ظلم آنها ، دایم به درد و رنجیم افکار خلق گمراه ، ما را نـمی گذارد تا در فضای آزاد ، افکار خود بـسنجیم این خلق بی مروّت ،با کینه ره برند پیش بر ما که چاره نَبْود ، زآنها اگر […]
حرف من، یه قصه ی تازه شعر من؛ یه عشق بی اندازه من همون ، ترانه ی بارون، پاکی، گلای توو ایوون **حرف من؛ حرف دلای عاشقه لا به لای واژه هام گلایه نیس من همون درخت سبز جنگلم که با کوچه های شب همسایه نیس *** من همون ساده ی عاشق واژه ی بی […]
به نام خدا تو صدات یه جنس خاصه شاید از جنس قناری تو نگات قصیده داری خودت هم خبر نداری تو پری زاده ی این عشق تو از شهر قصه هایی واسه پایان یه غصه تو دلیل خنده هایی با دل شکسته ی من تو همیشه هم صدایی ؛؛منو بشناس؛منو بشناس منم همون قاصد شهرم […]