یکی آمد ندایی بر سرم زد بنا بر سحر وجادو حاجت زد کنون در حال رفتن پام لنگ است مگو ای دلربایم وقت تنگ است چگونه از کنارت رخت بندم به صحرا و بیابان دل بندم بیا یارا کنارم باش صفای راه و جانم باش مگو دیر است و وقتش نیست که اینک سرد و […]
محمود به شوخی گفت باشه بابا ما هم که گفتیم در بست در خدمت خانمیم. می خوای تو بشو پلیسه ما می شیم رئیس مافیا ناراحتی من می شم خانم خونه تو بشو شوهر من چطوره ؟؟. مریم که خندش گرفته بود سرش رو پایین انداخت و رفت داخل اتاقش بعدش در اتاقش رو قفل […]
« عید مبعث 5 » عید مبعوث محمد (ص)،عید هر انسانی است عید مبعوثش برون از جهل و از نادانی است مردمان سابق که در آن جهل و نادانی بُدند عید مبعوثش زِ حی و جنبه ی ربانی6 است ما که بر مبنای عید مبعثش پی برده ایم پُر بهاتر عیدس آن ، اما به […]
“گذر” دگر انگار مرا بخت تماشای تو نیست چاره ایی جز گذر از کوچه حاشای تو نیست تا به کی دیده گریان بنهم سر به فریب چشم بیدار مرا راه به رویای تو نیست تو به بازار حریفان قدر ساده تری زری و سیم مرا قدرت سودای تو نیست غم عالم همه آتش شده در […]
« نظام ملک یکتا » بیا جانا نظر بنما ، نظام مُلک یکتا را کند مشغول این دنیا ،به طرزی هر نفر ما را خداوندی که نادیدم ، زِ کار آن بفهمیدم که دارد قدرتی از خود ، مقام فرد اعلا را به دنیا آدمی آورد و بازم می برد زین جا ستایش کن خداوندت […]
پای افکارم کمی لنگ است و من افسرده ام غم نشسته در دلم همچون گلی پژمرده ام شاخه ی خشکیده ام بی یار و یاور مانده ام سهمم از فردا تباهی گشته و دلمرده ام هرچه کردم تا بدستش آورم اما نشد نیمی از عمرم فنا گردیده و سرخورده ام عاشقی کردم ولی دراین تلاطم […]
عابدِ مَعبـدِ پُر حادثـهای تاریکم من خداوندِ نفسهایِ پُر از تشویشم در پَرستش همه جا آیـنـه را میبینم قاتلِ مُنکرِ فرمانِ خودم در خویـشم .. اِلتِهاباتِ زمان ، تـیغِ تَبر ، ساقهیِ تَر در بهارم ولی از زردِ خـزان لبریـزم ! چشمهایم پُر از انکارِ سقوط است و مدام از گلو بُـغـض به قَعرِ دلِ […]
بیا تا که اشکام کمی کم بشه بیا تا که دَستات یه مَرهَم بشه دارم بی تو می میرم از بی کسی بیا تا نفسهام منظم بـشـه ▪ چشام مثل یه کاسه ی خون شده تو رفتی و این خونه ویرون شده من و خاطراتی که توو قلبمه و دردی که توو سینه مدفون شده […]
گیر کرده توی دستانت پریشان حالی ام خاطراتت را نگیر از دست های خالی ام .. حسرتِ پرواز را توی قفس فهمیده ام آرزویی پَرزده بالاتر از بی بالی ام .. هرچه باشد حکمِ چشمانِ تو ؛ گردن می نهم تیربارانم بفرما ؛؛ صادق خلخالی ام !! .. مانده ام مثلِ مزارِ تازه ی یک […]
کافر تر از آن ام که تو را انسان بدانم تو هنوز خدایگان زیبای منی فقط اندکی دست معجزه گرت به کار نیست. لیلا_طیبی (رها)
سلام حالم خوب است نگران من نباش هرروزکه صفحه ی دلم را ورق می زنم آرزوی دیدنت را تحمل می کنم شاید با آمدنت بی تو بودن را فراموش کنم “می ترسم اگرشبی به خوابم راضی گشته باشی به یاد تو بیدار مانده باشم”.
امشب درکناررنج هایم مرغ آمین، آرزوهایت می شوم آرزویم رادعاکن.
« لطف کریم » هفده ربیع2 آمد ، لطف حق یقین آمد رهبری به این امـت ، ختم مرسلین آمد آن وجود با جودش ، مکه بـر زمین آمد از وجود مولودش ، عیـد مسلمین آمد آخرین پیمبـر بـود ، علمـش اولیـن آمد علم اول و آخـر ، از لبـش بـرون آمد نام آن محمد […]
« حکمرانی » خدایا این چه طرز حکمرانی است چرا در دین و ایمان ،کفر باقی است خداوندا چه گویم من به حُکمت چرا کفر آشکار و دین نهانی است بهار نوجوانـی وقت کار است که جهل اندر بهار نوجوانی است هـر آن پیـری که دارد زُهد و تقوا4 هدف بر ضربه ی جهل جهانی […]
« سخنگویان » سخنگویان بسا صحبت که آنرا ضرب المثل گویند سخن حرف است،ولی باید حقیقت جسم آن جوید هر آن صحبت که می گویند،عبارت را توان سنجید به شکل آن عبارت می توان جسمی ازآن جوید سراسر صحبت قرآن، بُوَد حرف ای برادر جان هر آنکس خواند قرآن را ،رَوَد معنای آن جوید حسین(ع) […]
الفبایم تویی بی تو الفبا را نمیفهمم معلم بی تو حتی واژه یِ ” آ ” را نمیفهمم .. اگر چه مهرِ مادر شد زبانزد در همه عالم نباشی میمِ مادر ، بایِ ” بابا ” را نمیفهمم .. توهستی ثروتم ، داراییم ،دارایِ من هستی و بی تو مهربانم ” سینِ ” سارا را […]
« آفت انسانی » کار زشت هر بشر را بنگری دیوانگی است اینچنین دیوانگی ها ، از قدیم خانگی است عقل انسانی به ما هـر کار را دستور داد لیکن این دستور اندر دانش انسانگی است آفت هـر خرمنی را می توان از خود شمرد آفت انسانی از آن خرمن نفسانگی است شوق بلبل سوی […]
« صوت و صدا » درتمام شبها درسجده گاه،دیدم خدا را ضجر از تو دیدم ، بود آشکار را در خون شناور شد این دل من تا یادش آمد نام خدا را ما بر تو هر چند امیدواریم گویا تو داری انکار ما را در آفرینش ، کی رأی ما بود خود آفریدی ، شاه […]
روی پر فرشته ها نوشته مشهد تو قطعه ای از بهشته هر کی میاد از پی سرنوشته می گه آقا رئوفی تو عشقه اینجا همون نقطه سرنوشته حاجت ما دست امام عشقه نوکری ایل و تبارت آقا یه افتخاره که برام نوشته لطف خدا درون این سرشته مشهد تو یه قطعه از بهشته شمس الضحی […]
قدم های باران ابرها جشن می گیرند در وسط آسمان می چرخند و می خوانند آواز شاد باران دست نوازش می کشد بر تن تب آلود زمین چون آفتابی است که طلوع می کند باران کوه و دشت و دمن لبریز از طراوت چمنزار قد می کشد به استقبال باران برکه ای که از بی […]
بالاخره بعد از امتحانات کنکور، مریم صبح به این امید که در شهرستان قبول شه تصمیم گرفت بره و یک روزنامه بخره که دوستش ساناز بهش زنگ زد ساناز که دختر سر زنده و شادابی بود و بسیار هم شیطون بود از پشت تلفن گفت: دیوونه مریم مژده بده. مریم گفت چی مژده؟ چی می […]
( ناز مکن ) نغمه ی رفتن زِ برَم ساز مکن حالِ دلم سخت شود ناز مکـن من که خریدار شدم نازِ تـو را با دلِِِ من مسئلـه آغـاز مکـن عشقِ تو آتش زده برجان و دلم زخـمِ دلـم کهنـه بوَد باز مکـن همچو پرنده پرِ خـود را مگشـا شهپرِ خود باز چو شهباز مکـن […]
حق با چشمهای توست و لبهای گس ات و نگاهت که مزین است به غم حق با چشمهای توست تو با آن مربای لبخندت و شکوه زیبای تخت جمشیدی ات در غربتی تلخ در آغوش مادر حق با چشم های توست اما در این شهر سیمانی رویا، وهم و خیال به کار نمی آید زیر […]
این صدا چیست در دل کوه ای گل سرخ؟ شاید نغمه ی چوپانی در تنهایی… شایدم تن زخمی ز تیر آهویی است در دل دشت که به خیال بره ی گشنه اش می میرد… شاید نغمه رودی است که ره می پوید یا که شاید سوز دل ریش ریش عاشقی شبگرد است که شباهنگام دل […]