کاش در عهد شبان نغمه وصل تورا می خواندم کاش درفصل خزان سبزه و نو شدنت می دیدم کاش چون مطلع خورشید خدا چرخش چشم تو را می دیدم کاش از پنجره ی لرزان دلم روی زیبای تو را می دیدم کاش برساحل آرام لبت خال مرموز سیاهی بودم چون بدانجا نگهت می افتاد به […]
رود یارم به مدرسه سرمست که دل را برده و گشتم بن بست بُود زلفش زیبا و لبش خندان و سرمست خدایا این چه حکمی است: پیرهن چاک ، غزلخوان و جگر در دست جهد بسیار از یمین و یسارش بیهوده است چون دلبر من از دل برده ی من بی خبر است من با […]
بیا جانا نگارم باش در این سرما بهارم باش بیا لیل ز هجرانت در این سختی خدایم باش بده پیغام وپسغامی به لبهایم تو خندان باش مگو من اینم و آنم که من سائل ، تو یارم باش
بادخزان دیدم او را آه بعد از چندسال گفتم:آیا اوست،یانه، دیگری ست چیزهای بی شماری دراو بود و بود گفتم:این محبوب ماست؟یعنی پری ست؟ ناگهان بانگ سروشی بردمید گفت: آری آری این همان پرسان پری است. هردو دزدانه به هم کردیم نگاه سوی هم کردیم وحیرانترشدیم هردو شاید با گذشت روزگار درکف باد خزان پرپر […]
« والی4 ولایت » ای عندلیب گلشن باغ جنان بیا باغ جهان ما رَوَد اندر خزان بیا ای حجت خدای زمین و زمان بیا با صولت علی (ع )، به امداد دین حق بیا این بحر موج می زند ، از لشکر عدو ای قاطع الکلام5 ، به صلح جهان بیا ای ناطق کلام خدای […]
آمدی مولود رحمت آمدی نور رسالت پر شده درعالمی شهر مکه می درخشد از وجود گوهری آمدی و ختم شد از انبیا دیگر نبی نور خاتم نور رحمت نور حق منجلی آمدی و خشک شد دریاچۂ ساوه همی آتش آتشکده در خود نشست از تو همی کاخ کسری یک ترک برداشت از میلاد تو کاخ […]
بلبلی می گفت با همتای خویش این همه زیبایی از الطاف کیست روز و شب از همت بی حد کیست برف و باران در ید بیضای کیست گفت اینها از خدای سرمد است لطف و ارحام خدای بی حد است آسمان را هفت بر هم بسته است او زمین را چشم بر هم بسته است […]
فاصله بین من و تو نقطه ای بی حد و مرزه تو یه کابوس؛من یه رویا دل این دنیا میلرزه سهم ما یه نقطه چینه توو یه مرز بی نهایت دل ما دروغ نمیگه عشق نمیشه دیگه عادت ««توی این جورچین تقدیر تکه ای از ما جدا بود تو یه نقطه،من یه نقطه دنیامون از […]
مرا ببخش… که بیزارم از خانهای که تو در آن نیستی! از پنجرههایی که بسته اند و تو در آن پیدا نیستی! و دلخوش نمیکند مرا عطر هیچ یاسی مرا ببخش… که هزار تکهام، و هیچ اتفاقی بیدار نمیکند نیمهی در خود فرو رفتهام را و هیچ دکتری با قرصهای لعنتی اش، کاری از دستشان […]
زاده ی دردم دردماندن دردم………..؟! عشقم عشقم: سنگر دردهای سربه مهر فراخنای خاک عمق گمنامی انتخاب: بسترنوروپرواز نت عاشقانه به رقص رمل های جنوب ابوغریب ،شلمچه،تنگه چزابه بستر نرم گمنامی این من فرزند ایران یل میدان زاده ی درد ناهمگونی عالم از دفتر خاک آلوده وحشی زمان به بازی زخم های زمان عشقم دردم واژه […]
ای نطفه ی آزادی آخر به چه تن دادی گقتی که شبی شاید بیرون شدی از یادی من محو و تو محصوری دورتر تو ز هر دوری شاید که به خواب آیی آنگونه که مجبوری شیرین تر از هر شادی بر یال هزار یادی هر کس ، تو را می خواند میرفت به یک بادی […]
« بی دانشی » خدا ، بی دانشی هم بد بلایی است اگر شهزاده باشد ، چون گدایی است به راه گمرهی و جنگ و جهل است برون از جاده ی صلح و صفایی است نه معلومـس زِ شهـرس یا دهاتـی1 حد آن هم نمی داند کجایی است نه راه دین حق دانـد ، نه […]
چه بگویم که هر از گاه تنم میلرزد گرچه کوتاه بود عمر ولی می ارزد چه بگویم که خلایق به چه درگیر شدند همه در راه جوانی نفسی پیر شدند عاشقان در ره حق،جان گران میبازند آن طرف در ره زر روی جهان میتازند بال پرواز کبوتر چه گناهی دارد چه کسی گفته که پرواز […]
« دست دعا » ای دل چو زنده ای ، به جهان همتی بیار کی با تو سازگار شود ، چرخ کج مدار جانا تو رأی و همت نیکان، بجو به خود با رأی نیک ، همت نیکان بـزن بکار دشمن زِ ابلهی1 ، به هنـر مدعـی شود گر لایق است ، تخم محبت بر […]
ای درد آرمیده سلام اگر خواهی بدانی حالم را به روزمرگی خیره شو گاهی روشن و آفتابی گاهی سیاه و دلگیر گاهی تجلی آواز پرندگان و گاهی شیون گرگ های زخمی به شدت روزمرگی ام زمانی برای طلوع در غروب نیست من فقط روز ها وشب ها برایت سیاهه میکنم توان گفتنم نیست آن ها […]
محمود سال آخر دانشگاه رشته کارشناسی ارشد بود که بورس تحصیلی گرفت و برای سفر به خارج آماده شد. اشک پهنای صورت زمانه خانم رو فرا گرفته بود و آهسته گفت: خدا به همرات پسر گلم امیدوارم با موفقیت بر گردی. اینجا مریم بود که دل تو دلش نبود و نمی دونست از دوری محمود […]
وقتی که پدر و مادر مریم تو تصادف رانندگی کشته شدن هیچ کدوم از فامیل زیر بار نرفتن که سرپرستی کودک هشت ساله اونا رو قبول کنن و مریم هشت ساله باید روانه یتیم خونه می شد پدر مریم کلی بدهی داشت و بخاطر همین فامیل نمی خواستن خودشون رو درگیر کنن و همه خودشون […]
« فکر مردان » برادر بـبین فکر مردان بدکار را یکی دیده بنّا و معمار را نـمی بیند آن مهر و مقدار را نه کردار نیک و نه بدکار را ریاضات دانشـوران جهان شناسد چه خود سهل ، پندار را گدایان تنبل زِ فتراک3 خویش نـدانند تدبیر هـر سپهدار4 را کسانی که خود خواه وخود […]
« حرف حق » کجا هر ناتوانی می تواند حرف حق گوید حسن آنگه مدبّر شد،که از حق حرف حق گوید کلام حق معین شد ولی گوینده اش کی بود ولی هر ناتوانی ،کـی توانـد حرف حق گوید توان آدمی سهل است ،کجا بتوان بگوید حق عجب اینجا بُوَد ، در ناتوانی حرف حق گوید […]
درپس عمق جهالت سوسو می کند نوری!! دراوج یورش افکارزنگ زده، درانتهای سیاهی مغزهای سوخته، سپر می کنم امواج سپیدرا!!! می یابم واژه به واژه امید را، می درم حجاب تاریکی را، خون می کنم دل خرافات را، خواهم ساخت راهی متربه مترآگاهی، قدم ب قدم مهر نفس به نفس عشق،، چینش سنت را ویران […]
درون جنگل بلوط کنار کلبه ای دنج، در هوای خیس و هوس آلود پاییز کاش میشد سر بر روی شانه هایت، عطر سکرآور موهایت و جرعه جرعه چای لبخند پهلوی تو بنوشم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
بگذار با چشمانِ تو رؤیـایِ من زیبـا شود دنیـا به تعـبـیری دِگر در خاطـرم معنـا شود .. عمری حضورِ رنگ را دیگر زِ خاطر برده ام بگذار دنیا بعد از این همرنگِ دریاهـا شود .. درعمقِ این پَسکـوچه ها جامانده تِکه ای زِ من امید دارم بـا تـو آن نـیمه یِ من پـیدا شود .. […]
قاصدک ، گفته ای اینبار ، عزیزش هستم ! همه یِ زندگیش نه ! همه چیزش هستم ! .. قاصدک مـژده بده دیدنِ لـبـخـندش را تو بگو : ـ باز گِره زد ، به تو پیوندش را .. قاصدک در دلِ من چشمِ کسی مانده به در گفته اینبار ، کسی میرسد ، اینبوده خبر […]
مادر ای مظهر صلح و صفا بی تو ما هیچیم هیچ در این سرا مهر تو افسانه نیست عقلانه است چون تویی بهترین توصیف خدا قلب تو سرشار از مهر و وفا من کویری تشنه هستم سرتاپا مادر ای مظهر مهر و وفا چون تو هستی ، والسلام بر این خدا حامد نوروزی