تو دختر پاک اردیبهشت من پسر سبز پاییز تو دانه ی ناشکفته من باران ناچکیده باد تو را آورد ابر مرا بارید سبز شدیم پیوسته جوانه زدیم در عشق زرد شدیم به سرود خزان یخ زدیم به سرمای زمستان و بارها در آغوش هم مردیم و زنده شدیم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
رفتن تو اتفاق بزرگی است فاجعه ای بی پایان مثل خشکسالی های ایران مثل سوء تغذیه کودکان آفریقا وقتی تو رفتی خانه چهار دیواری شد بی در و پنجره، تو که رفتی همه چیز دنیا عجیب شد مثل آوار زده ایی که جنازه اش را از زیر خاک بیرون میکشند که به خاک بسپارند سعید […]
آبی چشمان سیاهت لیلا بارانی تر است از ابرای پاییز وی خورشید نگاهت روشن تر از روشنای همه صبحِ دلاویز ای دلیل لحظه های خرابم وی دغدغه ی شب های سیاهم خواهی بمیرانم یا که دهی جان ای باعث خنده و غم و آهم تو رب النوع و خداوند عشقی تا چند کنی بدین ره […]
خوبم؛ شبیه فانوس کنج انباری که دل پری از لامپ ها دارد خوبم، شبیه گلدان کنار پنجره که با حسرت گل های آفتابگردان مزرعه را می نگرد خوبم؛ شبیه قایق خسته در خشکی که می داند دیگر به آب نمی افتد خوبم؛ شبیه کاستی که سال هاست آواز عشق اش در پس خاطره ها جا […]
? نباشی، نمی شود: [با عشق به عشق ام…لیلایم] فراموش کرده بودم که با خودم چتر ببرم. وسط راه باران گرفت و تا رسیدم به دانشکده خیس باران شدم. از باران متنفر بودم. خیس بودم. کلافه و عصبی رفتم کلاس. هنوز کسی نیامده بود. تنها توی کلاس نشستم. بلوزم را روی شوفاژ کنار دیوار پهن […]
زن شعری است سپید بسان پرهای قو به زلالی چشمه زن شعری است شیرین همچو غزل های حافظ مانند رطب های اهواز زن شعری است تلخ همچو دیوان یزدی و هجوم هوس های مردانه به دامانش! زن شعری است بلند مانند شب های بی انتهایش به اندازه ی مهربانی مادرانه اش زن شعری است کوتاه […]
کابوس رفتنت: آرام مثل جوجه از تخم سر در می آورم از زیر پتویم! نبودنت مرا از زندگی می ترساند! همانند همان جوجه که از نوازش های گربه می لرزد!. شاعر یک لاقبا: شاعری یک لا قبایم شعرهایم کفاف دوست داشتن ات را نمی کند. موریانه ی کار: کارهای مردانه می کرد کودکی […]