دسته: نوشته های حسن مصطفایی دهنوی

ژوئن 23
شعر مساله – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« مسأله » هركه نابودي خود ديد، در اين راه تو بود هستي اش را به تو بسپرد و به درگاه تو بود هركسي يك سركاري كه زِ دست توگشود نظرش بر تو بُد و يك سر كارش به تو بود هر كه از فيض تو و رحمت تو بهره رُبود رهنمايي تو مي بود […]

ژوئن 23
شعر شب خیزی – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« شب خيزي » دلا در راه شب خيزي ،به سوي حق تكامل كن اگر محنت برت آرَد ،تو آن محنت1 تحمل كن در آن شبها دل شيـدا ، به اميد خدا بر بند دَم صبحش نسيمي زآن ،گُل رعنا تناول2 كن در آن شبهاي ظلماني ،زِ فيض حق مشو غافل مشام جان شيرينت ،به […]

ژوئن 23
شعر عشق ازل – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« عشق ازل » مبناي عشق ، مبداء جسـم بشـر بُوَد عشق است ،نيرويش به سرم غوطه ور بُوَد عشق ازل كه آدميـان را ، بنا نهاد عشق آفريد ، آنچه به دنيا نفر بُوَد گردشت اين جهان ،امورش بدست كيست بر دست آنكه ،عشق خودش با بصر بُوَد گفتم كه عشق آدميان دست آن […]

ژوئن 23
شعر رحمت پروردگار – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« رحمت پروردگار » سوي خدا دو دست ، دعا دار كن اظهار دوستي ، بـر آن كردگار كن دوران عمر خود ، به عبادت قرار ده چون بنده اي، به بندگي خود اقرار1 كن هر صبح و شام ، طاعت معبود خود بكن رسمش به خانواده ي خود ، استوار كن از كِبر و […]

ژوئن 23
شعر همراه – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« همراه » در مكان زندگي ، نشناختـي يارت كه بود همچنان طفلي و نـشناسي پرستارت كه بود آن زمان بشناسي اش،كز لطف حق گردي برون ور نه نشناسي،به هر كارت نگهدارت كه بود همچنان طفلي و در گهواره نـشناسي كسي پرورشگاهت كه مي سازد ،خطا كارت نبود تا كه آزاري نـبيني ، از جفـا […]

ژوئن 02
شعر دو روز عمر – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« دو روز عمر » ما غافل از وظيفه ي انسان نمي شويم در مُلك حق ، به همره شيطان نمي شويم ايمان ما ، به غفلت و بيهودگي ستود ما غافل از طريقه ي ايمان نمي شويم زجري از اين طريق ، اگر مي رسد به ما با دين اگر رسيد ، پريشان نمي […]

ژوئن 02
شعر دست دل – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« دست دل » اين دل هميشه پيروي از آرزو كند در راه آرزوي خويش جستجو كند اين دل هزار مرتبه ام در خطر بِـبُرد كي شد كه بهر من سر كاري نكو كند اين دل به هر طريق،بد ونيك پيرو است كارش نكو شود ، اگر از آبرو كند دل را به راه نيك […]

مه 12
شعر طریق دانش – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« طريق دانش » طريق دانش اي بشر ، براي ما كه باز شد بـبين كه امر و نهي حق، نزول در حجاز1 شد طريق گردش جهان ، به راه خودسري كه بود زِ خودسري برون برفت ، طريقه ي نماز شد طريق مردم جهان ، طريق كفـر مي فزود طريق ما به راه حق […]

مه 10
شعر پند نیکان – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« پند نيكان » هر که از کار فرو بسته، گِره وا می کرد دیگران را به حقیقت ،که چه بینا می کرد نغمه ی1 صوت حقیقت ، به جهان بود مدام هر حقیقت طلبی ، نغمه اش ایفاء2 می کرد صوت و آوا زِ حقیقت بُده بـر روی زمین هر که با حق، سر […]

مه 08
شعر زلف یار – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« زُلف يار » ظلم ُزلف1 يار ما را ، هيچ زنجيري نكرد هر چه ناليدم بَـرش، بر آنكه تأثيري نكرد زلف پُـر پيچ و خمش را هر كسي از دور ديد جز بخون خوردن، برآن زلفش كه تعبيري نكرد زلف مشكنيش اگر مايل به دل گرديد و بُرد هر كجايـش بُرد دل را، جز […]

مه 05
شعر شب قدر – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« شب قدر » شب قدري خداي ما ،كه از خود كرد ايجادش زِ فيض و رحمتش بر ما ،خدا بنهاد بنيادش فغان ازفكرمحرومي،كه آن شب رو به طاعت نيست ثواب روز عقبي را ، خودش مي داد بر بادش خوش آن فردي،شب قدري كه طاعت ميكند تاصبح در عقبي خوش است ، آن زِ […]

آوریل 02
شعر کار خیر – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« كار خير » خدايا ، گر زِ اول كافر هستم مسلمانـي تو ، نامـد1 به دستم صراط مستقيمـت در كجا بود كجا ديدم، كز آن چشمم بـبستم طبيعت را نهادي پيش چشمم كجا من بر طبيعت، شايق2 هستم تو نفس سركشي بر من گماري من از ترست ،سر آن را شكستم عجب راهي به […]

آوریل 02
شعر رهبر آدم – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

« رهبر آدم » دانشسراي اين جهان ، در دانشش بازيگرست دانش نشايد جُست ازآن،اين يك خر بي اُسرست1 دانش به مغز هـر كسي ، تأثير نيكي بر نهاد روشن كند روح بشر، دانش خودش روشنگرست گر عاقل دانشوري ،كار نكويي بر گماشت كار نكويش هركه ديد،دانست كه دانش رهبرست آدم اگر دانش نجست،توفيرش2ازحيوان چه […]

مارس 05
شعر دل آدم – دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی صفحه 32 « دل آدم » طراز حكم حق ، از آن اول همين رنگ است زِ اول تا الي آخر، خدا داراي فرهنگ است خدا آن فرد تنهاي است و حاكم برهمه مخلوق نظام و تخت وتاج آن،پُر از مبناي اورنگ1 است خدا محتاج كس نَبْود،به هر كارش بُوَد […]

فوریه 09
شعر دانش آموز – حسن مصطفایی دهنوی

دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « دانش آموز » خداوندا ، تويي با دانش آموز تو را دانش بُوَد،بيش از شب و روز مرا دانش نمي بود روز اول زِ تو دانش بياموزم من امروز فروماندم ز حیرانی به کارم چرا در کار خود ، حیرانم امروز اگر بر دانشـت پي برده باشم كليد دانشم […]

فوریه 01
شعر پرده ی حکمت – حسن مصطفایی دهنوی

« پرده ي حكمت » چنين گفت : پيغمبر(ص) با شعور بـجو دانش از مهد1 تا به گور پيمبر(ص)همين نكته را ديد وگفت كه بي دانشي،چشم داريست كور به دانش بكوش و به علم و عمل نه بر نخوت وكِـبر2 و زرها و زور به آن عقل رحماني ات ، پي بِـبر نه بـر جهل […]

ژانویه 25
شعر پند خدا – حسن مصطفایی دهنوی

« پند خدا » اي بشر خيره سر ، مي برنت در سفر از وطن اي خيره سر، توشه بِـبر در سفر آن سفر پُر خطر، خرجي راهش كجاس پنـد خدايـي بُوَد ، خرجـي راه بشـر هستي اين خاكدان، تا دَم اين منزل است منزل ديگر بُوَد ، باشـد از اين خوبتـر حكمت خلاق تو، […]

ژانویه 25
شعر طوطی عشق – حسن مصطفایی دهنوی

« طوطي عشق » طوطي عشق مرا ، عشق گُل آمد به نظر تا كه از طوطي عشقت،نظر ابراز1 كنيم رو به صحرا و چمن،نغمه ي2 هر بلبل باغ پيش ابروي تو ، بلبل صفت آواز كنيم با مِـي و باده و با مطرب و با شوق وشعف3 عشق خود را به روي گلشنت ابراز […]

ژانویه 20
شعر خرده نان – حسن مصطفایی دهنوی

« خرده نان » از بس كه ضربه خوردم از بهر خرده نان ترسم ديگر كه آبي و نان، در دهن كنم صد داد از اين زمانه، به ديندار دشمنس صد بار اگر طريقه ي اين امتحان كنم دنيا براي مردم بي دين ،خوش آمدس اين حرف ثابت است ،بـبايد بيان كنم ٭٭٭ حسن مصطفایی […]

ژانویه 20
شعر چرخ کهن – حسن مصطفایی دهنوی

« چرخ كهن » یارب بـخواه چرخ کهن ، واژگون شود تا آدمـی زِ جور و جفایـش برون شود این آدمی که زیر همین چرخ کینه جوست دارد طمع زِ حیله و دیـدش نهـان شود یـارب روا مـدار ، کـه ایـن چـرخ بی قرار دور بشـر ، هـر آنـچـه بگـردد زیـان شود ایـن چرخ اگـر […]

ژانویه 20
شعر ره خطر – حسن مصطفایی دهنوی

« ره خطر » رسم است راه خود رَوی و کینه در بشر در راه کینه می رود ، اما ره خطر غافل مباش ، ای بشر از راه خود روی در همچو راه ،هر چه رَوَی باشدت خطر راه دراز کینه و دزدی و کجروی برجای سود ،صد به صدت می دهد ضرر سود […]

ژانویه 20
شعر مرغ غیب – حسن مصطفایی دهنوی

« مرغ غيب » در اعلا ملك حق، تا مي توان رفت چرا در خاك اين دنيا بمانيـم مگر اين روح ما ، از خاك مي بود نه از خاكيـم و ما از آسمانيـم نداي مرغ غيـب آمـد به گوشـم كه ما مـرغ همـان باغ جنانيـم فضاي آن بهشت است ، منزل ما در آن […]

دسامبر 29
شعر الطاف حق – حسن مصطفایی دهنوی

« الطاف حق » گفتن هـزار نكته ، زِ يزدان همين بُوَد روز قيامتـش ،به يقيناً يقين بُوَد روزي كه كار نيك و بد، از هم جدا كنند هـر بد به صاحب خود ،در كمين بُوَد آن روز چند به ما بـنمايند ، زِ خير و شر هـر كار خير و شر، سزايـش چنين بُوَد […]

دسامبر 22
شعر طالع – حسن مصطفایی دهنوی

« طالع 1 » بد بخت تريـن مردم ، منـم امروز هر كار كه كردم نشدم فاتح2و فيروز اطراف من امروزه همه دشمنم هستند بر من نَبُود يك نفري دست و دلسوز با هر كه نصيحت بنمودم منِ دلسوز آن كينه وري بود به من گشت بد آموز يارب تو گواهي ،به كسي بد نـنمودم […]

دسامبر 22
شعر مرز قناعت – حسن مصطفایی دهنوی

« مرز قناعت » از مرز قناعت نگذشتم كه من از خود آلايـش1 دنيـا و تجمّـل2 نـپرستم ميلم نَـبُوَد با همه كس صحبت مستي تا خلق بدانند و نگويند كه مستم هر با نظري،شعر مرا خواند يقين گفت من با نظرم با تو يقين، هم نظر هستم بر غير نمك دادم و منّـت نـنهادم هركس […]

دسامبر 06
شعر راه توحید – حسن مصطفایی دهنوی

« راه توحيد » گفتگويي زِ خدا باشد و توحيد بشر آن كه بود است همين گفته ي ثابت نشنيد راه توحيد به باريكي مويَـس نگريد هر كه باريك نديدس ، ره توحيد نديد راه توحيد بلند است و نشيب است و فراز1 سالك2 راه بـبايد شب و روزش بدويد آخر اي قوم بشر، نكته […]

نوامبر 29
شعر بنیانگذار مهر – حسن مصطفایی دهنوی

« بنيانگذار مهر » اي خالقـي كه حاكم روز جـزا تويي خلاق اين جهان و همه ماسوا1 تويي درماندگان وادي غـم را رهـا كني بر درد بي دواي همه ، آن شفا تويي مهر و وفاي خود بفشاندي به روي خاك بنيانگذار مهر ، به ارض2 و سماء3 تويي جرم و گناه من كه فزون […]

نوامبر 23
شعر همت یارم – حسن مصطفایی دهنوی

« همت يارم » آن مِهـر كه ورزيدم ، از همت يارم بود آن يار جهانگردم ، هميشه كنارم بود مهر و وفاي تو ، هـر چه به من آمد مهر به سر جان من ، تاب و توانم1 بود مهر و وفا كردم ، تا به تنم جان بود مهر و وفا ، دردي […]

نوامبر 23
شعر نصرت و فتح – حسن مصطفایی دهنوی

« نصرت و فتح » كس اَر نصرت و فتح1 ميدان بخواست نـبايد كه در درس ، تنبل بُوَد كس اَر نصرت وفتح از درس خواست به چشم و دل از درس بينا بُوَد اگر كودكي ، درس تكميل خواند به پيري و سختـي ، توانا بُوَد كسي را كه نيرو و دانش بُوَد تمناي […]

نوامبر 02
شعر نکوکاری – حسن مصطفایی دهنوی

« نكو كاري » گر قافله سالاري ، بر خلق بُوَد سالار خلقي به همان منظور، همراه همان هستند گر قافله سالاري، خود راه نكردي گُم خلق ديگري آمد ، بـر قافله پيوستند گر منشأ هر كاري،يك اول نيكو داشت هر كار ديگر كردن ، بر منشأ آن بستند در راه رياضت ها ، هركس […]

نوامبر 02
شعر راستی – حسن مصطفایی دهنوی

« راستي » آن آخرين پيامبر ، آخر زِ ما چه خواهد آن راستي كه بنمود ، از ما در انتظارس آن راستي كه گويم از امر حق قرارس هر راستي و صدقي ، پابست كردگارس اي مردمان گمراه، كذب و دغل چه كارس هر كار با تقلب ، از راستي كنارس امر حقست و […]

اکتبر 16
شعر رسم محبت – حسن مصطفایی دهنوی

« رسم محبت » لعنت بر آن كسي، كه به من رهزني كند يا ذره اي به من ضرر آوردني كند با دشمنان ، تو دوست بشو چون برادران تا شايد آن ، سخن به نكو گفتني كند نام بـرادري و محبّـت ميان گذار تا هر كه دشمن است به تو، نا ايمني كند دائم […]

اکتبر 14
شعر رأی عالم – حسن مصطفایی دهنوی

« رأي عالِم » هر كه بر روي زمين ، منزلـش آباد كند بهتر است ، منزل عقباي خود آباد كند كار خيري اگرش در نظر است آن حاجي بِـه1 بُوَد گر دل و قلبِ بشري شاد كند يا كسي را كه ببيند،شده مقروض2و ذليل سعي و كوشش كند از ذلّتـش آزاد كند يا نصيحت […]

اکتبر 14
شعر آب فیروزی – حسن مصطفایی دهنوی

« آب فيروزي » حقيقت ، ياوران شد جاوداني نه چون تزوير و نيرنگ است فاني به معيار حقيقت ،هر كه دل بست حقيقت شد به معيار جهاني من اندر راه حق ، وامانده بودم شياطيـن رهزنـم بُد1 ناگهاني تو را در راه حق ،گر آرزويي است به تو گفتـم: حقيقت را بداني حقيقت ، […]

اکتبر 14
شعر جنگ سوم – حسن مصطفایی دهنوی

« جنگ سوم » خدايا ، دين ما زين جنگ سوم الهي رشته اش بُـبريده مي شد اگر دين، اولش جنگ و جدل بود زِ اول زين ميان ،تاريده مي شد اگر در دين ما ، صلح و صفا بود نكوتر نزد حق ، بگزيده مي شد اگر جنگ و جدل اول به دين بود […]

اکتبر 01
شعر آب زلال – حسن مصطفایی دهنوی

« آب زلال » مددي1 تازه ديگر بار ، به من يار نمود صحبت تازه تـري ، آن به من اظهار2 نمود مدتي بود كه يارم ، سخنـي هيچ نگفت: اي خوش ايندم،كه به من اين سخن اسرار نمود گفت: شايسته بُوَد هـر كه به كارش نظري بهـر شايستگـي ، عاقبت كار نمود گفتم اي […]

سپتامبر 23
شعر مرام برادری – حسن مصطفایی دهنوی

« مرام برادري » بر من برادر آنکه ، غمم خوردنی کند کی می تواند ، آنکه دلم آزردنی کند ما را دل از طریقه ی صحبت غنی کند کی می توان برادرش آزردنی کند آمد ندا به گوش من ایندم برادران نَـبْود 1 برادر آنکه به من دشمنی کند بر من برادر آنکه بیاموزدم […]

سپتامبر 19
شعر دریای طبیعت – حسن مصطفایی دهنوی

« درياي طبيعت » آنها که به درياي طبيعت بـنشستند از کوی حقیقت ، به یقین بهره نـجستند اندر تَه درياي طبيعت ، خبری نیست آخر خبر این است، همین خوردن و گشتند در بحر طبیعت ، پسـران مثل پدرها کور آمدن آنهـا و همه کور گذشتند آن قافله هـا ، سلسله هـا بیهوده بودن […]

سپتامبر 06
شعر کوکب بخت – حسن مصطفایی دهنوی

« كوكب بخت » روزگاري به سر اين من دل خسته گذشت آرزويم به سر مويي به رضايت نگذشت اي خوش آن مردم خوشبخت،كه هوشيار بگشت آرزويـش همه بـر طبق رضايت بگذشت طالع1 بخت چه بنوشت و چه قسمت بنمود مگر آن آرزويي غير عدالت بـنوشت كوكب بخت2 من آن روز كه بيدار نـبود جُرم […]

آگوست 30
شعر عهد حسین(ع) – حسن مصطفایی دهنوی

« عهد حسين(ع) » دانا منم که جان فکنم ،در دیار دوست2 جان می دهم به قامت ، پُر افتخار دوست جانی که آن به من بسپُرده است کی رواست بسپارمش ، به خاک ره رهگذار دوست کار حسین(ع) و کربلا غیر از این نبود این یک نشان راه بُوَد بر دیار دوست دانا دلان […]

آگوست 29
شعر شب عاشورا – حسن مصطفایی دهنوی

« شب عاشورا » امشب برای عاشقان ، برنامه امضاء می شود فردای عاشورا بِبین ، عاشق هویدا می شود دركربلا عاشق ببين،با سر به كوي دوست رفت اين همت والا، از آن اولاد زهرا(س) مي شود هر سر که دارد عشق حق ، فردا به هنگام نبرد می جنگد آن با گمرهان،واضح به فردا […]

آگوست 25
شعر وهب – حسن مصطفایی دهنوی

« وهب » جنگ نیکی کرد اینک شادمان خالق اکبر ز تو باشد رضا می نمایم من به عهد خود وفا ای خدا هستم به مرگ خود رضا ای وَهب1 عهد مرا کردی وفا مادرت را ، از خودت کردی رضا اجر تو باشد به نزد آن حسین (ع) شافع2 محشر بُوَد ، روز جزا […]

آگوست 19
شعر فیض یزدان – حسن مصطفایی دهنوی

« فيض يزدان » دیشب ز فيض يزدان ، بهـرم بشارت آمد آن پیک با سعادت ، با صد اشارت آمد از یک اشارت آن ، ویرانه خانه ی دل بهتر ز اولش آن ، خود بر بنایت1 آمد آن شب که قرب یزدان،حکمت بمن بیاموخت حکمت به من اثر بخش، همچون عنایت آمد دل […]

آگوست 12
شعر راه حرص – حسن مصطفایی دهنوی

« راه حرص » گـر آدمی به گنج قناعت رسیده شد زآن گنج ، بهره اش ز خدا آفریده شد از گنج در قناعت1 حق ، منعمـس2 بشـر بویی از آن اگر به مشامش رسیده شد از منبع تمام جهان ، سیر کی شود گر حرص3 وارد بدن، از راه دیده شد جنگ جهانی است […]

آگوست 08
شعر حد وصال – حسن مصطفایی دهنوی

« حد وصال » علي(ع) اعلا زِ مُلك بي زوال است تمام فعل و كار آن ، حلال است علي(ع) عاليتريـن مردمـان بود تبهكاري زِ علم آن ، محال است علي(ع) علمش به دنيا كم نظير است علي(ع) دانا به علم ذوالجلال1 است علي(ع) بيهوده حرفي را نمي گفت : فقط حرفش ، زِ دشمن […]

آگوست 03
شعر کمال دایره – حسن مصطفایی دهنوی

« كمال دايره » كمال دايره ي ملك بي زوال1 هستي براي ملك بقاء ، نوگلي به باغ هستي عقاب تربيتـي بـر فساد سود جهان زِ سود ملك جهانس، تو بي دماغ2 هستي خوشا كسي كه ضرر مي كند زِملك جهان براي ملك بقايَـس پرشتي باغ هستي به ملك و مال جهان ، عاقلان نـبندند […]

آگوست 03
شعر بالا سر – حسن مصطفایی دهنوی

« بالا سر » من از اول تو را ،گر سجده كردي مگر معبود من ، اول نـبودي غلط كردم،من اَر دور از تو بودم مگر بر من ، تو بالا سر نـبودي مگر من بنده ي، مخلص نـبودم مگر خود تو به من داور نـبودي چرا گفتي به من ديوانه هستم مگر بر من […]

جولای 10
شعر باده ی حق – حسن مصطفایی دهنوی

« باده ي حق » آنكس كه جام باده ي حقش به كام شد ميثم1 بُد آن ،بگفت و زبانش لجام2 شد ناصح كلام حق و حقيقت مَبـر زِ ياد ميثم چو حق بگفت: فداي كلام شد حرف حق است و معنويت در طريق حق آن گفتنـش زِ ماست ، به ما ضد كام شد […]