. شاید یه روزی سهم هم باشیم با هم شدن رویای دوری نیست ، من صادقانه عاشقت هستم ، درمانِ عاشق ها صبوری نیست ! .. در فکرِ تنها بودنم هستم وقتی که دوری از من و رویأ میترسم از این خلوتِ بی تو ..، میترسم از هرلحظه ، از فردا .. .. دیوانگی تنها […]
. خونِ تو پاشیده در آئینه فانوسِ عمرت رو به خاموشی ست این لحظه ی منفورِ نفرینی ، پایانِ تلخِ یک هم آغوشـی سـت .. در فکرِ تنها بودنم هستم وقتی که دوری از من و رویا میترسم از این خلوتِ بی تو میترسم از هرلحظه ، از فردا .. مانند گنجشکی که ترسیده لبریزِ […]
. تو ایرانی که با خود چَشمی ازجنسِ خزر داری به چشمانِ که جز ‘سگ هرزه های من’ نظر داری ؟! .. هنوزم در نگاهت قتل ها زنجیره ای هستند مگر درچشمِ خود میراثی از عَهدِ قَجَر داری ! .. . برو بگذار خوش باشم به خلوتهایِ خودکارم چه کاری بامن و این واژه های […]
پاشیده خونِ من در آئینه فانوسِ عمرم رو به خاموشی ست این لحظه ی منفورِ نفرینی ، پایانِ تلخِ یک هم آغوشـی سـت .. در فکرِ تنها بودنم هستم وقتی که دوری از من و رویا میترسم از این خلوتِ بی تو میترسم از هرلحظه ، از فردا .. مانند گنجشکی که ترسیده لبریزِ غم […]
. من از دست خودم خستم از این دنیای تکراری از این احساسِ سردرگم شب و روزای اجباری . برای آخرین بارم سکوتم رو تماشا کن اگر قابل نمیدونی صبوری هامو حاشا کن . نمیدونی چقد تلخم نمیدونی چه دلگیرم دیگه بیزارم از دنیا همش با غصه درگیرم . تو رفتی از غمِ عشقت ببین […]
. . باز امشب دفترِ من گیج بازی کرده است آمده با چشمهایت جمله سازی کرده است .. رنگ چشمانِ تو را آبیِ دریا دیده است این حقیقی را شبیهِ آن مجازی کرده است .. ناخَلف خودکار هم همدستِ ننگِ او شده بیت ها را یک به یک او دلنوازی کرده است .. […]
. در من زنی همیشه جیغ میکشد روی رگِ دستِ خودش تیغ میکشد . میخواهد خودش را خلاص کند از هر چه زندگیست آس و پاس کند . در من زنی همیشه درد میکشد این زندگی لعنتی به نبرد میکشد . از چشمِ هیزِ مردِ همسایه او فرار از ترسِ اینکه نشود شبی شکار . […]
. جز یادِ تو اینجا غزلی در بَرِ من نیست جز پَرت و پَلا هیچ دراین دفترِ من نیست . یک قاب و من و غصه و گیتار و شب و آه هم صحبت و همراهِ شب و چشمِ تَرَم نیست . دریای خیالم شده پُر از غزلِ تو جز چشم و لبت واژه ی […]
عمری در آغوشت گرفتار گنــــــــــاهم پوزش که هم شرمنده ام هم روسیاهم طی می کنم بیـــراهه های بی کسی را وقتی تویی چشــم انتظارم روبراهم با شرب خمر بوسه ات می جنگم اما بی سنگرم ، بی آشیــــانم ، بی پناهم در سینه ام هیچ اضطرابی نیست وقتی در سرزمین چشمـــــــــــهایت پادشاهم از شوق […]
وقتی شقایق را گلی خوشنام دیدم خود را میان حلقه ای از دام دیدم . آیینه از چشمان من شرمنده تر شد وقتی که خود را در تنش ناکام دیدم . فردای شومم را نمی دیدم ولی باز پایان خود را تلخ و بی فرجام دیدم . من در میان هاله ای از ترس و […]
. بعد از آن فاجعه از عشق تو دوری کردم با غم بیکسی ام بی تو صبوری کردم … رفتم از شهر دلت تا به ابد دور شدم پیش چشمان تو یک آدم منفور شدم … واقفم هیچکسی بعد تو همدم نشود در دلم عشق کسی بر تو مقدم نشود … درد بی همنفسی […]
. آجیلِ تلخ و زهرِ تنهایی چشمِ سیاه و خسته و غمگین یلدا همین کِز کردنِ باباست وقتی نمونده قصهای شیرین ! یلدا شبیه چشم تو تاریک ! یلدا شبیه قلب من ، سرده ! فردای یلدا شاید این اندوه از قلب ما آروم برگرده ! من باروتِ نگاهِ تو یک انفجار تازه میبینم ، […]
. زمستون میرسه از راه تنم درگیره پاییزه همش حس میکنم هستی وجودم هُری میریزه .. شب یلدا بدونِ تو پر از فالایِ غمگینه گلوم زخمیه حرفامو پراز بغضای سنگینه .. توهم بی من پر از دردی شریکی توی این دوری نبند چشماتو روی من نذار باور کنن کوری .. من از من بودنم خستم […]
. یـلـدا : باز یلدا می رسد ای عشق دردانه کجایی من انار قلب خود را کرده ام دانه کجایی .. باز تصویر نگاهت نقش بسته در خیالم مست چشمان تو هستم با دو پیمانه کجایی .. می رسد یلدا و من در موج گیسوی تو غرقم گشته ام مجنون ترین مجنون دیوانه کجایی .. […]
بگذار با چشمانِ تو رؤیـایِ من زیبـا شود دنیـا به تعـبـیری دِگر در خاطـرم معنـا شود .. عمری حضورِ رنگ را دیگر زِ خاطر برده ام بگذار دنیا بعد از این همرنگِ دریاهـا شود .. درعمقِ این پَسکـوچه ها جامانده تِکه ای زِ من امید دارم بـا تـو آن نـیمه یِ من پـیدا شود .. […]
قاصدک ، گفته ای اینبار ، عزیزش هستم ! همه یِ زندگیش نه ! همه چیزش هستم ! .. قاصدک مـژده بده دیدنِ لـبـخـندش را تو بگو : ـ باز گِره زد ، به تو پیوندش را .. قاصدک در دلِ من چشمِ کسی مانده به در گفته اینبار ، کسی میرسد ، اینبوده خبر […]
عابدِ مَعبـدِ پُر حادثـهای تاریکم من خداوندِ نفسهایِ پُر از تشویشم در پَرستش همه جا آیـنـه را میبینم قاتلِ مُنکرِ فرمانِ خودم در خویـشم .. اِلتِهاباتِ زمان ، تـیغِ تَبر ، ساقهیِ تَر در بهارم ولی از زردِ خـزان لبریـزم ! چشمهایم پُر از انکارِ سقوط است و مدام از گلو بُـغـض به قَعرِ دلِ […]
بیا تا که اشکام کمی کم بشه بیا تا که دَستات یه مَرهَم بشه دارم بی تو می میرم از بی کسی بیا تا نفسهام منظم بـشـه ▪ چشام مثل یه کاسه ی خون شده تو رفتی و این خونه ویرون شده من و خاطراتی که توو قلبمه و دردی که توو سینه مدفون شده […]
گیر کرده توی دستانت پریشان حالی ام خاطراتت را نگیر از دست های خالی ام .. حسرتِ پرواز را توی قفس فهمیده ام آرزویی پَرزده بالاتر از بی بالی ام .. هرچه باشد حکمِ چشمانِ تو ؛ گردن می نهم تیربارانم بفرما ؛؛ صادق خلخالی ام !! .. مانده ام مثلِ مزارِ تازه ی یک […]
الفبایم تویی بی تو الفبا را نمیفهمم معلم بی تو حتی واژه یِ ” آ ” را نمیفهمم .. اگر چه مهرِ مادر شد زبانزد در همه عالم نباشی میمِ مادر ، بایِ ” بابا ” را نمیفهمم .. توهستی ثروتم ، داراییم ،دارایِ من هستی و بی تو مهربانم ” سینِ ” سارا را […]
دیشب هجومِ گریه ها روی سرم ریخت یک لشگر ِغم بی تو توی بسترم ریخت .. ” خلوت شدم مانندِ دشتی بی تو ای کوه “ بی شانه هایت تکیه گاهِ آخرم ریخت .. تنها شدم تن لرزه هایِ دست و خودکار ویرانه تر از شهرِ بَم در دفترم ریخت .. من در تو گم […]
گفتی از عشقِ تو درگیرم دروغی بود و بس جز تو دستی را نمیگیرم دروغی بود و بس .. کاشتی بذرِ محبت را به قلبم نازنین از وفایِ دیگران سیرم ؛ دروغی بود و بس .. گفتمت تا آخرش با من بمان ؛ گفتی به چشم سخت در دامِ تو زنجیرم دروغی بود و بس […]
.. خنده های من شبیه قهوه های تلخ کافه ست خیلی وقته بودنِ من توی زندگیت اضافه ست .. خیلی وقته انتظاری واسه بودنت ندارم مثل یک فیلم قدیمی پُرِ لحظه های تارم .. قصه ی عشقِ من و تو یه رمان پُر از دروغه این روزا تلخیِ حرفام مثلِ شعرای فروغه .. این روزا […]
خسته ام خسته از این زندگی تکراری خسته ام خسته تر از آنچه تو میپِنداری .. روزهایم همه تکرار و شبم طولانیست خسته ام ؛ خسته یِ کابوسِ بدِ بیداری .. مَرضِ اصلیِ من قهوه یِ چشمانِ تو شد خسته ام خسته از این سلسله یِ قاجاری .. باید این بار به پایان برسد جورِ […]
تو در باورم عشقِ آخر شدی همان لیلیِ پاکِ در قصه ها نشستی به تفسیرِ آغوشِ من رَکب خورده بابوسه ات غُصّه ها . دوچشمِ پُراز پاکی و حسرتم تو را عاشقانه رَصَد می کند کِشِش های پی در پی و جَذبه ات درونِ دلم جَزر و مَد می کند . طلوع کن به بیتابی […]
بیا و مأمن اَمنی برای ماندن باش که راه های جهان را کنار بگذارم که یک شب از همه جاده های بی پایان قدم قدم به دیارِ تو گام بردارم .. بیا که خسته ام از این جهانِ عصیانگـر از اینکه قاتلِ من توی شهر می چرخد ؛ فرار میکنم از او و باز پیشِ […]
بـرخـیز از خوابِ زمـستانـیت ای پـایـیـز خورشید در عصرِ غم انگیزت طـلوع کرده مـُرداد در چـشـمـانِ پـُر بـارانِ هـر سالَـت زائـیده و فـصـلِ جـدیدی را شـروع کـرده . بیدار شو ، رنگی بزن بر چـهره ی این شهر شـهـری که کـُفـرِ اَبـر و بـاران را درآورده فـرسـودگـی ، زنگـار ، تـابـستـان ، هـوای گـرم خـورشـید […]
سَر میگذارم رویِ نَعشِ خاطره هایم آرام گریه می کنم بر مرگِ رویایم پایان رسیده قصه ام حالا منم تنها خیره به قابِ عکسِ تو غرقِ تَمنایم .. دورِ خودم می پیچم از دردِ غروری که در زیرِ پاهایت تَرَک برداشت خیلی زود سیگار شد مَرهم برایِ تو ؛ به جایِ من گم شد نگاهِ […]
ایـن شهرِ خالی از وجـودِ او شهری غریب و ساکت و تنهاست آخـَر چـه اَرزد شـهـرِ بی مـعشوق گویا کـه بی او آخـرِ دنـیـاسـت . ای تو نشستـه رویِ ایوان و در فکرِ دیروزِ خودت هسـتی حقـت نبوده لحـظه ای شـادی ؟ یک هـلهلـه ، یک لحظه سَرمستی ؟ . دنیایِ تو پُر شـد ، […]
تو در باورم عشقِ آخر شدی همان لیلیِ پاکِ در قصه ها نشستی به تفسیرِ آغوشِ من رَکب خورده بابوسه ات غُصّه ها . دوچشمِ پُراز پاکی و حسرتم تو را عاشقانه رَصَد می کند کِشِش های پی در پی و جَذبه ات درونِ دلم جَزر و مَد می کند . طلوع کن به بیتابی […]
من مبتلایِ عشقِ تو ، تو مُبتلای دیگری در گوشِ من صدای تو ، در تو صدای دیگری .. لحظه به لحظه چشمِ من در جستجویِ چشمِ تو اما نگاهِ سردِ تو ، انگار جای دیگری .. در من تَنیده می شود بُغضی به سنگینی کوه من می شوم فدای تو ، تو هم فدای […]