وقتی شقایق را گلی خوشنام دیدم
خود را میان حلقه ای از دام دیدم
.
آیینه از چشمان من شرمنده تر شد
وقتی که خود را در تنش ناکام دیدم
.
فردای شومم را نمی دیدم ولی باز
پایان خود را تلخ و بی فرجام دیدم
.
من در میان هاله ای از ترس و وحشت
او را ولی در دوری ام آرام دیدم
.
هرگز امیدی در دلم از عشق او نیست
وقتی که از پیر و جوان دشنام دیدم
.
یک عمر تنها می دویدم تا یک روز
دیدم که تنها یک خیال خام دیدم
.
آری تمام عمر من یک جا رقم خورد
وقتی شقایق را گلی خوشنام دیدم
..
.
 فرزاد صفانژاد
.
..

Loading

امتیاز بدهید

نظر

افزودن دیدگاه