دسته: شعر و ترانه

نوامبر 05
شعر نظام ملک یکتا – حسن مصطفایی دهنوی

« نظام ملك يكتا » بيا جانا نظر بنما ، نظام مُلك يكتا را كند مشغول اين دنيا ،به طرزي هر نفر ما را خداوندي كه ناديدم ، زِ كار آن بفهميدم كه دارد قدرتي از خود ، مقام فرد اعلا را به دنيا آدمي آورد و بازم مي برد زين جا ستايش كن خداوندت […]

نوامبر 05
شعر شاخه خشکیده ام – روح الله اسدی

پای افکارم کمی لنگ است و من افسرده ام غم نشسته در دلم همچون گلی پژمرده ام شاخه ی خشکیده ام بی یار و یاور مانده ام سهمم از فردا تباهی گشته و دلمرده ام هرچه کردم تا بدستش آورم اما نشد نیمی از عمرم فنا گردیده و سرخورده ام عاشقی کردم ولی دراین تلاطم […]

نوامبر 05
شعر معبد پر حادثه – فرزاد صفانژاد

عابدِ مَعبـدِ پُر حادثـه‌ای تاریکم من خداوندِ نفس‌هایِ پُر از تشویشم در پَرستش همه جا آیـنـه را می‌بینم قاتلِ مُنکرِ فرمانِ خودم در خویـشم .. اِلتِهاباتِ زمان ، تـیغِ تَبر ، ساقه‌یِ تَر در بهارم ولی از زردِ خـزان لبریـزم ! چشمهایم پُر از انکارِ سقوط است و مدام از گلو بُـغـض به قَعرِ دلِ […]

نوامبر 05
ترانه بیکسی – فرزاد صفانژاد

بیا تا که اشکام کمی کم بشه بیا تا که دَستات یه مَرهَم بشه دارم بی تو می میرم از بی کسی بیا تا نفسهام منظم بـشـه ▪ چشام مثل یه کاسه ی خون شده تو رفتی و این خونه ویرون شده من و خاطراتی که توو قلبمه و دردی که توو سینه مدفون شده […]

نوامبر 05
شعر حسرت پرواز – فرزاد صفانژاد

گیر کرده توی دستانت پریشان حالی ام خاطراتت را نگیر از دست های خالی ام .. حسرتِ پرواز را توی قفس فهمیده ام آرزویی پَرزده بالاتر از بی بالی ام .. هرچه باشد حکمِ چشمانِ تو ؛ گردن می نهم تیربارانم بفرما ؛؛ صادق خلخالی ام !! .. مانده ام مثلِ مزارِ تازه ی یک […]

نوامبر 05
کافر – لیلا طیبی (رها)

  کافر تر از آن ام که تو را انسان بدانم تو هنوز خدایگان زیبای منی فقط اندکی دست معجزه‌ گرت به کار نیست. لیلا_طیبی (رها)

نوامبر 05
شعر سلام – حامد نوروزی

سلام حالم خوب است نگران من نباش هرروزکه صفحه ی دلم را ورق می زنم آرزوی دیدنت را تحمل می کنم شاید با آمدنت بی تو بودن را فراموش کنم “می ترسم اگرشبی به خوابم راضی گشته باشی به یاد تو بیدار مانده باشم”.

نوامبر 05
شعر مرغ آمین – حامد نوروزی

امشب درکناررنج هایم مرغ آمین، آرزوهایت می شوم آرزویم رادعاکن.

نوامبر 05
شعر لطف کریم – حسن مصطفایی دهنوی

« لطف كريم » هفده ربیع2 آمد ، لطف حق يقين آمد رهبری به این امـت ، ختم مرسلین آمد آن وجود با جودش ، مکه بـر زمین آمد از وجود مولودش ، عیـد مسلمین آمد آخرین پیمبـر بـود ، علمـش اولیـن آمد علم اول و آخـر ، از لبـش بـرون آمد نام آن محمد […]

نوامبر 04
شعر حکمرانی – حسن مصطفایی دهنوی

« حكمراني » خدايا اين چه طرز حكمراني است چرا در دين و ايمان ،كفر باقي است خداوندا چه گويم من به حُكمت چرا كفر آشكار و دين نهاني است بهار نوجوانـي وقت كار است كه جهل اندر بهار نوجواني است هـر آن پيـري كه دارد زُهد و تقوا4 هدف بر ضربه ي جهل جهاني […]

نوامبر 04
شعر سخنگویان – حسن مصطفایی دهنوی

« سخنگويان » سخنگويان بسا صحبت كه آنرا ضرب المثل گويند سخن حرف است،ولي بايد حقيقت جسم آن جويد هر آن صحبت كه مي گويند،عبارت را توان سنجيد به شكل آن عبارت مي توان جسمي ازآن جويد سراسر صحبت قرآن، بُوَد حرف اي برادر جان هر آنكس خواند قرآن را ،رَوَد معناي آن جويد حسين(ع) […]

نوامبر 04
شعر معلم – فرزاد صفانژاد

الفبایم تویی بی تو الفبا را نمیفهمم معلم بی تو حتی واژه یِ ” آ ” را نمیفهمم .. اگر چه مهرِ مادر شد زبانزد در همه عالم نباشی میمِ مادر ، بایِ ” بابا ” را نمیفهمم .. توهستی ثروتم ، داراییم ،دارایِ من هستی و بی تو مهربانم ” سینِ ” سارا را […]

نوامبر 04
شعر آفت انسانی – حسن مصطفایی دهنوی

« آفت انساني » كار زشت هر بشر را بنگري ديوانگي است اينچنين ديوانگي ها ، از قديم خانگي است عقل انساني به ما هـر كار را دستور داد ليكن اين دستور اندر دانش انسانگي است آفت هـر خرمني را مي توان از خود شمرد آفت انساني از آن خرمن نفسانگي است شوق بلبل سوي […]

نوامبر 04
شعر صوت و صدا – حسن مصطفایی دهنوی

« صوت و صدا » درتمام شبها درسجده گاه،دیدم خدا را ضجر از تو دیدم ، بود آشکار را در خون شناور شد این دل من تا یادش آمد نام خدا را ما بر تو هر چند امیدواریم گویا تو داری انکار ما را در آفرینش ، کی رأی ما بود خود آفریدی ، شاه […]

نوامبر 03
شعر قطعه ای از بهشت – رسول چهارمحالی

روی پر فرشته ها نوشته مشهد تو قطعه ای از بهشته هر کی میاد از پی سرنوشته می گه آقا رئوفی تو عشقه اینجا همون نقطه سرنوشته حاجت ما دست امام عشقه نوکری ایل و تبارت آقا یه افتخاره که برام نوشته لطف خدا درون این سرشته مشهد تو یه قطعه از بهشته شمس الضحی […]

نوامبر 03
شعر قدم های باران – ژیلا شجاعی (یلدا)

قدم های باران ابرها جشن می گیرند در وسط آسمان می چرخند و می خوانند آواز شاد باران دست نوازش می کشد بر تن تب آلود زمین چون آفتابی است که طلوع می کند باران کوه و دشت و دمن لبریز از طراوت چمنزار قد می کشد به استقبال باران برکه ای که از بی […]

نوامبر 03
شعر ناز مکن ـ حبیب رضائی رازلیقی

( ناز مکن ) نغمه ی رفتن زِ برَم ساز مکن حالِ دلم سخت شود ناز مکـن من که خریدار شدم نازِ تـو را با دلِِِ من مسئلـه آغـاز مکـن عشقِ تو آتش زده برجان و دلم زخـمِ دلـم کهنـه بوَد باز مکـن همچو پرنده پرِ خـود را مگشـا شهپرِ خود باز چو شهباز مکـن […]

نوامبر 03
شعر حق با چشمان توست – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

حق با چشم‌های توست و لب‌های گس ات و نگاهت که مزین است به غم حق با چشم‌های توست تو با آن مربای لبخندت و شکوه زیبای تخت جمشیدی ات در غربتی تلخ در آغوش مادر حق با چشم های توست اما در این شهر سیمانی رویا، وهم و خیال به کار نمی آید زیر […]

نوامبر 03
شعر خلق جهان – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

این صدا چیست در دل کوه ای گل سرخ؟ شاید نغمه ی چوپانی در تنهایی… شایدم تن زخمی ز تیر آهویی است در دل دشت که به خیال بره ی گشنه اش می میرد… شاید نغمه رودی است که ره می پوید یا که شاید سوز دل ریش ریش عاشقی شبگرد است که شباهنگام دل […]

نوامبر 03
شعر رضا به رضای خدا – حسن مصطفایی دهنوی

« رضا به رضاي خدا » طراز1 حكم خدا را ، اگر تو مي داني عمل بكن ، كه نـيايد برت پشيماني به اوج معرفتِ پيـر معنوي بنگر زِ اوج فكر بـشد جاودان ، نـشد فاني خليل حق،كه به آتش نسوخت معجزه بود همان زِ معجز حق بود و علم رباني تمايلات بشر را بـبين […]

نوامبر 03
شعر هجوم گریه ها – فرزاد صفانژاد

دیشب هجومِ گریه ها روی سرم ریخت یک لشگر ِغم بی تو توی بسترم ریخت .. ” خلوت شدم مانندِ دشتی بی تو ای کوه “ بی شانه هایت تکیه گاهِ آخرم ریخت .. تنها شدم تن لرزه هایِ دست و خودکار ویرانه تر از شهرِ بَم در دفترم ریخت .. من در تو گم […]

نوامبر 03
شعر دروغی بود و بس – فرزاد صفانژاد

گفتی از عشقِ تو درگیرم دروغی بود و بس جز تو دستی را نمیگیرم دروغی بود و بس .. کاشتی بذرِ محبت را به قلبم نازنین از وفایِ دیگران سیرم ؛ دروغی بود و بس .. گفتمت تا آخرش با من بمان ؛ گفتی به چشم سخت در دامِ تو زنجیرم دروغی بود و بس […]

نوامبر 03
شعر قهوه ی تلخ – فرزاد صفانژاد

.. خنده های من شبیه قهوه های تلخ کافه ست خیلی وقته بودنِ من توی زندگیت اضافه ست .. خیلی وقته انتظاری واسه بودنت ندارم مثل یک فیلم قدیمی پُرِ لحظه های تارم .. قصه ی عشقِ من و تو یه رمان پُر از دروغه این روزا تلخیِ حرفام مثلِ شعرای فروغه .. این روزا […]

نوامبر 02
شعر پاییزی دوباره – ژیلا شجاعی (یلدا)

پاییزی دوباره رقص طرب انگیز درختان جوان که ز آواز چنگ باد پاییزی میهمان پیراهن رنگی پوشیده بر تن برگ ها که در ضیافت دوباره خزان با فریادهای بی صدا دیوانه وار پرواز می کنند از بلندای درخت می ریزند بر زمین رقص وار وزمزمه می کنند ترانه رفتن را کوچ مرغان عاشق که به […]

نوامبر 02
شعر نقاشی – اصغر محمودی

زنگ فریاد خروس خبر از روز دگر بر گل لاله کشید سحر از خواب پرید غنچه خمیازه کشید زندگی از سر شوق برگی از برگ سپیدار بلند بر سر بوم نهاد قلمو رنگ و خیال نقش نقاشی رویش می زد زندگی مور کشید زندگی کار کشید سفره از نان حلال دل بی تاب کشید زندگی […]

نوامبر 02
شعر بوی بهشت – رسول چهارمحالی

بوی بهشت ………………………. بوی بهشت می وزد،ز گنبد طلای تو گرمی این دل من است،قبة الرضای تو آرزوی زیارتت،حج نرفته من است ثواب حج می دهد،مشهد الرضای تو صحن به صحن حرمت،گوشه ز گوشۂ بهشت درود و صد ها صلوات،به لحظۂ دعای تو پنجره فولاد شما،دخیل قلب عاشقان مژده وصل می دهد،صدای ربنای تو وجود […]

نوامبر 02
شعر مهاجرت – علی حیدری خورموجی

ای کاش درختی بودم ریشه تنیده در بهت آفتاب و تو پرستویی که لانه اش روی چشمانم بود تو را می بویم تو را می بوسم و تو را در آغوش میکشم اگر فصل مهاجرت نرسد…!!

نوامبر 02
شعر دل مــا – عنایت الله ایرانمنش

هر جا که تو باشی ، همه آنجا دل ماست فرقت عشق نمادی زدل ، فـاصلـه هـاست پیش ما قصـه دل رشتـه ی نا پیـدا یست چون بـرون رفتی از آن ، حاصل این مسئلـه هاست زنـدگی خواب خوش است ، گـرکه پـذیـرا باشـی نتوان کـرد سفر ، بـا حشم و راحلـه ها همسفر با […]

نوامبر 02
شعر ثمین – ستاره ملکی

دختری از جنس ابریشم آمده از نسترن، شبنم دختری از جنس احساسم می نشیند بر گل و سنبل روی گل ها حک شده اسمش اسم او زیبای هر گلشن در بهار زندگی هستی هر ورق از این گلستانم گل تو هستی و گلستان هم تو عشق تو هستی و عاشقی هم تو تو نیاز این […]

نوامبر 02
شعر صد جفا – حسن مصطفایی دهنوی

« صد جفا » خداوندا ، تويـي بيداد3 پرور زِ خلقت،صد جفا شد بر پيمبر(ص) پيمبر (ص) را زِ خلقت برگزيني زِ خلقت مي گذاري اش در آزر4 پيمبر(ص) را بـترساني زِ امرت ولي خلقت نـمي ترسند سراسر خداوندا تويـي داناي هـر راز چه رازي هست در خلق و پيمبر مگر اين رأي خلقت را […]

نوامبر 02
شعر سلسله ی قاجاری – فرزاد صفانژاد

خسته ام خسته از این زندگی تکراری خسته ام خسته تر از آنچه تو میپِنداری .. روزهایم همه تکرار و شبم طولانیست خسته ام ؛ خسته یِ کابوسِ بدِ بیداری .. مَرضِ اصلیِ من قهوه یِ چشمانِ تو شد خسته ام خسته از این سلسله یِ قاجاری .. باید این بار به پایان برسد جورِ […]

نوامبر 02
شعر بیا و مرا عارفانه بخوان – فـرزاد صفانژاد

تو در باورم عشقِ آخر شدی همان لیلیِ پاکِ در قصه ها نشستی به تفسیرِ آغوشِ من رَکب خورده بابوسه ات غُصّه ها . دوچشمِ پُراز پاکی و حسرتم تو را عاشقانه رَصَد می کند کِشِش های پی در پی و جَذبه ات درونِ دلم جَزر و مَد می کند . طلوع کن به بیتابی […]

نوامبر 02
شعر بیقرارم – نعمت الله سیادت مقدم

بـی قــرارم برای دیـــدنت شرارها شعــــله بر جانم میشکد برای دیدنـــت بــاید باشـــم شعــــله تــــا روزی کـــه ببینمــت بی قــــــرارم و در قفس زندانی گفـــــتم کــــه به پــــای زندانی ماندن فرقی ندارد با آن مرغ در بند زندانی حــــالـــو روزت نیســــت کــــم تر ز مــــنی کــــه فلــک شـــــب و روز ها را برایــــم بر عکس […]

نوامبر 02
شعر یار رحیم و حمیده بگیرید – نعمت الله سیادت مقدم

بــــگردیـــد و بـــگیـــریــد یـار خـــــوب رحــــیم و حمیــــده من که گشتـــم گیتی چنــین حــاجت بـــر من بــعـــیده بـــگردیــد به گـــرد یـــار رحیـــم خـــــود به عشـــق شقـی بــــودن در او بعیــــده گــرفتـــم صـــد هـــا یاسمــــن و صنـــم دریــغ از زره ای در آنان صفت حمیـــده پاهایــم رسانده فلـک به حــلب و چشمانم رفیق رحیمــی نـــدیــده عمـــری […]

نوامبر 02
شعر دوران بد – نعمت الله سیادت مقدم

شدم در همان دوران نوجوانی انتهای رطـــب در سخن با مهتران بالاتر ز ادب سخن خردمندانه پدر آویز گوش من پســـر و رفت در سر بر سر سفره همیشه حـــــلب نیســــت اندر این دوران بد یک یار خــــوب پر ز ستــــر برای من! واقعــا نعـــــمت عجـــــب!! حیف شد انتهای خوبی کردن های من بر آدمان […]

نوامبر 02
شعر سرگذشت سرنوشت – حامد نوروزی

امشب تمام عاشقان را تو خبر کن ببالینم بیایند و طبیبان را خبر کن نفس ها در گریبان و اشک ها پنهان بر لبم جاری نمی گردد کلامی یار را هم تو خبرکن ای شماها شعله ور چون آذرخش پیرهن چاک با من بگو از سرگذشت، آن سرنوشت را هم خبر کن

نوامبر 02
شعر خلوت شاعرانه – حامد نوروزی

اینک که به خلوت شاعرانه رفته ام دیگر به خیالات خیابان بیابان گذر نمی کنم بلکه مرا به کوچه ی یار ببرید همان کوچه باغی که پر از حضور من است ودل تنگ جنون من است…

نوامبر 02
شعر آرزو – حامد نوروزی

مگر یک شب تو را بینم درون معبد هستی از آن شبهای مهتابی تو باشی از آرزو لبریز ومن از آرزو خالی… ومن با دست تنهایی و خواهشهای جان افروز وتو باشی(هستی) تماشایی…

نوامبر 02
شعر جبر عشق – تینا دلشکیب

خط به خط عشق را معنا کردم در دفتر جبر تقدیر واژه ویران گر انکار را منها کردم تکه تکه کردم این تردید را زیر و رو کردم نگاه دل را من نوشتم جبری از بازی عشق با معادلات تک مجهولی عشق بهتر است یا عقل؟ تو به کدام مجبوری تینا دلشکیب

نوامبر 02
شعر قاصد خوش خبر – تینا دلشکیب

قاصد خوش خبر شهر دلم فصل پرواز رسید مقصدت چیست؟ کدام سو؟ شاید آن ابر سفید قفس قصه ی دل را تو گشودی و رها باز هم آن هد هد خوش خبر از کلبه ی صبا رسید بنویس نا مه ای سرخ از جنس امید خون عشق من است که چون اشک چکید گونه سرخ […]

نوامبر 02
شعر خواستم – حامد نوروزی

خواستم درغزلی وصف توآغاز کنم مطلعش زلف تورادیدم گمراه شدم تابه چشمت برسم وصف توپایان یابد حال باماهرخی وخال لبانت چه کنم هاتفی گفت که عاشق شده ای بیچاره من بااین دلبری وزلف سیاهت چه کنم

نوامبر 02
شعر پنجره ی عشق – حامد نوروزی

عمرما رفت چه زود هیچ کس نیست بپرسدازما که درآن وقت سحر ازدل پنجره ی عشق چه دیدی آن روز…

نوامبر 01
شعر لبخند تو را هرگز ندیدم – حامد نوروزی

چقدردیر رسیدم که شتابان دل به تاریکی سپردی تا رد پایت را درکهکشان عاطفه گم کنم و آن لحظه که بغض گلویت ترکید اشکهایت را هرگز ندیدم آری خیلی دیر رسیدم به اندازه ای که لبخندتورا هرگزندیدم…

نوامبر 01
شعر چه می فروشی؟ – حامد نوروزی

گفتمش :چه می فروشی؟ گفت: دل! گفتمش : چند می فروشی؟ گفت: به اندازه لبخند گفتمش: پس مال تو ، تنها بخند او خندید و از دستانم دل را ربود وقتی به خود آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود رد پایش بر دلم جا مانده بود…

اکتبر 31
شعر آیه الکرسی – حامد نوروزی

سحرگاهان که مجنون با دلی شاد به لیلی آیه الکرسی فرستاد بگفتا نیتم سلی و وصل است که از درگاه ایزد خواست اصل است مرا مجنون کنی با این تب وتاب که لیلی می درخشد مثل مهتاب در آخر جانِ مجنون همره باد پیامی هم فرست و نامه ای شاد

اکتبر 30
شعر من چطور شاعر شدم – حامد نوروزی

شب که می آید همه آسوده خاطر می شوند در دل ما خاطرات از نو نمایان می شوند می نشینی لحظه ای با یاد من گل می کنی وامق ، عَذرا ، لیلی ، هَزاران می کنی تو همه جانِ جهانی ، درد ما را چاره کن تو چو حسم می کنی ، زنجیر غم […]

اکتبر 29
شعر اوست همراه – حامد نوروزی

الهی همرهی دارم از جنس بلور اوست همراه من تا کوه نور دوستش دارم برای مهر و ماه تو پناهش باش تا ایام صور

اکتبر 29
شعر تو را ازیاد بردم – حامد نوروزی

تو را از یاد بردم لحظه ای با غصه ها بیدار ماندم به سنگینی غم ها دل سپردم نشسته خنجری کاری به قلبم تمام نوشداروهای عالم نمی بندد دهان زخم هایم بیا، برگرد، غلط کردم تورا با جان صدا کردم…