برایت آرزوکردم… نمی دانم چه می خواهی ولی برایت آرزوکردم زاعماق وجودخود،خدایم راصداکردم برای نام زیبایت برای نازچشمانت برای قلب زیبایت … برای آرزوهایت دعاکردم خداراعاشقانه من صداکردم یقین دارم دعاهایم اثردارد… حامد نوروزی
به یاد استاد دکترحمید مصدق …. روحش شاد به مهربانی… ازتو به مهربانی یاد می کنیم… ای قلمت چو عصای موسی ، کلیم ونیزشعرت چوروح مسیحا ، سلیم گرچه نیستی اماکلامت کارساز اهل یقین زیرارسیده ساعت بیداری ازجانب اهل یمین واینک که تورفتی وتنهاشدیم همصدا می سراییم: “ماسروهای سبزجوانیم درچارفصل سال سرسبزوسرافرازمی مانیم” حامد نوروزی
کجایی…؟ نه اینجا و نه اونجا پس کجایی تو؟ ای رمزجاودانگی ای مرزدلدادگی به کجا سَرَک کشم ازکیا نشانی کوی تورا برم نمی دانم صدایم بم است یا بمم صداست که هق هق گریه هایم خواب تو را قیلوله نمی کند بااینکه سالیان سال باگریه های یکریز و یکریز مثل ثانیه های گریز دنبال تومی […]
باگریه … با گریه از خواب بیدار شدم چشمم هنوز به رخ زیبای تو خیره شده بود. وعطرگیسوان بلندت با لبم آمیخته بود. دیدارمیسرشدو… باگریه خواب شدم حامد نوروزی
بـــــهار اومـــــد گــــــل گـــــندم مــــــن ایـــــــکوشـــــــــت قشنــــــــگی دخـــــــتر مـــــــردم مــــــن ایــــــــکوشت،،،،،! قشـــــــــنگی دختــــــــر مـــــــردم بســــــوزه کــــــه منــــــو ســــــخت برید از مهـــــــر پشــــــــــت! نعمت الله سیادت مقدم
افسوس دردولت ماگل شقایق نشکفت دراین شب سیاه،مهتابی نشکفت گفتم به شقایق،که خانه ی دوست کجاست؟ افسوس وصدافسوس که برلبش جوابی نشکفت حامد نوروزی
آیات مجنون طبیبان رابه بالینم بیارید تن وجان را به دست اوسپارید به گوشم ،اقرَئی آیات مجنون سرود جاودانی را بخوانید… حامد نوروزی
دوشین دوشین دوباره گویا تورا درخواب دیدم درآسمانها پر می کشیدی و روی ابرها پرواز کردی صبح سحرگاه ازخواب پریدم دررختخوابم یک نوردیدم ناباورانه برشانه هایت دستی کشیدم… حامد نوروزی
زدل درآی… زدل درآی وجان ما منورکن هوای محفل خوبان معطرکن به چشم وگیسوی یار سپرده ام دل وجان بیا بیا تماشای باغ و بستان کن چو ساکنان شهر زیرحسن تو اَند ناز بر سمن و رخ بر صنوبرکن پس ازگذران عیش ونوش با مهرویان زکارها که کنی یاد حامد از دل کن… حامد نوروزی
خسرومهرویان ای خسرو مهرویان داد از غم تنهایی جان بی تو به لب آمد وقت است که باز آیی هردم دل این عاشق شاداب نمی ماند دریاب مریدت رادر وقت غزل خوانی دیشب گِله زلفت باتوهمی گفتم گفتاغلطی بگذر زین فکرت رسوایی معشوقی ومهجوری دورازتوچنانم کرد کزدست بخواهدرفت آن دلبرپرسایی دردایره جاه اَت ما نقطه […]
کوچه بن بست تو (دمی با حضرت حافظ) دوش درحلقه ماصحبت اندوه تو بود تادم صبح،دلم درپی سوسوی تو بود دل که ازدوری تو،دلخون شده بود بازمشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود من دلداده هم ازاهل سعادت بودم چونکه دام رهم ازکوچه بن بست تو بود بگشا بند جفا تا بگشاید دل حامد که گشایش […]
حیف نیست… بگذرسحری به سرای این همخانه ی درد تاشرح دهم که مهرت بادلم چه کرد این زمانِ ببین که باهمه جوروجفاکه کرد داغ مهرت به دلم نگشته سرد خونی که ریخت ازدل ما،حامد! حیف نیست… گرزین میان،دلبرما پرسان پری باشد… حامد نوروزی
شبی از دست صیادی شوم صیدش چو فردایی به پیوندی که میگویی شوم عاشق وشیدایی اگردنیا را صدباره بخندانی مرا بی تو اسیر بند زندانی کنون ای دلربای پرسایی به همراهت همی آیم به فردایی حامد نوروزی
گل من محل حضورم پشت دریچه ی قلب توست آیا هنوز هم شیب شانه هایت نمناک اشک های من است ؟ حامد نوروزی
در عصر انتظار بسر می بریم عصر امید و یقین عصری که هیچ اصلی بالاتر از انتظار نیست و هیچ وصلی شیرین تر از دیدار او نیست … حامد نوروزی
نبـودنت دست آویـزیست کـه دل تنگی ام را توجیـه می کنـد ، ای کـاش رنـج و درد فـراقت درمـن رخشان بــود و تلالـؤ آن در پیـرامون و وجـودم آشکـار آنگاه کـه آینه دل از پردازش چهـره ات باز می مانـد ، من می مانـم و یاد هـا و خاطـره هـا ، بد عهدیت را در […]
عشقِ روی چومهش تاب ازاین دل ببرد به نگاهی به کلامی؛همه قانون زعاقل ببرد چه نهفته است پسِ چهره زیبای نگـــــار جهدعقل بی جابوَد؛سعی باطــل ببرد جهدآن عاشق خسته ننشیند به بــــــار نتوان بی همتش این عشق به منزل ببرد گرشود همدل وهمسازباایـن دل زار ره بیابم به بهشتش غمم کامـل ببرد چهره مه پیکرش […]
دیریست که من عاشق چشمان توهستم دیوانه ی آن چشم غزل خوان توهستم من زاده شدم عشق بورزم به نگاهی لا دینم ومستم ،که مسلمان تو هستم؟ برمن نگهی گر نکنی مست وخرابم پرکن قدحی واله وحیران تو هستم زاهد دهدَم پند ز خدا شرم نداری حاشا که ندانست به چشمان تو مستم ازعشق ملول […]
غوغا شد… دیدی که غوغا شد دلم برق تماشا شد دلم دیدی که من با این جفا، بی آرزو رسوا شدم باآن همه صلح وصفا،برزلف او ماتم شدم دیدی که غوغا شد دلم برق تماشا شد دلم درپیش این آهن دلان؟ فریادبی حاصل کنم گرشکوه ای دارم زدل با یار صاحب دل کنم… حامد نوروزی
توهم شب تاسپیده ، من بودم ولالایی یار امانمی دانم چراخواب نمی برد! غوغای دلدارم نمی گفت. رنجوروسرسخت بااین همه درد ناگه سحرگاه بانورخورشید تنها رهام کرد همراه اورفت حامد نوروزی
نازبوسه ات جانم رابگیر که لبان زیبایت چنان شراب به کامم ریخت که هوش ازسرم ربود من حامدم،که نازبوسه ات دری از درهای عروج را به رویم گشود! هان چه کرده ای بادلم که درزمین وآسمان مدام می کند سجود حامد نوروزی
شبی که … شبی که تو رفتی من دیوانه وار به سوی دیوارناامیدی رفتم درآن شب نامراد که عصیان روحم بود باچه ترفندها درکوچه های بی خردی رفتم با دریای شراب تامرز بی خبری رفتم زآن شبی که تورفتی ازپشت آن دیوار درذهن من طنین وداعت همیشه ماند… حامد نوروزی
میکده وقتی ازمیکده بر می گردی خش خش گام تو بر لوح دلم چه آوای خوشی ست لیک آهسته وپیوسته بیا تا رُخت دردل من ثبت شود کاش این آمدن وآمدنت تا ابدیت می رفت حامد نوروزی
بیا خانه رهاکن و بیا ! چند تو خوانم که : بیا گرچه درآه و ناله ام سوزم و دم نمی زنم گرکه بود هزارجان ،جمله فدای توکنم این ور و اون ورکه روم نمی شود سرای من خانه من فقط تویی خانه چرا دگرکنم؟ حامد نوروزی