توهمچون پری دلربایی هرطرف بنگرم زیبایی تومثل دلی جداگشته ازدلبریَ اش سخت تنهایی… حامد نوروزی
با مجله اینترنتی هنرات همراه باشید : شعر پادشاه فصل ها پاییز از مهدی اخوان ثالث آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش. باغ بی برگی، روز و شب تنهاست، با سکوت پاکِ غمناکش. سازِ او باران، سرودش باد. جامه اش شولای عریانیست. ور جز،اینش جامه ای باید […]
با مجله اینترنتی هنرات همراه باشید : هنر گلابتون دوزی به روایت تاریخ ، یکصدوپنج سال پیش از میلاد مسیح بنا به یک سنت، دولت چین برای بر سر مهر آوردن همسایه ، قط عاتی از پارچه ای زربفت و زردوزی شده را همراه با نمایندگانی به ایران فرستاد و ۷۳۳ سال بعد، یعنی در […]
سیب سرخی افتاد درکنار قبرم ناگهان لبخندی ازسرهمدردی دلربایی می کرد، او مرا می خواند مرده بودم جانا! درتنم جان روئید اوکه خود روح الله،سارق روحم بود لیک درمرز وجود،هردو تا یک روح بود… حامد نوروزی
صبگاهان که خدا مست وتماشایی شد ناگهان حس کردم از پسِ پنجره ی خانه ی دل یک نفر می گرید گل شبنم گریست اشک شبنم چه تماشایی شد… حامد نوروزی
من یه شهریوریَم تو تابستون آخریَم انقدر که پُر محبتم آخر خوش باوریَم بهتر از هر مهر و آذریَم هر جا برم نوبریَم باید بفهمی که کیَم من یه شهریوریَم ابوالفضل دوستی
نور خدا حسَین است حسَین نورُ الله است هر که در این مسیر بود از برکتش آگاه است حسَین نور عِین است حسَین راه دِین است کنار کاظِمِین است حسَین همان حسِین است روز حسَین این روزها روز کمک به خیلیا به سوی او روانه شو شامل استفاده شو وَ مجذوب و دلداده شو وَ […]
الهی ، شکـرت ای پـروردگارا ببینم حِکمتـت ، را آشکارا نـمی دانم چـرا این حکمـت تـو چرا با مـن نـمی سـازد مــدارا نمیدانم تو را حکمت چه رنگست چرا بر طبع مـن ، نَـبْود1 گـوارا ترحـم در دلــت ،کـی ره بیابد دلـت نَـبْود کم از، آن سنگ خـارا طریق حـــکمتـت پنهان نـمودی به پنهـانـی ببینـم […]
ما هر طرف می رویم برای دیدارتو گاهی ز شوق خنده می کنیم گاهی ز جور گریه می کنیم چرا اینگونه بی قرار می کنی ! بی آنکه بدانیم که کجا قرار می کنی؟ حامد نوروزی
در جستجوی یار عمری دویدم جز آرزو، چیزی ندیدم دادم دل را به باد تن را به خاک… ای دیوان این جستجو نبود دیوانگی بود… حامد نوروزی
پشیمان شدم از این دوری بیا پرده بردار از این بودن زوری روم به گلشن مه رویان پری پیکر بگیرم دست او مست شوم به انگوری هزاران جام سعادت به من نومید دادند وا فلکا رهیدم از شیر شهد زنبوری کنون اوفتان وخیزان ، مست و خراب به زیر پایش چه می جوری به مخموری […]
چرا محروم کردی از نگاهت مگر مجنون نگشتم از برایت چرا لیلی نمی پرسی چه حالم که این جانم هزاران شد فدایت منو تنها گذاشتی با غم ودرد مرا سهل است مردن در رکابت در این لحظه پر از احساس دردم نمی دانم چرا رفتی وای از وداعت… حامد نوروزی
شور و شوقی در دلم آمد بروز گفته ام یارب دلم افتاد سوز گفت آنجا تو چه دیدی ای رفیق گفتمش آن ساق سیمین یار شیرین در کُجور گفت ما شاهیم ، هر کس راه ندیم گفتمش مشتاق و حیران هاتفی بردم بزور سالیان هستیم به شوق آن نگار این چنین خالی چه گشتیم از […]
روزی که فرشته ی نور مرا می برد به گور پنداشتی که یاد دلنواز تو از من جدا شود به زور و آرزویم شود کور… حامد نوروزی
با تو گویم ای مسیحای زمان درد ها بسیار اما شد نهان با تو گویم وارث آل نبی بعد قتلش ای تسلای دل ما عاشقان وعده کردی یک شبی در جمکران مرهم زخمها شوی ای مهدی صاحب زمان گفت روح الله ، ظهورت نیمه ی خردادماه وه چه خوش باشد اگرچهره ات گردد عیان نیمه […]
چه سخت است یک قدم حرکت در این دنیای بی برکت تو را با جان صدا کردم تماشای نگات کردم هنوزم رد پایت را درون قلب و جان دارم هنوز هم سیل اشکهایم به روی شانه هات دارم بمان ای خوشتر از باران هنوز هم اشک شوق دارم حامد نوروزی
بی من چگونه تو رفتی؟ چرا تو اینگونه رفتی؟ مگر دوستم نداشتی مگر دوستت نداشتم تو که اشک های شوق مرا آفریدی چرا اینگونه بی خبر تو رفتی؟ تو که باغ خنده برایم خریدی چرا ناگهان از کنارم تو رفتی؟ بیا ای رفیق مهر و نامهربانم بگو تو دلیلی، چرا اینگونه رفتی؟ حامد نوروزی
نگارا ! انگار که در خون تو غزل در فوران است… از فرق سر و تا کف پا دل در نوسان است… حامد نوروزی
در ضرب ضرب آهنگ زندگی ام روی بند بند دیالوگ روزانه ام در وابستگی سخت این همه عشق می نوازی عاشقانه تاج درخشان زندگی ام تاج جاودانه زندگی ام همیشه درخشان بمان درون قلب من امروز من فریبانه می خندم فردا غریبانه نگریم گفتی عاشق باشم همیشه یک آسمون پراز ستاره هدیه شده به چشمانم […]
تو اولین حسرتم خواهی شد ومن بهترین مجنون تو و روزی را می بینم که تو در ذهن من تکرار می شوی و من شاعر می شوم بغض می کنم وخیالت رابغل می کنم وتو در جای دیگری به آغوش کشیده می شوی… حامد نوروزی
دلم خون شد از این هجران بگو کجایی؟ چرا پیشم نمی آیی چقدر تو بی وفایی؟ دلم مُرد و تنم رفته به تاراج نگو نمی آیی خدا را خوش نمی یاد کنون روح وروان من تویی تو چو خوب است تو بیایی و بمانی… حامد نوروزی
شب است وماه هست ومی تو بیا تا بگویم رازهایم را پی درپی چشم هایم از این انتظار خسته کمی نوازشم کن با گفتن آیه حی حی اینک که بی چشم تنم ، بینا به چشم دل ببر مرا به بهشت خدا در سَی و جَی (سیحون و جیحون) کنون که جان و تنم خالی […]
محتاجم مرابسپاردریادت به وقت رویش گلها به وقت ریزش باران دودستانت اگربالاست دعایم کن ولیکن ازته قلبت صدایم کن که من محتاج محتاجم… حامد نوروزی
به وقت صبح… به وقت صبح برخیزم برای آرزوهایم رود بالا دو دستانم عزیزم هرکجا هستی نگهدارت خدا باشد.. حامد نوروزی