دسته: نوشته های عنایت الله ایرانمنش

دی 15
شعر بیگانه – عنایت الله ایرانمنش (م – تکخال)

درد دارد در میان آشنایان عنصری بیگانه بودن یا ملامت های بی جا از کس و نا کس شنودن گر چه با زخم زبان غیر ، مأنوسم و لیکن بی تعصب سخت باشد از خودی بی مهری و غم نامه ای هر دم گشودن متهم گشتم به جان سختی نمی گویم از این مطلب سخن […]

آذر 26
شعر تو نبودی که بدانی – عنایت الله ایرانمنش (م – تکخال)

تو نبودی و بدانی که شکستم و گسستم از گفته و ناگفته خود نیز گذشتم گر که مفهوم نشد بر تو کلامم به که گویم چون هم نفسی همدم و همراه دگر باره نه جویم انگار توبی درک مطالب زدل و دیده بریدی بر پرده عشقی به تو دارم زجوانی خط بطلان تو کشیدی آن […]

آذر 17
شعر خیمه عشق – عنایت الله ایرانمنش

دل خسته و دل کنده ام و عاصی وتنها پیشه ام صبر شده بوده گواهم غـم فـردا هـرکجـا نور امیـدیست خـریـدارم من تا کـه پروانـه شوم سوختـه ای بـی پـروا زندگی سخت تر از پنـداریست بـرمن گم شده ی نا پیـدا خـاطـرات است کـه در منظـر چشمم باقیست رسم و تقـدیـر همین است جهـان طوفـانیست […]

آذر 10
شعر گـذر قانـون – عنایت الله ایرانمنش

چشمم به توده های ابر در هم تنیده ایست در مسیـر بـاد . تصویری کـه نمایشگر باران باشد پیــدا نیست . انتظارم همه بیهوده است . باورم نیست که دریای دلم طوفانیست لیک می دانم کــه روزهای دگـری در پیش است . کـه تـقـدیـر همین باشد و این گـذر قانـون است … (عنایت الله ایرانمنش)

آذر 02
شعر بازیچه دنیا – عنایت الله ایرانمنش

حکم و فرمان دلم شد تا سکوتم را گهی ، با گذشت روزگاران بشکنم از خوشی ونا خوشی هایم نمی گویم سخن یا که در وصف نگاری دلربا و دل فریب از روند نا بسامانی که دارم پشت سر از جوانی و تباهی های عمر یا ملاحت های دنیای هنر تا به یک جا ماندن […]

آبان 11
شعر دل مــا – عنایت الله ایرانمنش

هر جا که تو باشی ، همه آنجا دل ماست فرقت عشق نمادی زدل ، فـاصلـه هـاست پیش ما قصـه دل رشتـه ی نا پیـدا یست چون بـرون رفتی از آن ، حاصل این مسئلـه هاست زنـدگی خواب خوش است ، گـرکه پـذیـرا باشـی نتوان کـرد سفر ، بـا حشم و راحلـه ها همسفر با […]

آبان 05
شعر درد دیدار – عنایت الله ایرانمنش

نفسی تازه کنـم از نفست این امیـدیست کـه در سـر دارم چـه کنـم خواستـه یـا نا خواستـه بـه پیش نظـرم میـآیـی خالـی از لطف نبـاشد کــه شوم منتظـرت در کنـار پنجـره هـم گـر بنشینـم غیـر دیـدار تـو در فکـر و دلـم نیست کــه من آرزومنـد تـوام ، بلکـه ز در باز آیـی وقت آن است […]

آبان 05
شعر درد فراق – عنایت الله ایرانمنش

آتشی در سینه دارم همچو یک آتشفشان دائماً سوزد وجودم را به نحوی بی امان ، طاقتم دیگر نمانده حسرت است و آرزو رفته از دستم جوانی عاجزم از جستجو من نمی دانم که در تقدیر من رمز پیروزی چرا از اختیارم رفته است یا که در عهد وزمانم بخت من در را به رویم […]

مهر 21
شعر دلتنگی – عنایت الله ایرانمنش

نبـودنت دست آویـزیست کـه دل تنگی ام را توجیـه می کنـد ، ای کـاش رنـج و درد فـراقت درمـن رخشان بــود و تلالـؤ آن در پیـرامون و وجـودم آشکـار آنگاه کـه آینه دل از پردازش چهـره ات باز می مانـد ، من می مانـم و یاد هـا و خاطـره هـا ، بد عهدیت را در […]

مهر 21
شعر فرصت دیدار – عنایت الله ایرانمنش

ای کاش تو باشی و من و دنیائی ، که در آن غصه دیرینه نشود دامنگیر ، یا که حرفی زغمی دغدغه ی خاطر و تشویش وعذاب ، زندگی را برسانیم به سر منزل احساس و شباب لحظه ها عامل عشق اند و امیدی که در آن آزاد است بسپاری بدل و فراموش کنی وسوسه […]