« تقدير حق » زُلف يار ما ، در اين عالم كه بي تعبير نيست زلف تكميلش در اين عالم كه بي تدبير نيست زلف پُـر تدبير آن ،صد شوخ چشمي مي كند صد كشش دارد،يكي آنها به صد زنجير نيست زير نخجيرش1 ،هزاران صد هزاران شير هست يك دَمي بر زير نخجير هزاران شير […]
پشت خاکریز خود مرگی ام مانده ام؟ مانده ام؟؟ بی هویتی در رنگها از سرزمین مردان عاشق گردان رعد یاد عرج یاران مرد به لبخند بدر آغوش مادر انه ی شلمچه واین من به دوراهی ابهام جامانده ای به هزارتوی دلبستگی ها وآن سو….. یاران به راه آسمان خندان باشکوه ومن؟نفس دون دردی مدام زهره […]
وقتی شقایق را گلی خوشنام دیدم خود را میان حلقه ای از دام دیدم . آیینه از چشمان من شرمنده تر شد وقتی که خود را در تنش ناکام دیدم . فردای شومم را نمی دیدم ولی باز پایان خود را تلخ و بی فرجام دیدم . من در میان هاله ای از ترس و […]
دلتنگ کسی نباش که آیینه را شکست دلتنگ کسی نباش که ماه را رنجاند انگار کسی حرمت مهتاب را شکست سرمشق ستاره ها دوباره خالیست انگار باد هیچ ننوشت بر مزار آب ! دلتنگ کسی نباش که تاریکی را همرنگ صبح کشید و باورش کردی تو دلتنگ کسی نباش که دلتنگت نیست. .. نجیبه محمدی
بانوی من سرزمین مقدس ام به شکوه و آرامش بیستون می مانی و ابروانت طاق بستان ساسانی است تندیس تنت گنج نامه من است که سر از هگمتانه در آورده است و قامت بلندت به درختان بلوط زاگرس می ماند و من، به غربت کوردستان می مانم مهجور و ناشناخته و پر از درد. سعید […]
« صفات بشر » درس تحقيق و ادب، لازمه ي هر بشر است مرد با علم و ادب ، دانه ي دُر و گُهر است مرد بي غيرت ودين،درهمه جا همچو خر است عفت و غيرت و دين،بر همه مردي هنر است عفت و پاكي و رفتار نجابت3، زِ زن است مرد را غيرت و […]
عمو قاسم امروز قلم ها برای از تو نوشتن می تپند، می تپند و در سینه ام قلبم افسوس می خورد افسوس! برای از تو نوشتن چه دیر دریاها مرکب شدند آری! چه با شکوه ونجابت رفتی قهرمان سرزمین من ایران و با غروب چشم تو صدها فانوس بیدار شدند در تاریکی شب ظلمانی عمو […]
« وصف شهيدان » اي كه در ميدان ، يلي1 را فارِس2 ميدان تويي تيزتـر جنگ آورِ بر تازي و تركان تويي كعب3 نِي تيز است ، ني را تيزتر جولان بده تا بـبيننـد تيزتـر جنگ آور دوران تويي اي كه با رزمندگي نزد خدايت بنده اي دل به حق بستي ، زِ دنياي دني […]
” سردارِ بی ادعا “ . خیره گشته چشمِ دنیا سوی تو خون سرخت کرده زیبا رویِ تو . دور بودی از وطن وا غُربتا پیروِ راهِ شهیدان خویِ تو . پیکرت شد قطعه قطعه وایِ من گفته شد گشته جدا بازویِ تو . دلبری هایت زِ امت دل رُبود ملتی همراه شد تا کویِ […]
« خون شهيدان » از خون شهيدان ، شده گلگون وطن ما آن جامه ي5 رزمي شده همچون كفن ما اين جامه ي پُر خون شهيدان بُوَد امروز در روز قيامت ، بُوَد اين پيراهن ما آيا به كجاينـد عُرفاي سخن حق مقياس حقيقـت كنن ايندم سخن ما احكام الهي ، به نجات بشر آمد […]
نوحه شهادت حاج قاسم سلیمانی ——————————– سردار ایرانی،قاسم سلیمانی(2) ——————————- این بیشه شیران،بی شیر هرگز نیست بر گو به ما مردم ،آن مرد پیکار کیست از داغ تو زاریم،از داغ تو بیمار ای فاتح هر جنگ،ای مرد هر پیکار ————————— صد حیف ازاینکه تو،ازماجدا گشتی مردانگی را تو ،در عمق جان کِشْتی بودی علمدار، دین […]
درد دارد در میان آشنایان عنصری بیگانه بودن یا ملامت های بی جا از کس و نا کس شنودن گر چه با زخم زبان غیر ، مأنوسم و لیکن بی تعصب سخت باشد از خودی بی مهری و غم نامه ای هر دم گشودن متهم گشتم به جان سختی نمی گویم از این مطلب سخن […]
داد از این روزهای بی هوا سلول ها سکوتها تراکنشهای مبهم درهزارتوی سایه ی وحشت به فریاددرسکوت وای از آفتاب پرستان داد از شاخه های رنگین نفاق های بزرگ لگامهای پاره آزادی در آن طرف دشت هیاهو آن دوراها یاد تان هست دشمنان بزرگ؟ درکمد لباس کاپشن هاخاطره به هزارتوی فراموشی سکوت آزاردهند قلمم به […]
« شهيــدان » شهيــدان زنــده انــد ، الله و اكبــر ره حـق جـوينـده انـد ، الله و اكبــر رهــي جوينــده انــد ، بر زنــدگانـي كـه جاويـدس ره ، الله و اكبــر شهيــدان را غـمي در دل نباشـد غـم از دل مـي بـرد ، الله و اكبــر قلندر وار مي جنگند شهيـــدان چه بي پروا شدن […]
مثل نیی در دست آفتاب شکسته ام و بر چشم خاک افتاده ام تنم بوی زمستان می دهد پائیز را رهایش کن مرا بیاموز آری! چگونه در رگهایم این یخها را ذوب کنم هنوز برف می بارد بر شانه های کوچک من کجاست یلدایی که مرا با خود خواهد برد! ؟ مرا به شانه های […]
بنویسید جهت مجالس ختم و ترحیم ،تشییع و خاکسپاری ———————————- بنویسید که این سینه پر از آ مال است بنویسید که خدا محول الا احوال است بنویسید درون دل او محشر بود او غلام نبی و مست رخ حیدر بود بنویسید که در دیده ی او دریا بود عاشق فاطمه و ذریه ی زهرا بود […]
مجموعه اشعار سپید کوتاه پاییز ۱۳۹۸ (۱) تپش قلبت پر است از دوستت دارم های مکرر، به زبان نیاوردی هرگز برای من. (۲) باران نوازش دستانت را بر موهایم بباران تا بهار بیاید و موهایم بویِ بابونه بگیرند. (۳) این روزها که دلتنگ می شوم حرف هایم از چشم هایم سرازیر می شوند. (۴) روانشناس […]
( آئینه ی داور ) رادمردی چون علی دیگرنیابد روزگار لافَتی الّا عَلی لا سیف الّا ذوالفَقار ای بنازم ذوالفقارش شیعه را حرمت زِ ِاوست نقش بسته نامِ پاکش بر دلم عزّت زِ اوست فخرِ عالم عرش را لنگر بود رَحمت زِ اوست شأن و شوکت در دو گیتی دینِ ما را اعتبار لا فَتی […]
« پياله » گويند كتاب فضل وِرا1 يك پياله اس كآن يك پياله شربت آن، صد پياله اس فصل بهار و هر چه گُل و لاله مي بُوَد آب بقاي آن همه ، از آن پياله اس هر سبزه در بهار كه رويد ، نشانه اس آب بقاش ، از يَم2 آن يك پياله اس […]
. بعد از آن فاجعه از عشق تو دوری کردم با غم بیکسی ام بی تو صبوری کردم … رفتم از شهر دلت تا به ابد دور شدم پیش چشمان تو یک آدم منفور شدم … واقفم هیچکسی بعد تو همدم نشود در دلم عشق کسی بر تو مقدم نشود … درد بی همنفسی […]
« پرده پوشي » هر كه از كار بد و نيك بشر ، بي خبر است كي بشر مي شود آن،كار بدش كار خر است آنچه در مذهب رندان به نظر مي رسدم فرق انسان حقيقي و هيولا و خر است آنچه در مذهـب ما ، اجـر بزرگي دارد پرده پوشي بُوَد آن ،هر كه […]
« ديار يار » اندر دیار يار ، مرا جای کار هست جای تمام جامعه ، در آن دیار هست اندر دیار یار، جامعه را جایگهی هست آن را که بهره ای است ،درآنجا قرارهست هر کس که بهره می طلبد ، بهر خود زِ یار از بهر بهره ي آن، به من جای قرار […]
قوز بالای قوز ای که نان را میخوری با نرخ روز حق خوری از کارگر یا پینه دوز شب چگونه سر به بالین می نهی ای وجودت قوز است بالای قوز حبیب رضائی رازلیقی
. آجیلِ تلخ و زهرِ تنهایی چشمِ سیاه و خسته و غمگین یلدا همین کِز کردنِ باباست وقتی نمونده قصهای شیرین ! یلدا شبیه چشم تو تاریک ! یلدا شبیه قلب من ، سرده ! فردای یلدا شاید این اندوه از قلب ما آروم برگرده ! من باروتِ نگاهِ تو یک انفجار تازه میبینم ، […]
دنیا اگر تو را نداشت چگونه می شد خندید؟ آفتاب کسل طلوع میکرد! پرنده در قفس میمرد و جنگل همیشه در مه جا میماند دنیا اگر تو را نداشت گلی نبود چشمه ای نمیجوشید و آواز قناریها را هیچکس جدی نمیگرفت. دنیا اگر تو را نداشت عطرها بو نداشتند! گلفروشها پژمرده میشدند و خاک، کتابها […]
پایان پاییزم چه تلخ بود تلخ تر،شروع زمستان سردبود کناریارنشینی سالی گویی لحظه ای بود نخواهددست فلک،نخواهددست فلک که به کناردارنشینی دلا خون که به کنار دارنشستم،لحظه ای گویی سال بود به خلوت دیدم طاووس جمع را گویی کلاغی زار بود
یادِ تو دردی است مچاله! میان قفسهٔ سینهام لبریز از یک تنهایی مظطر! و تمام روز بی تو کارِ من است شانه کردنِ موهای سیاهِ تنهایی، و لاک زدنِ ناخن های کبودش شاید فراموشم شود این تنهایی پر اضطراب را و دوستت دارم هایی پر از افسوس که از چشم هایم سرازیرند در فراقت… سعید […]
« رسوم همسري » رسوم همسري هر بشـر كه در كار است به ازدواج رسوم هميشه بازار است اگر كه چهره گلها ،لطيف و خوش رنگ است به هر كجا كه گلي هست ،بر سر خار است گلي كه همسر دل خسته اش بـيازارد كه تيغ نرم نـباشد ، بدتر از آزار است گلي كه […]
مهدی موعود ما دل به تــو دادیم و ز اغیــار گذشتیم عاشق به تو گشتیم و ز هر یار گذشتیم دیوانه و مدهوش تو هستیم همه وقت از غیـــر تـو از جملۀ هشـــایر گذشتیم دیدار تـو خواهیم و دگــر هیچ نخواهیم از جنــت و حوری و انهــار گذشتیم لطفــی بنما و رخ نمــا و درد […]
« فوق استغناء7 » خدا یاری نمی خواهد ، خدا در فوق استغناس زِ هَر یار و زِ هر دشمن خدا داناتر و بیناس خدا محکمتر ازکوهس ، به هر بادی نمی جنبد به سود و آرزوی کس ، نمی جنبد و پا برجاس خدا حاجت نمی دارد،خدا محتاج کس نَبْود زِ لطف آن سخن […]
. زمستون میرسه از راه تنم درگیره پاییزه همش حس میکنم هستی وجودم هُری میریزه .. شب یلدا بدونِ تو پر از فالایِ غمگینه گلوم زخمیه حرفامو پراز بغضای سنگینه .. توهم بی من پر از دردی شریکی توی این دوری نبند چشماتو روی من نذار باور کنن کوری .. من از من بودنم خستم […]
دل من تاب ندارد: از برای ديدن رويت دل من تاب ندارد نگه ام خواب ندارد دفتر و دیوان شعرم غزلی ناب ندارد همه گويند به انگشت اشاره دگر آن عاشق دلسوخته ارباب ندارد گل نرگسم کجایی؟ ز فراق نرگس رویت دل من تاب ندارد. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
آمد به دل سرد زمستان افسانه ی زیبا ای گلستان حافظ ز کناری شده فال سرگرم سخن از همه احوال سینی به دل کرسی وگرما پر شادی ونقل است شب ما یلدا ی شب عشق است و ترانه پرکوب ترین نغمه به تاریخ زمانه یلدا شب وسوز چای و گرما عشق است به صحنه های […]
. یـلـدا : باز یلدا می رسد ای عشق دردانه کجایی من انار قلب خود را کرده ام دانه کجایی .. باز تصویر نگاهت نقش بسته در خیالم مست چشمان تو هستم با دو پیمانه کجایی .. می رسد یلدا و من در موج گیسوی تو غرقم گشته ام مجنون ترین مجنون دیوانه کجایی .. […]
یلدای انتظار …………………………. یلدا رسید و دلم بی قرار شد چشم انتظار دیدن روی نگار شد یلدا رسید ،ماه دل آرا نیامدی از کوچه باغ غربت شب ها نیامدی یلدا بدون تو چه غم انگیز آمده با خش خش برگ، ز پاییز آمده شب های بی کسی و یاوری ز راه چون عمر می گذرد،ساقی […]
سربه راه ودل پر بارانم چله شد ،دی شد من تنهایم پدرم نُقل به نَقل شب کرسی مان بود چهر ه اش شاد به لم پا وهم نور حضور مجمعه گردش مجموعه ی گل پر آجیل پدرم عاشق بود ونقاشی لبخند به بوم بومی از یاد وجایش خالی و پدر؛ آن بالا مادرم چشمه ی […]
غم آمد و جان سوخت و شب باز عیان شد دریاب جهان را که قدمگاه خزان شد گر طالب وصلی و سر زلف پریشان برخیز غنیمت بِشِمُر ،عمر ، گران شد ! هرجا که غمی هست؛ بدان عشق در آنجاست عشقی که غمش تا به ابد قاتل جان شد دوش از غم عشق تو زدم […]
« اسلام حقيقي » آدم بدكار و بد فطرت، بدي را مأبد 1 است آدم نيك و نكو فطرت ، به جاي عابد است آدم از يك جا بـبايد توشه بـردارد به دست اسمي از اسلام و فعل نامسلماني بد است فطرت ديوي زِ آدم در ره ديوانگي اين چنين آدم نباشد،بدتر از ديو و […]
تو نبودی و بدانی که شکستم و گسستم از گفته و ناگفته خود نیز گذشتم گر که مفهوم نشد بر تو کلامم به که گویم چون هم نفسی همدم و همراه دگر باره نه جویم انگار توبی درک مطالب زدل و دیده بریدی بر پرده عشقی به تو دارم زجوانی خط بطلان تو کشیدی آن […]
« گنج خود » گر به ذکر خدا ، زبانت هست از خدا بر تو یک نشانت هست ذکر حق را چرا نمی گویی تو که تا آسمان صدایت هست آشنا بر خدا نمی گردی تا خدا بر تو آشنایت هست کی زِ خوابت تو می شوی بیدار دائماً از خدا ، ندایت هست به […]
رنگ پیراهن گلها زیباست رنگ دستان درختان زیباست نفس صبح و نسیم زنگ تفریح ورزش ریختن برگ خزان خش خش زیر پا همه اش زیبایست فصل پاییز همه زیبایست مهر زیباتر روز پنجم که رسد جشن شادی فشفشه رنگ جشن تکرار تولد بعد یک سال قشنگ جشن میلاد عشق بوسه از آغوشی تنگ همه اش […]
دود بود …………………………………. باز شد ورد زبانم،دود بود و دود بود جسم مادر پشت در ،پهلوی او کبود بود طفل محزون در شکم پر می زد و در هوای شهر غالب، عطر بوی عود بود مادر سادات در حال دفاع از اهل بیت اندرون سینه ی او ،مهر بود و جود بود او به دنبال […]
دلم به شیرینی چای دود وذغال می سوزد غمه های خورده ژرفایی به سیاهی دلم برای سرخی گل می سوزد به یاد سرخی ذغال زود میر به آه دود اشکی به بهار دلم برای تزاحم خیال می سوزد گل کباب وذغال واشک یتیم دلم برای شبهای سیاه میسوزد شب های عریان شهرهای دود دلم برای […]
ئهیمام رهزا شاجوانەکەم مهمکوژه لهی دوریه، کاش بهزانی له سهر خهیاڵهکانم گوڵیان له باخی جوانیت دهکردهوه. لهسهر دڵم که له خولهکێکدا، حهفتاو دوو نارنجۆکی ناوه به دهرگا پۆڵاینهکهی دڵی تۆوه. سهعید فهلاحی (زانا کوردستانی)
« قانون » اي رهبران دور جهان،اين جهان كه آباد است نقصش كجاست،اين همه فرياد وظلم و بيداد است قانون دولتي ، كه به ظاهر درست و آبادس در باطنش تقلّب و نيرنگ ، از چه آزاد است مردان پاك دل همه هستنـد در قفـس اشخاص رشوه خور،زِ تقلب خوشند وآزاد است قانون گذار مُلك […]
به رسم بهاربارانی ام به رسم رگباری روزها به خلوت خیال سرم به پنجره تنهایی درقطره های بارانی دل می بینم ماه می بینم عشق می بینم سرریز دردهادرتَرک های حادثه به شانه ی زخمی روزهای رفته ا آه ام ریش های درون به ضرب آهنگ خورشید وماه در آغوش خیال به سرریز حادثه آری،به […]
زمستان است و فصل سرما شده اند خونه نشین باز آدم ها مشت مشت می ریزد شکوفه از آسمان می نشیند بر دامن خاک آلود زمین ها رختی از حریر می دوزد زمستان بر تن خشک و یخ زده شاخه ها می بافد فرشی از بلور با آب یخ زده رودخانه ها رده پای دانه […]
« اركان جهان » در منطق اركان جهان ، نطق خدا هست اين نطق ببين منطقي است درهمه جا هست در منطق اركان جهان ، نام خدا هست اين نام بزرگ است و بي چون و چرا هست اي بي خبران ، اين خبر از كيست به دنيا سرتاسـر دنيا ، خبـر و نام خدا […]