ای کاش تو باشی و من و دنیائی ، که در آن غصه دیرینه نشود دامنگیر ، یا که حرفی زغمی دغدغه ی خاطر و تشویش وعذاب ، زندگی را برسانیم به سر منزل احساس و شباب لحظه ها عامل عشق اند و امیدی که در آن آزاد است بسپاری بدل و فراموش کنی وسوسه […]
چشمان خیس به یادم آرزوکردی که چشمانم اگرخیس است به شوق شادیا باشد نه تکرارغم دوری… حامد نوروزی
الا یا ایها الســاقی چه بگــریزم زغــم هردم که غم صاحبدل است برما؛ زندبردل قدم هردم چو از خاطر بشویم ردِ غم بر باد بسپارم شبیخون می زند برما؛کند بر دل ستم هردم فغان بردل؛ کنم شکوه به بختِ خفته برخوابم مزن برعهدیارتکیه چوباد رقصان شوم هردم غم گیتی ؛گَرَم برتــن هزاران آتـش اندازد من […]
ناگهان تیری رها شد از کمان بر دلم زد ،حال و روزم شد فغان من معلق گشتم از کار جهان چهره ام آشفته شد در آسمان تشنه ام از دست این آب زمان چون به آغوشت رسم یارم شبان دست در دستان تو گیرم کمان ناگهان تیری به قلبم شد نشان حامد نوروزی
مگر دستان ساقی بشکند دیوار غم را مگر لطفش سراسر پر کند این ساغرم را نگارمن به غمزه بشکند دیوار غم را کنون از ساقی می ، بازگیرم دفترم را در این زندانی غم ها ، به یاری زنده ام جانا که من با یاد او بردم غم از دلبرم را بیا حامد که برگ […]
دستتونو به هم دادین واسه هم حلقه خریدین از حلقه ی دستت به دست همسرت وصلین یه جوری که حلقه های دیگه رو ندیدین منظورم کاملا شفافه حلقه زنجیر بافه یعنی زنجیرِ غیب تو کاره و همدیگرو که میخواین کفافه نمیخوام با این شعر بشین کلافه پس فقط دو بیت میکنم اضافه اول اینکه بشین […]
نه حظی بردم از عمرم،نه کیفم کوک دنیا شد به هر سویی که رو کردم نصیبم رنج تنها شد به هر سویی دویدم تا که فردایی شود پیدا در آخر مقصدم امروز دیروزین فردا شد پی درس و قلم رفتم که ملای وطن باشم ولی جای قلم داران،قلمدان ساز ملا شد خدا را در دل […]
باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه خاطراتم را زمانه می گذارد روی شانه می زنم دستی به چانه تا شوم شعر و ترانه ای عزیز یکه دانه با تو هستم بی بهانه… حامد نوروزی
از تبت هر چه نوشتم دلم آرام نشد لبت از معجزه ی مثنویم باز نشد از غمت هر چه گریستم چِش من خواب نشد آن چِشی که دل ما برد و ولی رام نشد تو کنون صاحب آن جاه و جهانم شده ای این همه حور و پری آمد ولی” تو” نشد حامد نوروزی
بعد از بهار سبزت آمد پدید پاییز ازهر طرف خزان بود هی می وزید پاییز هردم صدای تدبیر از گوشه ای درآمد بازم سکوت جانان آخر رسید پاییز غم بر نگاه عاشق پرمی کشید ،آتش گم کرده راه خود را این ناامیدپاییز برگی فتاده بر آب چَشمی چکید،بارید خشکیده شده دلی باز غم آفرید پاییز […]
گَردامید برآستانه ی دلم گَرد امید می بارید ازآسمان یخ زده درشب برف می بارید و از همه درختان جاری باوزش باد برگ می بارید ونام توکه همیشه جاودانگی با خود داشت به کتاب شعرم پیوست. حامد نوروزی
سلاح دلبری می خواستم پیامی برایت بفرستم دیدم نمی شود دیگرقلب وزبانم باهم یکی نیست گفتم: بایدکنارگذاشت قلم هارا دیگرپیام، کارسازنیست بایدسلاح دلبری برداشت بایدبرای دیداری ازقلب یار بخواهم … یاری! حامد نوروزی
نفسهایم کهنه شراب رویای توست و کلبه ی چشمانت خانه ی خیال من است نگارش صدایت پیامبر آرزوها، و پلک خاطره ات نجوای دعا و گویش ساحره ات هبل! تو ابراهیم من در آتش رویایم باش! مرا نجوا کن و بی اشک مقبور! عجب خواب پر گناهیست زندگی! من همبستر این گناهم یا مولودش؟ من […]
شکستگی قاب تو، پوسیده گی من , گره سست مان به هم, پیوندی, ست محکم.! نگاهت, به تکه کاغذی ثابت و رفته ای! لبخندت,اتفاق ِ شیرینِ ثابت, بر دیوار اتاق ِ غم بارم متاثر,تکان می دهم سری, به نبودنت هی،. غبطه به زوج بودنمانْ, در زبان ِزوج های فرد! نامه ای به دستم رسیده! أخیرا […]
ثروت اندوزان کیف ازلبانشان می چکد از انگشت به دهان ماندن ِ نداران ِ حسرت کش. صاحبان قصرهای شهر ،از لب پنجره های چند جداره ی قصرهاشان ،فخر می فروشند، کمی سقف سرمنزل فقرا کوتاه است اما می بیننشان، به امثال آنهامی فروشند! فقیر ،عرق تنی دارد از خستگی جسم و گاهی شرم نگاه تو! […]
باز هم گفتم یا علی قرآن شافعم شد با برکت گفتنش از گناه مانعم شد باز هم گفتم یا علی درهای نعمت باز شد گفتن یک بار یا علی گشودن یک راز شد گفتن یک بار یاعلی انجام راز و نیاز شد مثل وقتیکه یک نفر آماده نماز شد و شعرهای ابوالفضل دوستی انگیزه ی […]
ای وجـــــــودی که وجــــــودم ز وجـــــودت به وجــــودت آمده اســــــــــــــت جــــــــــان مـــــــن به قــــــــربـــــان وجــــــــــودت کــــــــه وجـــــــــــودم ز وجــــــــــودت به وجــــــــــود آمـــــــده اســـــــــــــــــت مـــــــــــــــــــــادر،،،،! نعمت الله سیادت مقدم
با یار بی وفا چه توان گفت ز حال خویش ما در هوای یار گذشتیم ز خیال خویش هرشب زغم هجرش نخوابیدیم تا سحر آواره گشته ایم زفراقش به فال خویش سوخت جان وتن؛شکست ساز دل؛درهوای عشق دل بریدیم ز آرزوهای محال خویش تمام برگ های غزل ریختیم به پای او اشک ها ریختیم وشعرهاسرودیم […]
شــــــب های گیتـــی همـــــه پـــــر ز درد اســــــــت مـــــن مـــــرد آمــــده ام در گیـــــتی شـــــب بگـــــردم شــــب درد اســــت درد انـــدر تن مـــن مــــــرد چــو مــــنی! نعمت الله سیادت مقدم
ســـــخت ز این بی تـــو بـــودن درد میکشم و بی تـــاب شـــده فرقــــم امشـــــب درد نبــــودنت رفتـــه در فـرقم نیستی درد ز فــرقم بــرانی کــــه زده بــــه پیکــــرم همـــــم امشـــــب که سخت این بی تو بودن زده مـــرا به زمین بـــر عکـــــس هــــر شــــــب الفــــت با تو خاتمـــه بر زجر و درد هـــای مـــن مـــــرد […]
توکجایی؟ گم شدم در این سرا تو کجایی تا بگیری دست من؟ تو مرا بردی پری در دیار خاطراتت گم شدم چون ندیدم خوشتر از یاد شما چون ندیدم ساحری زیباتر از جادوی تو حی نگو تو ساکتی ! هاتفی گوید: سکوتت ، مادر فریادهاست ! حامد نوروزی
خودفریبی قادرم! ببین… تن پوشم، خرقه ٔخدائیست !. می دانم،: مستأصل ودرمانده می مانم. به تاوان قصورم، شکست، غرورم. تسلیمم، محتاجِعزّت،. تسلیمم. هرچه داشتم.. برترینش داشت.. هرچه کاشتم .. همان،شدبرداشت در تکیه ای آرام، برجایگاهش فروتنانه، درجنبش وتکاپویی برحفظِ تعادل دوپایم ناشیانه. گوش فرا ده ، سکوتت را می شنوی؟؟ درإشراف او قدم می زنی […]
منم من که خاطرخاتم هر روز یه جور سر راتم به من توجه نداریو فکر میکنی من یه رباتم اما تو دیدی که شادم چون که تو هستی در یادم وگرنه از روی تو جز بدی ندیدم و نخوادم ابوالفضل دوستی
سکوتی وراجم! پرحرف و بی ملاحظه! گاهی به گاهی ،، وقت وبی وقت، در نگارش واژه هابه کار می آیم! خلائی از نمیدانم کجای ، درون، و ،نیازی از نمیدانم کجای ِبیرون! میپوشم و مینوشم و میچرخم ودر رقص اما، تهی تر شدنی در حاصل ِ هر روزم نمایان است وبس! پُر نمیشوم ،،ازهیچ پوچ […]