شعر می بینم در باورم معبود یگانه ام را – ژیلا شجاعی (یلدا)

می بینم در باورم معبود یگانه ام را
می بینم در باورم سپیده صبحی برای روز روشن را
می بینم در باورم درخششی برای آفتاب را
می بینم در باورم برای باغچه مثل گل را
می بینم در باورم برای درخت مثل ریشه را
می بینم در باورم شاخه گلی برای پروانه را
می بینم در باورم بارانی برای فصل بهار را
می بینم در باورم چون رویش در سبزه زار را
می بینم در باورم آشیانه ای برای پرنده ها را
می بینم در باورم برف سپیدی برای زمستان را
می بینم در باورم برای شبنم ، برگ نیلوفری را
می بینم در باورم مثل آب برای ماهی را
می بینم در باورم شبیه مرواریدی در صدف را
می بینم در باورم برای خواب مثل رویایی دلپذیر را
می بینم در باورم شوری برای شیدا شدن را
می بینم در باورم مثل صدا برای آواز را
می بینم در باورم شوقی برای پرواز را
می بینم در باورم نگاهی برای دل باختن را
می بینم در باورم وصالی در موسم جدایی را
می بینم در باورم برای غمگسار چون لحظه شادی را
می بینم در باورم برای گم شدن مثل پیدا شدن را
می بینم در باورم مثل معشوقی برای عاشق را
می بینم در باورم احساسی ناب و شیرین را
می بینم در باورم برای راهبه مثل صومعه را
می بینم در باورم کلیسا برای کشیش را
می بینم در باورم یک ترانه برای شعری موزون را
می بینم در باورم ندایی برای شاعر شدن را
می بینم در باورم نوایی برای ساز زدن را
می بینم در باورم شیدا شدن و از خود بی خود شدن را
می بینم در باورم تمام خوبی های عالم را
خدایم را
معبودم یگانه ام را

Loading

امتیاز بدهید

نظر

افزودن دیدگاه