دلتنگی؛
صخرهای ست سیاه و،
بزرگ!
دلتنگی؛
در نمیشناسد
پنجره نمیشناسد!
میآید
میآید
وَ امانت را میگیرد،
–جان به لبت میکند
وقفهای در کارش نیست
اما
میماند،
میماند،
میماند…
فقط،
جابجائیاش با توست!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
امتیاز بدهید