کارگر،،،
شعر نمی خواند،
کتاب هم!
کارگرها
کم تر عاشق می شوندوُ،
زیاد گرسنه!
…
کارگر،،،
کار می خواهد و “پول”
تا روزهای برفی ی بیکاری
سرپناهی داشته باشد
–کنارِ همسر و فرزند!
…
کارگرها کار می خواهند
نه قانون،،،
–کار می خواهند نه سندیکا،
–کار می خواهند نه انجمن!
کارگر،
–ایسم نمی شناسد!
…
کارگرها انسان اند
بیائید باور کنیم
و تلاش دارند
تا با آن سفره ای ساده داشته باشندو،
سرپناهی
و سیر کنند خانواده راوُ،
–پوشاکی
که زنده بمانند
برای فردا،
و فرداهای دیگر..!
…
کارگر جماعت
–انسان ست
خوب ست بدانیم
–انسانیت می خواهد
نه قانون!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
امتیاز بدهید
پیشنهاد به شما
- شعر داوی زولفت - سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- شعر محدوده ای به وسعت دنیا - سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
- شعر پرده ی حکمت - حسن مصطفایی دهنوی
- شعر مجنون بیلیلا - سعید فلاحی
- مجموعه اشعار هاشور در هاشور 19 - سعید فلاحی (زانا کردستانی)
- شعر هاشور در هاشور ۰3 - سعید فلاحی (زانا کردستانی)
- ترانه ی مادری ـ حبیب رضائی رازلیقی
- شعر سرخی چشم ترم - مجید محمدی(طالقانی)
- شعر زلف یار - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر کار خیر - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- رعد و برق - الهه قاسمی
- شعر مردم آریایی - نوید کیهانی فرد