پس از صدسال تنهایی
گمان کردم کبوتر صحبتش را
از سر بد خُلقی من
میکند پایان
سخن ها میکنند کوتاه
اگر در انجمن آیم
زمین آشفتگی اش را
به جرم مستی ام هر دم
به گل ها میکند اجبار
جهان دار مکافات است
اگر من زنده ام اکنون
نه تقدیری
نه تدبیری
نه عشقی
ولی حالا که عشق دارم
تو را دارم
و تو یار دگر جز من
نمیدانم چه تعریفی
میان کنج لب هایم و با پیشانیت باشد
نمیدانم چه رازی
بین دستانم و با آغوش تو باشد
تو آن مهری که میگفتی
به زودی باز می آیی
به آبانم رسید این سال
به سردی رو نهاد پاییز
و من در عمق اسفندم به دنبال تو میگردم…
امتیاز بدهید
پیشنهاد به شما
- وداع ام کلثوم س با پدر ـ حبیب رضائی رازلیقی
- شعر مجموعه هاشور در هاشور ۱ - لیلا طیبی (رها)
- شعر دو روز عمر - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- ترانه ی مادری ـ حبیب رضائی رازلیقی
- شعر مساله - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- رعد و برق - الهه قاسمی
- شعر پرده ی حکمت - حسن مصطفایی دهنوی
- شعر پند خدا - حسن مصطفایی دهنوی
- شعر همراه - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر دوستت دارم - مجید محمدی
- شعر سرخی چشم ترم - مجید محمدی(طالقانی)
- بن بست - فاطمه مقیم هنجنی