« فکر مردان » برادر بـبین فکر مردان بدکار را یکی دیده بنّا و معمار را نـمی بیند آن مهر و مقدار را نه کردار نیک و نه بدکار را ریاضات دانشـوران جهان شناسد چه خود سهل ، پندار را گدایان تنبل زِ فتراک3 خویش نـدانند تدبیر هـر سپهدار4 را کسانی که خود خواه وخود […]
« حرف حق » کجا هر ناتوانی می تواند حرف حق گوید حسن آنگه مدبّر شد،که از حق حرف حق گوید کلام حق معین شد ولی گوینده اش کی بود ولی هر ناتوانی ،کـی توانـد حرف حق گوید توان آدمی سهل است ،کجا بتوان بگوید حق عجب اینجا بُوَد ، در ناتوانی حرف حق گوید […]
« عید مبعث 5 » عید مبعوث محمد (ص)،عید هر انسانی است عید مبعوثش برون از جهل و از نادانی است مردمان سابق که در آن جهل و نادانی بُدند عید مبعوثش زِ حی و جنبه ی ربانی6 است ما که بر مبنای عید مبعثش پی برده ایم پُر بهاتر عیدس آن ، اما به […]
« نظام ملک یکتا » بیا جانا نظر بنما ، نظام مُلک یکتا را کند مشغول این دنیا ،به طرزی هر نفر ما را خداوندی که نادیدم ، زِ کار آن بفهمیدم که دارد قدرتی از خود ، مقام فرد اعلا را به دنیا آدمی آورد و بازم می برد زین جا ستایش کن خداوندت […]
« لطف کریم » هفده ربیع2 آمد ، لطف حق یقین آمد رهبری به این امـت ، ختم مرسلین آمد آن وجود با جودش ، مکه بـر زمین آمد از وجود مولودش ، عیـد مسلمین آمد آخرین پیمبـر بـود ، علمـش اولیـن آمد علم اول و آخـر ، از لبـش بـرون آمد نام آن محمد […]
« حکمرانی » خدایا این چه طرز حکمرانی است چرا در دین و ایمان ،کفر باقی است خداوندا چه گویم من به حُکمت چرا کفر آشکار و دین نهانی است بهار نوجوانـی وقت کار است که جهل اندر بهار نوجوانی است هـر آن پیـری که دارد زُهد و تقوا4 هدف بر ضربه ی جهل جهانی […]
« سخنگویان » سخنگویان بسا صحبت که آنرا ضرب المثل گویند سخن حرف است،ولی باید حقیقت جسم آن جوید هر آن صحبت که می گویند،عبارت را توان سنجید به شکل آن عبارت می توان جسمی ازآن جوید سراسر صحبت قرآن، بُوَد حرف ای برادر جان هر آنکس خواند قرآن را ،رَوَد معنای آن جوید حسین(ع) […]
« آفت انسانی » کار زشت هر بشر را بنگری دیوانگی است اینچنین دیوانگی ها ، از قدیم خانگی است عقل انسانی به ما هـر کار را دستور داد لیکن این دستور اندر دانش انسانگی است آفت هـر خرمنی را می توان از خود شمرد آفت انسانی از آن خرمن نفسانگی است شوق بلبل سوی […]
« صوت و صدا » درتمام شبها درسجده گاه،دیدم خدا را ضجر از تو دیدم ، بود آشکار را در خون شناور شد این دل من تا یادش آمد نام خدا را ما بر تو هر چند امیدواریم گویا تو داری انکار ما را در آفرینش ، کی رأی ما بود خود آفریدی ، شاه […]
« رضا به رضای خدا » طراز1 حکم خدا را ، اگر تو می دانی عمل بکن ، که نـیاید برت پشیمانی به اوج معرفتِ پیـر معنوی بنگر زِ اوج فکر بـشد جاودان ، نـشد فانی خلیل حق،که به آتش نسوخت معجزه بود همان زِ معجز حق بود و علم ربانی تمایلات بشر را بـبین […]
« صد جفا » خداوندا ، تویـی بیداد3 پرور زِ خلقت،صد جفا شد بر پیمبر(ص) پیمبر (ص) را زِ خلقت برگزینی زِ خلقت می گذاری اش در آزر4 پیمبر(ص) را بـترسانی زِ امرت ولی خلقت نـمی ترسند سراسر خداوندا تویـی دانای هـر راز چه رازی هست در خلق و پیمبر مگر این رأی خلقت را […]
« حلقه ی زنجیر » پیکره ی کار عشق، محور کردار ماست محور گردان عشق،سیطره ی10 یار ماست سیرت11 پرگار عشق ، آدمـی آرَد میان نقطه ی توحید اوست،مرکز پرگار ماست گردش افلاک آن ، دایـره زد دور ما محور این دایره ، این دل بیدار ماست حلقه ی زنجیر یار، این دل ما صید […]
« پیامبر خاتم » بقیه زِ بقای منـس ، بنی خاتم که آن بقای ، حبیب منس ابوالقاسم مـرا و امـر مرا یک بقیه می باید محمد(ص) است حبیبم، بقیه تا قائم3 بقیه ی آل محمد،که هستن از فاطمه که فاطمه است ومحمد،به امر من قائم به من و امر من،آن هر دو می بُوَند […]
تا که در تابش خورشید جهان این اثر است در تمامی نباتات5 جهـان جلوه گر است اثـر تابش خورشید ،که از فیض خدا است این نـباتات ، اثـراتش به تمام بشر است تا در این مرحله ی حکمت حق پیش رویم می شناسیم اثراتش به همه بحر و بر6 است این همه فیض7 وعنایت8 که […]
الهی ، شکـرت ای پـروردگارا ببینم حِکمتـت ، را آشکارا نـمی دانم چـرا این حکمـت تـو چرا با مـن نـمی سـازد مــدارا نمیدانم تو را حکمت چه رنگست چرا بر طبع مـن ، نَـبْود1 گـوارا ترحـم در دلــت ،کـی ره بیابد دلـت نَـبْود کم از، آن سنگ خـارا طریق حـــکمتـت پنهان نـمودی به پنهـانـی ببینـم […]