کاش یکی بیاید و بگویدم چرا لبخندهای تو؛ اینقدر بی رنگ است!؟ و من همه چی را بیاندازم گردن تنهایی… لیلا طیبی (رها)
مهر دل بگشای که ماه مهر به مهر آمد پدید ره گشای علم و دانش چون سپهر آمد پدید لذت خواندن چو فهمیدن برایم عالیست ذلت جهل و تکبر در فراغ علم دگر آمد پدید بار دانش بی تلاش حاصل نگردد در وجود در پیِ آن روشنیِ قلب و شهر آمد پدید گر کسی بازور […]
چه خرسندم از این بخشش که یک آنم امان دادی درون بی زمانی ها زمانم را زمان دادی بهار عمر یک لحظه خزان دارد به یک لحظه سرو سامان جانم را به جانم در جهان دادی بسی غفلت در این دنیا به یاد تو به سر کردم زبان بی زبانی را به یک لحظه زبان […]
غمگینم اما عکس هایم، هنوز لبخند میزنند… و این شعر سندی است از دلتنگی هایم در این شب های بی پایان ماه من! بانوی مهربانم تو را با تمام خویش، دوست دارم تو تنها مضمونِ عاشقانه های جهان هستی ای دلیل بهارهای هر ساله ای سبزِ پر طراوت ای آب، آفتاب، ای خاک! زندگی، لای […]
مترسکی هستم در جالیزاری دور و بی ثمر همه ی کلاغ ها با لبخند به کنارم می نشینند گاهى خیره مىشوند به دکمه های پیراهن پر از دلتنگی ام و گاه می کوبند منقار بر کلاه پوسیده ام و من فارغ از چیستی ام! خوشحالم به این معاشرت. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
باغبان علفهای باغچه را قربانی نگاه هرز خویش می کند،و در بی خبری ،از لطافت جوانهٔ باغچه اش گلهای تصنعی برای خود می کارد! صباحی باشد ،که ریشه را باشاخه کاری نباشد! و شاخه را مناسبتی باریشه … بوی بهار نارنج هم ،فقط از چای مادربزرگ به مشام آید اگر باشد, …………………. اگر که ناله […]
به گمــــانم امشــــب مه شمسش جـــــاودانیســـــــت بخدا میشـــــکنم استخوان آنکــــس که در ایـــــن شـــــب قصــــــدش جدایـــــیســــــت! نعمت الله سیادت مقدم
گوهــــرش سیمــــگون تنــــش سفتــــو صخــــره ای دنــــــدان طمـــــع را کنـــده بـــودم قبلا گــــر نه فنــــدق خشـــک سخـــت هم تـــــر کـــــردم انــــدر دهانـــــم لــــــحـــظه ای،،،! نعمت الله سیادت مقدم
زیبــــــای دوران ها دلـــــم بـــرده این بـــــار دل شاعــــر لــــر معاصر بــرده زیبا روی کــــــورد کـــــردستان همـــــان کــــه شهرتش برابر با افراسیـــــاب سعدیا رفیقــــت در حال مـــــردن اســــــت بینا بــــــود و عاقـــل در این چه افتاده اســـــــت حـــالــم بــــد تر ز کسیست که ریه هایش ویران شده گاز خردل اســــــــــت! نعمت الله سیادت مقدم
سلام خوبی؟ چطوره حالت از حال و احوال سال به سالت کسایی داری؟ ما که بی کسیم تنهای تنها توی قفسیم چشام راه دیده بنده ی خدا! یادمه هیچوقت نمیشد تنها آخرشم که رفت رفت توی یه قبر تنها شدیمو شدیم مثل ابر زنگی نمیزنی بگی چطوریم نترس نمیایم پلو بخوریم حالا که رفته از […]
نزدیک امام رضاییم به خدا که بی وفاییم خود گر نری دل را ببر ما محتاج آقاییم در این روز ولادت روز کرم و سعادت بخون دعا و ارادت تا دعا برات بشه عادت کاش به خوابم بیاید الگویم شود باید سرور کشورم شده همشهری خودم شده در حرمش که رفتم احساسی عجیب داشتم با […]
جزپیش تو،جایی من آواره ندارم منزلگه رعداست ولی چاره ندارم یک جلوه کندیار درآیینه امواج جزنقش تو، برسینه صد چاک ندارم… حامد نوروزی
من از روزازل ،بازیچه بودم که درکوی نسیم،سرگشته بودم و لیکن بعد آن،دیوانه گشتم که بالیلی وشان،مخموربودم تنم سرخوش ازاین مستانه باده که درعشقت رفیق،افسانه بودم حامد نوروزی
وقتی تو هستی خورشید تابناک، نوازشش را از من دریغ نمی کند وحتی گلدون اتاقت از رویش نباتی خود بیگانه نمی شود. اما… وقتی تونیستی خورشیدگرمابخش، حتی دگردرخشش خود را، وکهکشان پیرگردش خود را ازیاد می برد. حامد نوروزی
اگرتوبازنگردی امیدآمدنت رابه خاطره ها خواهم سپرد ونمی دانم باغ وجودم را کِی جان خواهدداد و شکوفه های اسیرگلدان را کدام دست مهربان آب خواهد داد آری اگرتوبازنگردی نمی دانم چگونه خواهم زیست و چگونه خواهم مرد… حامد نوروزی
ای پری رهگذر،به من بگو این ترانه های ناب شاعری، این زبانه های داغ آتشی، این شور و حال زندگی، ازنگاه سردکدام عاشقی رفته رفته خاک می شوند؟ حامد نوروزی
توهمچون پری دلربایی هرطرف بنگرم زیبایی تومثل دلی جداگشته ازدلبریَ اش سخت تنهایی… حامد نوروزی
با مجله اینترنتی هنرات همراه باشید : شعر پادشاه فصل ها پاییز از مهدی اخوان ثالث آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش. باغ بی برگی، روز و شب تنهاست، با سکوت پاکِ غمناکش. سازِ او باران، سرودش باد. جامه اش شولای عریانیست. ور جز،اینش جامه ای باید […]
سیب سرخی افتاد درکنار قبرم ناگهان لبخندی ازسرهمدردی دلربایی می کرد، او مرا می خواند مرده بودم جانا! درتنم جان روئید اوکه خود روح الله،سارق روحم بود لیک درمرز وجود،هردو تا یک روح بود… حامد نوروزی
صبگاهان که خدا مست وتماشایی شد ناگهان حس کردم از پسِ پنجره ی خانه ی دل یک نفر می گرید گل شبنم گریست اشک شبنم چه تماشایی شد… حامد نوروزی
من یه شهریوریَم تو تابستون آخریَم انقدر که پُر محبتم آخر خوش باوریَم بهتر از هر مهر و آذریَم هر جا برم نوبریَم باید بفهمی که کیَم من یه شهریوریَم ابوالفضل دوستی
نور خدا حسَین است حسَین نورُ الله است هر که در این مسیر بود از برکتش آگاه است حسَین نور عِین است حسَین راه دِین است کنار کاظِمِین است حسَین همان حسِین است روز حسَین این روزها روز کمک به خیلیا به سوی او روانه شو شامل استفاده شو وَ مجذوب و دلداده شو وَ […]
الهی ، شکـرت ای پـروردگارا ببینم حِکمتـت ، را آشکارا نـمی دانم چـرا این حکمـت تـو چرا با مـن نـمی سـازد مــدارا نمیدانم تو را حکمت چه رنگست چرا بر طبع مـن ، نَـبْود1 گـوارا ترحـم در دلــت ،کـی ره بیابد دلـت نَـبْود کم از، آن سنگ خـارا طریق حـــکمتـت پنهان نـمودی به پنهـانـی ببینـم […]
ما هر طرف می رویم برای دیدارتو گاهی ز شوق خنده می کنیم گاهی ز جور گریه می کنیم چرا اینگونه بی قرار می کنی ! بی آنکه بدانیم که کجا قرار می کنی؟ حامد نوروزی
در جستجوی یار عمری دویدم جز آرزو، چیزی ندیدم دادم دل را به باد تن را به خاک… ای دیوان این جستجو نبود دیوانگی بود… حامد نوروزی
پشیمان شدم از این دوری بیا پرده بردار از این بودن زوری روم به گلشن مه رویان پری پیکر بگیرم دست او مست شوم به انگوری هزاران جام سعادت به من نومید دادند وا فلکا رهیدم از شیر شهد زنبوری کنون اوفتان وخیزان ، مست و خراب به زیر پایش چه می جوری به مخموری […]
چرا محروم کردی از نگاهت مگر مجنون نگشتم از برایت چرا لیلی نمی پرسی چه حالم که این جانم هزاران شد فدایت منو تنها گذاشتی با غم ودرد مرا سهل است مردن در رکابت در این لحظه پر از احساس دردم نمی دانم چرا رفتی وای از وداعت… حامد نوروزی
شور و شوقی در دلم آمد بروز گفته ام یارب دلم افتاد سوز گفت آنجا تو چه دیدی ای رفیق گفتمش آن ساق سیمین یار شیرین در کُجور گفت ما شاهیم ، هر کس راه ندیم گفتمش مشتاق و حیران هاتفی بردم بزور سالیان هستیم به شوق آن نگار این چنین خالی چه گشتیم از […]
روزی که فرشته ی نور مرا می برد به گور پنداشتی که یاد دلنواز تو از من جدا شود به زور و آرزویم شود کور… حامد نوروزی
با تو گویم ای مسیحای زمان درد ها بسیار اما شد نهان با تو گویم وارث آل نبی بعد قتلش ای تسلای دل ما عاشقان وعده کردی یک شبی در جمکران مرهم زخمها شوی ای مهدی صاحب زمان گفت روح الله ، ظهورت نیمه ی خردادماه وه چه خوش باشد اگرچهره ات گردد عیان نیمه […]
چه سخت است یک قدم حرکت در این دنیای بی برکت تو را با جان صدا کردم تماشای نگات کردم هنوزم رد پایت را درون قلب و جان دارم هنوز هم سیل اشکهایم به روی شانه هات دارم بمان ای خوشتر از باران هنوز هم اشک شوق دارم حامد نوروزی
بی من چگونه تو رفتی؟ چرا تو اینگونه رفتی؟ مگر دوستم نداشتی مگر دوستت نداشتم تو که اشک های شوق مرا آفریدی چرا اینگونه بی خبر تو رفتی؟ تو که باغ خنده برایم خریدی چرا ناگهان از کنارم تو رفتی؟ بیا ای رفیق مهر و نامهربانم بگو تو دلیلی، چرا اینگونه رفتی؟ حامد نوروزی
نگارا ! انگار که در خون تو غزل در فوران است… از فرق سر و تا کف پا دل در نوسان است… حامد نوروزی
در ضرب ضرب آهنگ زندگی ام روی بند بند دیالوگ روزانه ام در وابستگی سخت این همه عشق می نوازی عاشقانه تاج درخشان زندگی ام تاج جاودانه زندگی ام همیشه درخشان بمان درون قلب من امروز من فریبانه می خندم فردا غریبانه نگریم گفتی عاشق باشم همیشه یک آسمون پراز ستاره هدیه شده به چشمانم […]
تو اولین حسرتم خواهی شد ومن بهترین مجنون تو و روزی را می بینم که تو در ذهن من تکرار می شوی و من شاعر می شوم بغض می کنم وخیالت رابغل می کنم وتو در جای دیگری به آغوش کشیده می شوی… حامد نوروزی
دلم خون شد از این هجران بگو کجایی؟ چرا پیشم نمی آیی چقدر تو بی وفایی؟ دلم مُرد و تنم رفته به تاراج نگو نمی آیی خدا را خوش نمی یاد کنون روح وروان من تویی تو چو خوب است تو بیایی و بمانی… حامد نوروزی
شب است وماه هست ومی تو بیا تا بگویم رازهایم را پی درپی چشم هایم از این انتظار خسته کمی نوازشم کن با گفتن آیه حی حی اینک که بی چشم تنم ، بینا به چشم دل ببر مرا به بهشت خدا در سَی و جَی (سیحون و جیحون) کنون که جان و تنم خالی […]
محتاجم مرابسپاردریادت به وقت رویش گلها به وقت ریزش باران دودستانت اگربالاست دعایم کن ولیکن ازته قلبت صدایم کن که من محتاج محتاجم… حامد نوروزی
به وقت صبح… به وقت صبح برخیزم برای آرزوهایم رود بالا دو دستانم عزیزم هرکجا هستی نگهدارت خدا باشد.. حامد نوروزی
برایت آرزوکردم… نمی دانم چه می خواهی ولی برایت آرزوکردم زاعماق وجودخود،خدایم راصداکردم برای نام زیبایت برای نازچشمانت برای قلب زیبایت … برای آرزوهایت دعاکردم خداراعاشقانه من صداکردم یقین دارم دعاهایم اثردارد… حامد نوروزی
به یاد استاد دکترحمید مصدق …. روحش شاد به مهربانی… ازتو به مهربانی یاد می کنیم… ای قلمت چو عصای موسی ، کلیم ونیزشعرت چوروح مسیحا ، سلیم گرچه نیستی اماکلامت کارساز اهل یقین زیرارسیده ساعت بیداری ازجانب اهل یمین واینک که تورفتی وتنهاشدیم همصدا می سراییم: “ماسروهای سبزجوانیم درچارفصل سال سرسبزوسرافرازمی مانیم” حامد نوروزی
کجایی…؟ نه اینجا و نه اونجا پس کجایی تو؟ ای رمزجاودانگی ای مرزدلدادگی به کجا سَرَک کشم ازکیا نشانی کوی تورا برم نمی دانم صدایم بم است یا بمم صداست که هق هق گریه هایم خواب تو را قیلوله نمی کند بااینکه سالیان سال باگریه های یکریز و یکریز مثل ثانیه های گریز دنبال تومی […]
باگریه … با گریه از خواب بیدار شدم چشمم هنوز به رخ زیبای تو خیره شده بود. وعطرگیسوان بلندت با لبم آمیخته بود. دیدارمیسرشدو… باگریه خواب شدم حامد نوروزی
بـــــهار اومـــــد گــــــل گـــــندم مــــــن ایـــــــکوشـــــــــت قشنــــــــگی دخـــــــتر مـــــــردم مــــــن ایــــــــکوشت،،،،،! قشـــــــــنگی دختــــــــر مـــــــردم بســــــوزه کــــــه منــــــو ســــــخت برید از مهـــــــر پشــــــــــت! نعمت الله سیادت مقدم
افسوس دردولت ماگل شقایق نشکفت دراین شب سیاه،مهتابی نشکفت گفتم به شقایق،که خانه ی دوست کجاست؟ افسوس وصدافسوس که برلبش جوابی نشکفت حامد نوروزی
آیات مجنون طبیبان رابه بالینم بیارید تن وجان را به دست اوسپارید به گوشم ،اقرَئی آیات مجنون سرود جاودانی را بخوانید… حامد نوروزی
دوشین دوشین دوباره گویا تورا درخواب دیدم درآسمانها پر می کشیدی و روی ابرها پرواز کردی صبح سحرگاه ازخواب پریدم دررختخوابم یک نوردیدم ناباورانه برشانه هایت دستی کشیدم… حامد نوروزی
زدل درآی… زدل درآی وجان ما منورکن هوای محفل خوبان معطرکن به چشم وگیسوی یار سپرده ام دل وجان بیا بیا تماشای باغ و بستان کن چو ساکنان شهر زیرحسن تو اَند ناز بر سمن و رخ بر صنوبرکن پس ازگذران عیش ونوش با مهرویان زکارها که کنی یاد حامد از دل کن… حامد نوروزی