“مرداب بودم”
.
چو مست باده هایِ ناب بودم
ندیدم رفتنت را خواب بودم
.
نگاهم خیره برگیسویِ چون شب
رخِ زیبایِ چون مهتاب بودم
.
گمان کردم که می مانی و امّا
تو بودی رود و من مُرداب بودم
.
به اَمواج خروشانم سپردی
به شب افتاده درگرداب بودم
.
دلم از رفتنت در سینه مُرده
شکستم در درون، بیتاب بودم
.
در این غمخانه افتاده به کُنجی
به دور از تابشِ آفتاب بودم
.
“حبیبم” رفته هرشب در فراقش
به حال سجده در محراب بودم
.
حبیب رضائی رازلیقی
امتیاز بدهید
پیشنهاد به شما
- شعر طریق دانش - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر مجموعه هاشور در هاشور ۱ - لیلا طیبی (رها)
- شعر دانش آموز - حسن مصطفایی دهنوی
- شعر هاشور در هاشور 02 - سعید فلاحی (زانا کردستانی)
- مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۰۱ سعید فلاحی
- شعر مردم آریایی - نوید کیهانی فرد
- شعر دوستت دارم - مجید محمدی
- شعر دل آدم - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر شب خیزی - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر زلف یار - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر مساله - دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
- شعر سرخی چشم ترم - مجید محمدی(طالقانی)