غزل می دونی – رسول چهارمحالی (ساقی عطشان)

می دونی
—————————–
دلامون گره خورده باهم میدونی؟
بخون ازمن واین همه غم میدونی؟
واسه درد دوریت ،امید دل من
میباره چشام آره نَم نَم میدونی؟
چه کردی با این دل عزیزْ نازنینم
همیشه به دردم تو مرحم میدونی؟
جدایی زد آتش به جان و دل من
تویی آخرین عشق عالم میدونی؟
کجایی تو الان نمی دونم ای جان
نشستم ز داغت به ماتم میدونی ؟
تو محراب و حال دعا و مناجات
رو چشمام نشستی چوشبنم میدونی؟
سرو جان دل ودین وایمان خود را
فدایت نمودم دَمادَم میدونی ؟
تویی چلچراغ شب ظلمت من
به عشق تو هستم مصمم میدونی ؟
تویی جلوه کردی به جان و دل من
تو هستی عشقی مجسم میدونی؟
خدا خلق کرده است تو رابا دل من
زداغ تو شد قامتم خم میدونی؟
جدایی و درد فراق ات چه سخته
میمیرم ز داغ تو کَم کَم میدونی ؟
———————————
شاعر رسول چهارمحالی (ساقی عطشان)

Loading

امتیاز بدهید

نظر

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه