ای آنکه هر شب درغمت ناکوک شد احوال دل
جانم چو بم صد پاره شد کردم رها امیال دل

جنگی به پا کردی به دل،گردان غم لشکر کشید
گفتی بخوان این آیه را ، سرکوب کن آمال دل

بودم رها چون قایقی بی سرنشین برروی آب
موجی به پا کردی،سرابی مانده در جنجال دل

بر روح وجانت جای ایزد گو رضاشاهی دمید
ازبس که در قهری وجنگی ،یاکه در اشغال دل

در کنج فنجان،قهوه ام فالی پراز ابهام زد
ای کاش ماهی رخ دهد، زیبا شود اقبال دل

محکوم حبسم تا ابد، زندان زاویرا دلت
سامان ده این زندان غم را،شاد کن احوال دل

 

 فاطمه مقیم هنجنی

Loading

1/5 - (1 امتیاز)

نظر

افزودن دیدگاه