با مجله اینترنتی هنرات همراه باشید : داستان های کوتاه شروعش … جایی که ناهار میدادن خیلی شلوغ بود. بالاخره یه میز پیدا کردیم که دو تا خانم نشسته بودن و دقیقا جای خالی به اندازه ی ما بود. بدون اینکه نگاه مستقیمی به خانم ها گفتم : «اشکالی نداره ما اینجا بشینیم»؟ روی […]