آرامش جان را از پس کدام دیوار این شهر پر هیاهو میخواهی… نگاه کن! تو مانده ای و خود تو اندکی بود و رفت... سال ها بگذشت و تو مانده ای ... میدانم پناهت بود، آرام جانت بود ... تکرار نکن خاطراتت را، عذابیست میدانم بازگو نکن مشکلاتت را، عذابیست میدانم غریب بود و غریبانه […]
عشق همچون باران تن زمین را نوازش میدهد عشق همچون مادر تن کودک را ارامش میدهد عشق همچون ماهی در اب است عشق همچون لالایی قبل از خواب است عشق همچون خدا در جان است عشق همچون دلبر، در راه است… عشق یعنی گذشته،حال اینده عشق یعنی دیدار پاینده عشق یعنی من و تو ما […]