باغبان علفهای باغچه را قربانی نگاه هرز خویش می کند،و در بی خبری ،از لطافت جوانهٔ باغچه اش گلهای تصنعی برای خود می کارد! صباحی باشد ،که ریشه را باشاخه کاری نباشد! و شاخه را مناسبتی باریشه … بوی بهار نارنج هم ،فقط از چای مادربزرگ به مشام آید اگر باشد, …………………. اگر که ناله […]
شکستگی قاب تو، پوسیده گی من , گره سست مان به هم, پیوندی, ست محکم.! نگاهت, به تکه کاغذی ثابت و رفته ای! لبخندت,اتفاق ِ شیرینِ ثابت, بر دیوار اتاق ِ غم بارم متاثر,تکان می دهم سری, به نبودنت هی،. غبطه به زوج بودنمانْ, در زبان ِزوج های فرد! نامه ای به دستم رسیده! أخیرا […]
ثروت اندوزان کیف ازلبانشان می چکد از انگشت به دهان ماندن ِ نداران ِ حسرت کش. صاحبان قصرهای شهر ،از لب پنجره های چند جداره ی قصرهاشان ،فخر می فروشند، کمی سقف سرمنزل فقرا کوتاه است اما می بیننشان، به امثال آنهامی فروشند! فقیر ،عرق تنی دارد از خستگی جسم و گاهی شرم نگاه تو! […]
خودفریبی قادرم! ببین… تن پوشم، خرقه ٔخدائیست !. می دانم،: مستأصل ودرمانده می مانم. به تاوان قصورم، شکست، غرورم. تسلیمم، محتاجِعزّت،. تسلیمم. هرچه داشتم.. برترینش داشت.. هرچه کاشتم .. همان،شدبرداشت در تکیه ای آرام، برجایگاهش فروتنانه، درجنبش وتکاپویی برحفظِ تعادل دوپایم ناشیانه. گوش فرا ده ، سکوتت را می شنوی؟؟ درإشراف او قدم می زنی […]
سکوتی وراجم! پرحرف و بی ملاحظه! گاهی به گاهی ،، وقت وبی وقت، در نگارش واژه هابه کار می آیم! خلائی از نمیدانم کجای ، درون، و ،نیازی از نمیدانم کجای ِبیرون! میپوشم و مینوشم و میچرخم ودر رقص اما، تهی تر شدنی در حاصل ِ هر روزم نمایان است وبس! پُر نمیشوم ،،ازهیچ پوچ […]