من نه آنم که همیشه در سیر و سفر باشم جز تو در این عالم فکر یار دگر باشم گر در سفرم عاشق و دیوانه ام من با تو در آن من هم در شور و شرر باشم در بتکده ی قلبم تو جا و مکان داری همراه تو من هم در چشم و نظر […]
مهر دل بگشای که ماه مهر به مهر آمد پدید ره گشای علم و دانش چون سپهر آمد پدید لذت خواندن چو فهمیدن برایم عالیست ذلت جهل و تکبر در فراغ علم دگر آمد پدید بار دانش بی تلاش حاصل نگردد در وجود در پیِ آن روشنیِ قلب و شهر آمد پدید گر کسی بازور […]
چه خرسندم از این بخشش که یک آنم امان دادی درون بی زمانی ها زمانم را زمان دادی بهار عمر یک لحظه خزان دارد به یک لحظه سرو سامان جانم را به جانم در جهان دادی بسی غفلت در این دنیا به یاد تو به سر کردم زبان بی زبانی را به یک لحظه زبان […]