• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • رپورتاژ آگهی
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان

    گل آفتابگردان / آرش معتمدی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    بیا ای

    گل آفتابگردان

    رخ خود

    به من بگردان

    منم آن

    خورشید تابان

    که عشق خود

    نمودی هر بار

    به سوی او نمایان

     

    تو نه همانی

    که هر دم

    به نگاه پر تمنّا

    به خواهش و تقلّا

    به غلیظی عشق مجنون

    به قساوت دل پر از خون

    سبکبال و عاشقانه

    دل‌انگیز و خالصانه

    عشق خود بی بهانه

    به رهم نمودی عریان؟؟

     

    چرا رو گرفتی از من

    ابروها گرفتی در هم

    ردّ بغض بر گلویت

    شده جاری در چشمانت

    شده جاری در چشمانت

    هرچه آه و محنت و غم

    نکن این‌چنین تو با من

    به خدا ندارم طاقت

    که ببینم آن نگاهت

    به دو چشم ناز و زیبا

    که به درد گشته گریان

     

    من چه کرده ام با تو

    تو چنین کردی با من

    به خدا فقط دل من

    به تو دل داده هر دم

    به دل تو کرده سجده

    نه به شهوتی و غفلت

    نه هوس نه میل و رغبت

    نه به کسی داده وعده

    نه گمان بد برده

    نه ز نفس برده فرمان

    نه به قسم کرده عصیان

     

    نه به کس به غیرِ از تو

    نظری فکنده چشمم

    نه به عشوه ی زنانه

    دل خود داده ام من

    که تو این‌چنین شتابان

    زلف خود گرفته پنهان

    سر ذره ای حسادت

    به ستیز گشته با من

    دگر دست بکش ز گریه

    رخ خود به من بگردان

    بزن لبخند دلبرانه

    بزن بر این فراق پایان.

     

    هیچیک

    اشتراک گذاری


    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر دوبیتی 404 - حسن مصطفایی دهنوی

    تعالله  ، از    آن     علم          خـداونـد زِ  علم  خود ، به  ما  آن مي دهـد  پنـد تمام   …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی 425 - حسن مصطفایی دهنوی

    خـداونـدا     زِ    رازت       هـوشيـارم كـه   رازت   مـي زنـد   بر هـم  قرارم ز  كل    ثروتـم    در   …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی233/ حسن مصطفایی دهنوی

    بيدار دلان  را غـم  بر عيش و طرب  نيست غم خوردن آنها به قيامت كه عجب  نيست پوينــد  در   آن  راه  كه   …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی235/ حسن مصطفایی دهنوی

    اي پسر اَر  تو را بـُوَد دانش  و عقل و شعور غرق شقاوت ببين حرف صلاح وحرف زور جمله  حرف آن خدا بهر صلاح…
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی 369 / حسن مصطفایی دهنوی

    كِلـك   تو   آموخت   به  من   بندگـي از   ره   دانايـي     و   سـر     زندگـي قهـر   تو   آورد   …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی212/ حسن مصطفایی دهنوی

    در دايـره  دنيــا  هـر  قدر كـه    گرديـــدم علـم وادب و دانـش تا ديـدم و بـرچيـــدم علم و ادب و دانـش…
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی 373 / حسن مصطفایی دهنوی

    هـر  كه   نمايـد  بَـرِ  حقـش    سـجود حق  به رويـش يك در رحمت گشـود سجـده  بر   حق    اثـرش    اين   …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی283/ حسن مصطفایی دهنوی

    آن باد مُشك بو  كه  وزيد  از  كنار دوست بسيار  مشك بوست  گل  لاله دار دوست بر  ما  نويد  مي دهد   از  …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی240/ حسن مصطفایی دهنوی

    آنكه سستي  به جهان نيست در اين معيارش واضح  و ثابت و روشن   بُـوَد   آن  آثـارش آنكه  روشن  شده  آثار …
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید