▪چند شعر کوتاه (هاشور) از زانا کوردستانی
(۱) دوست داشتنت، شعریست بلند. آه!... مگر عمرم به درازا بکشد!
(۲) امشب و هر شب، دو، سه بار دوستتدارمهایم را مرور کن نیازی به دیازپام نیست... ... حالا؛ آرام به خواب!
(۳) ماه را،،، درون باغچه --چال کردم! فردا بر درخت خرمالو صدها فانوسِ گس، --آویزان بود!
(۴) بوی دستهی "تبر" میداد، --{در ذهنش} نهالی که باغبان کاشت!
(۵) بین ساختن نیمکت وُ، هیزم،،، سردرگم ماندهست نجار *** درختِ خشکیده از عشق چه میفهمد؟!
(۶) "تو" که نباشی، [بهار] فصلیست خزان زده! *** --با چشم هایی بارانی!
#زانا_کوردستانی #هاشور
برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید
یک دیدگاه اضافه کنید