متن شعر
پدرم!خانه خراب است بیا
شهر در رنج و عذاب است بیا
غصه ی بی پدری پیرم کرد
پسرت خانه خراب است بیا
جور این ناپداران،ما را کشت
رنج این درد گران،ما را کشت
خشم طوفان خزان ما را کشت
حال فرزند،خراب است بیا
تا تو رفتی طپش شادی رفت
نغمه ی بلبل آزادی رفت
روضه شد نغزترین نغمه ی شهر
حال خوش،خواب و سراب است بیا
خارها بر تن حق،پوشاندند
از در حق،همه را کوچاندند
مرغ شبگیر وطن ،شد خاموش
مرغ حق،ساکت و خواب است بیا
مرغکان را به قفس خو دادند
به قفس رونق شب بو دادند
پدرم بعد تو هر مرغ رها
بی قفس،مجرم ناب است بیا
پدرم،بی تو هبل،سلطان است
شهر،در دست ابوسفیان است
باز انگشتری اشعریان
سهم ارباب کتاب است بیا
شیر از بیرق غیرتها رفت
مرد با رفتن آن بابا رفت
رستم از گریه میهن جان داد
رخش،بی یار و رکاب است بیا
کاروان،در خطر گمراهیست
ساربان،چون تو کسی اینجا نیست
مانده ام در عطش آب حیات
کاروان،تشنه ی آب است بیا
یک دیدگاه اضافه کنید