متن شعر
« كلاه نمد »
كلاه سروريِ سروران ، كلاه من است
طريق علم و هدايت ،بَرين1 كلاه من است
من اين كلاه نمد را، به تاج شه2 ندهم
از آنكه نقش عدالت ،بر اين كلاه من است
نقاب پشم و پُـتي3 دور اين كلاهم نيست
به مثل دايره ي اين سرم ،كلاه من است
خداي عالم و آدم ، سرم به دايره ساخت
به غير از آن كه بسازم، زِ اشتباه من است
سرم به منزلي ، رهبري به پيكر ساخت
خدا كه لطف بزرگش ، پناهگاه من است
به راه حرص و جهالت ،كه مردمان رفتند
نرفته ام كه همان جاي پرتگاه من است
به غير راه خدا ، گر رهي ديگر رفتم
به نزد اهل خرد ، آن ره گناه من است
به خود كفايي خود،هر كسي قناعت كرد
به راه علم و قناعت ، همان گواه من است
به گوشه اي بنشستم ، چو معتكف به خدا
از آنكه لطف خدايم ، پناهگاه من است
به روز و شب،همه با اشك و آه مي گريم
طنين صوت عدالت،زِ اشك و آه من است
هر آنچه رسم عدالت بُوَد ، عمل كردم
خداي هردوجهان،خود يقين گواه من است
عدالتـم همه مردم ، اگر كه نـشناسند
همين مدار كهن ، بهر دادگاه من است
يقين كه تاج شهان ، از هنـر مجلل4 شد
وگر نه بي هنري ،كمتر از كلاه من است
هنرنمايـي مـردان حق ، به عدلـس و داد5
به عدل وداد و حقس،دائماً نگاه من است
هنر به عدل و عدالت ، طلب كنم دايم
هنـر طلب كنم امّا ، زِ اشتباه من است
دلـم قرار نـمي گيرد از محيط فساد
به سوي كوي عدالت ،قرارگاه من است
حسن به شعر خودت ، گر عقيده اي داري
مرو به راه كسي،جز همان كه راه من است
٭٭٭
1- برترين 2- مخفف شاه 3- موي بز – كُرك 4- باشكوه 5- قسط- عدالت
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید