متن شعر
« كاخ جليل »
در راه كعبه تا كه بلندس، صداي ما
تجديد عهد مي كند ، آن خداي ما
عهدي است ميكنم و ره كعبه مي روم
بر عهد آنكه بوده زِ اول خداي ما
از ما به عهد حق،به ره كعبه آرزوست
از ما كه آگه است بجز آن خداي ما
ما پا برهنه دور همين كعبه مي دويم
تا باشد اين ذخيره ي روز جزاي ما
اطراف كعبه ، نام خدا بر زبان برم
شايد جواب ما بدهد آن خداي ما
اندر طواف كعبه،طلب مي كني كه را
لبيك حق بگو،كه شوي هم صداي ما
مقصد زِ كعبه چيست، ره اشتباه مرو
آگاه مقصد است ره اشتباي ما
عمري به انتظار جمالش نـشسته ايم
شايد به ما جمال بـبخشد خداي ما
نشناختم گناه و صواب خود در اين مكان
درآن مكان جداست،صواب وگناي ما
فعل گذشته را نـتوان كرد چاره اش
بر دست اوست،چاره ي جُرم وجزاي ما
بر درگه خداي جهان ، ما روانه ايم
كي مي رسد بـسر ، ره بي انتهاي ما
روي سياه ما ،كه به درگاه دلبر است
دلبر تفقدي كند از اشك هاي ما
آهو صفت ،به راه سر كوي حق رويم
صياد دهر ، دام نـهد پيش پاي ما
اي دل به راه كعبه ي مقصود خود برو
نـتوان رَوَي ، اگر خلل آيد براي ما
شيطان،خليل را به ره كعبه رهزن است
آن رهزن قوي بُوَد اندر قفاي ما
آخر طبيب درد ، مريضان شفا بده
درمان بكن تو هر مرض بي دواي ما
حاجي به راه كعبه ي حق است راه تو
از راه حق ، كه بود مدعاي ما
حاجي اگر به كعبه ي حق آمدي بيا
امّا مـرو تو ديگر ره نارواي ما
بـشنيده اي به كعبه،دعا مي شود قبول
آنجا طلب مكن تو به غير از رضاي ما
بر نيك و بد زِ كعبه توان امتحان شدن
بايد تو امتحان بدهي بر رضاي ما
در آستانه ي كعبه دو رنگي نمي خرند
يك رنگي است كعبه و مروه و صفاي ما
كاخ جليل كعبه به يك رنگس از قديم
بر مسلمين نمونه بُوَد رهنماي ما
نيرنگ و عُجب را نَـبُوَد ره به كعبه اي
جاي دغل نـبوده به كاخ بناي ما
اي مسلمين به نقش همين كعبه بنگريد
سرمشق نيكي است ره جنّت سراي ما
در آن حريم كعبه، اگر معتكف شوي
دائم رسد به گوش تو صوت وصداي ما
گفتي حسن ،سخن زِ خدا و كعبه اش
اميد وار باش به حرف رساي ما
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید