متن شعر
« منزلگه يار »
هر که در مدت عمرش ، پي مِهر دل نیست
بی دلی لایق هر منزل و هر محفل نیست
آن زمان ره بـتوان بُرد ، به منزلگه يار
گر تو را مهر كس ديگري اندر دل نیست
اي كه در راه طلب مانده و راهي نبري
ديده بگشا ،كه تو را يار دَمي غافل نیست
هـر زمان مي طلبد يار، تو را در ره خود
بـتواني بروي ، پاي تو گر در گِل نیست
اي بسا1 مَحرم اسرار ، بُدندش همه جا
هيچ كس مثل تو از سِـر خدا ، غافل نیست
راه منزلگه يار ، اَر طلبـي راه بـرو
رهروان رفتن و ديدن كه رهش باطل نیست
از ره دانش و دل جو ، ره منزلگه يار
نـتواني تو اگر ، قلب و دلت كامل نیست
همچو دهقان ، اگر آن بذر نكاري به زمين
هيچ بر دست تو در وقت درو حاصل نیست
آنكه اسرار سخن را ، بـنهادت به زبان
چشم دل باز كن و بين به رهش حايل2 نیست
هر كه اسرار وِرا3 ديد و نظر داشت به راه
راه خود راست برفت و به رهش معطل نیست
هر كه در راه خدا ، بحر طبيعت بـنشست
ديد در بحر طبيعت ، اثـر ساحل نیست
اي نسيم سحر از ، غير ره يار مپرس
هيچ كس مثل من و تو،به رهش مايل نیست
لطف آن شامل حالِ من و تو نيست مگر
كه بُوَد آنكه ،بر آن لطف خدا شامل نیست
رد شو از پرده ي پندار ، ببين زلف رخش
هر كه در پرده ي پندار بُوَد قابل نیست
رهنوردي بُوَد آنكس كه در اين راه رَود
هر كه اين راه رود ، آن ابداً كاهل4 نیست
هر كه بيرون رود از رسم و طريق ره يار
به يقينـس كه راهش ، بجـز از باطل نیست
رهروي در ره جانان ، هنـر بيدل5 نيست
رهرو منزل جانان ، به يقين بيدل نیست
اي نسيم سحر ، از قبر مجو آن ره يار
هركه اسراري ازآن يار نظركردكه بد دل نیست
هر چه در راه دويدي،زِ تو يك حاصل نيست
هر چه در راه دويدن ، اثـر از منزل نیست
تو حسن حرف ره يار بـگفتي ، بـشنو
هر كه اين راه رود ، زحمت آن زايل6 نيست
٭٭٭
1- بسيار 2- پرده - مانع 3- او را 4- تنبل – تن پرور 5- دلباخته- غمگين 6- دگرگون شونده
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید