« ساحل ثابت »
ما بـر فراز كوي حقيقت ، رسيده ايم
بيهوده نيست ، ما زِ طبيعت بريده ايم
جور و جفاي مردم بي دين دهـر دون
بسيار ديده ايم و ستمها كشيده ايم
افراد حق ناشناس ، بسا بوده در جهان
اما كجا به خدمت آن، كي رسيده ايم
تا زندگي آدميان ، در طبيعت است
بيرون از اين چراگاهشان ما نديده ايم
دهـر دنـي ،كه قابل سود بشـر نيست
اين دهـر ما فروخته ، عقبي خريده ايم
آثار زهد و علم ، زِ ما گر معيّن است
ما خودكفا،به گوشه ي عُزلت خزيده ايم
در بحـر بي كران طبيعت شناوريـم
آرامگاه ساحل ثابت نـديده ايم
دست حسن ، دراز مبادا به سوي دهـر
زآنجا كه زهرِ دهـر، فراوان چشيده ايم
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
306 بازدید
برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید
یک دیدگاه اضافه کنید