« دو خط »
آنانکه غرق،نعمت و مالَند و تخت و بخت
دورانشان سرآید و زین جا برند رخت
فکری نمی کنند که در آخر چه می شوند
لیکن شنیده اند،سفری هست دور و سخت
ارکان خلق عالم از آن روزگار پیش
گفتن که آن سفر،سفری هست تلخ وسخت
آنان که آمدند به دنیا ، به مثل ما
چون ما بیامدند و چو آن دیگران برفت
این روزگار حُسن تفاهم نمی دهد
دانشوران تمام به ماندن در این شگفت
میدان این جهان، ره جنگ و جدال بود
کی می شود به جنگ ،به میدان آن نرفت
دور زمانه دست به رندان نمی دهد
رند آن بُوَد که راه عدالت سپرد و رفت
شیطان به ضد نقش عدالت ، خطی کشید
آدم(ع) به خاک ،نقش عدالت کشید و رفت
من بعد خلق پیرو این هر دو خط شدند
هرکس دراین دو خط عملی کرد،هشت و رفت
زآن عالم نـرفته ،که داد این خبر به ما
هرکس که بود این خبر آورد و خود برفت
آن کو خبر بداد ، ز پیش از وجود ما
آن گفته عالم دیگری بایدت برفت
خدا داد این خبر که بود عالم دیگر
راه دیار توس ، نتوانی در آن نرفت
قرآن دلیل واضح و روشن بر این خبر
پيغمبران بگفتن و خود آن سفر برفت
عبرت بگیر از عدم و از وجود خود
تا بنگری به راه که می بایدت برفت
دهقان برای خود که درختی بکاردس
بار اَر نداد می کند آن ریشه ی درخت
این گفتگو که میکنی اول،حسن خودت
قدرش چو نور دیده نگهدار، عمر رفت
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید
یک دیدگاه اضافه کنید