متن شعر
« دو خط »
آنانکه غرق،نعمت و مالَند و تخت و بخت
دورانشان سرآید و زین جا برند رخت
فکری نمی کنند که در آخر چه می شوند
لیکن شنیده اند،سفری هست دور و سخت
ارکان خلق عالم از آن روزگار پیش
گفتن که آن سفر،سفری هست تلخ وسخت
آنان که آمدند به دنیا ، به مثل ما
چون ما بیامدند و چو آن دیگران برفت
این روزگار حُسن تفاهم نمی دهد
دانشوران تمام به ماندن در این شگفت
میدان این جهان، ره جنگ و جدال بود
کی می شود به جنگ ،به میدان آن نرفت
دور زمانه دست به رندان نمی دهد
رند آن بُوَد که راه عدالت سپرد و رفت
شیطان به ضد نقش عدالت ، خطی کشید
آدم(ع) به خاک ،نقش عدالت کشید و رفت
من بعد خلق پیرو این هر دو خط شدند
هرکس دراین دو خط عملی کرد،هشت و رفت
زآن عالم نـرفته ،که داد این خبر به ما
هرکس که بود این خبر آورد و خود برفت
آن کو خبر بداد ، ز پیش از وجود ما
آن گفته عالم دیگری بایدت برفت
خدا داد این خبر که بود عالم دیگر
راه دیار توس ، نتوانی در آن نرفت
قرآن دلیل واضح و روشن بر این خبر
پيغمبران بگفتن و خود آن سفر برفت
عبرت بگیر از عدم و از وجود خود
تا بنگری به راه که می بایدت برفت
دهقان برای خود که درختی بکاردس
بار اَر نداد می کند آن ریشه ی درخت
این گفتگو که میکنی اول،حسن خودت
قدرش چو نور دیده نگهدار، عمر رفت
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید