متن شعر
اي كه در نيكي گل بنگري و سيرت آن
نقش نقاش همان گل نگر و قدرت آن
آنكه از قدرت خود شاخ گل آرَد به وجود
واجب آمد به تو ذكرش بنمايي به زبان
٭٭٭
آ فريننـده گل را نگـر و خالق آن
حكمت آنكه همه آدمي آ ورده ميان
آن همه آدميان را كه بياورد و بِـبُرد
اين چه نظم است و چه پيـدا و نـهان
٭٭٭
بارك الله حَسن اين حكمت حق گفت عيان
هركه حق را نشنا سد بُود آن چون حيوان
حكمت وقدرت حق را چه واضح مي گفت
هدفش بود همان قدرت خلا ق جهان
٭٭٭
در ملك حق پرستي آن ها كه راه پويند
بايد به راه پويند تا راه حق بجويند
راه بلند و بسيار هر كس نمي توان رفت
آنها كه راه رفتند بر ديگران بگويند
٭٭٭
دشمن اگر كمال مرا بُرد و زد به جيب
بهتر بُـوَد زِ دوست كه بر من زنـد فريب
راز نهفتـه ام برسانـد به دشمنـم
فريـاد از آن رفاقـت آن فرد نا نجيب
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید