متن شعر
آنكس كه بتازد به ره حـرص ، فنا شد
آن فكر خودش بود كـجا قابل ما شد
بر عـشق و هوسبازي دنيا ،كس اگر بود
تا عشق مرا ديد ، از آن عشق جدا شد
٭٭٭
هر فرد جفاكار ، كه كارش به خطا شد
آن كار خطا كرد كه بي شرم و حيا شد
هر كس به ره و راه حقيقت اثري داشت
درُمـلك حقيقت به يقين مَحرم ما شد
٭٭٭
هر فرد تبهكـار كه بي مـهر و وفا شد
بر فرد درستكار ،كه پـُر جور و جفا شد
يارب چه توانم كـنم از جـور و جفـاها
بَس بر حَسن امروز ، زِ خلق تو جفا شد
٭٭٭
حيران شدم از گردش چرخ كهن تو
َوز سـفـره انـعـام به دنـيا پـَهـَن تو
ديگر نبرم لذتي از سفره عـامـت
از نعمت اين سفره و دشت ودَمن تو
٭٭٭
من در ره حيرت ز قضـا و قـدر تو
تشبيه و مَثـَل مي زنم از پا و سر تو
جزء نام تو واضح بر من چيز ديگر نيست
واضح نگرم گردش شمس و قمر تو
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید