متن شعر
تا به تولّــي دوست بر پَـرم از آشيــان
كس ديگر اين روح من ننگردش درجها ن
مرغ فضايــي بُوَد رو به فضـــا مي رود
چون كـه زِ اوج فضــا آمده در اين مكان
٭٭٭
بـي خبـران بشنويـد، صـد خبر آورده ام
هـر خبــر آمد زِ دوست به ز هزاران نعـم
هر خبر دوسـت را بر تو نوشتــم بخوان
طبق به گفتاردوست،ني به زياد و نه كـم
٭٭٭
ما را نظـر اين بود رهت راحت ما شــد
آيـا چه سبب بود كه آن آفـت ما شــد
يارب نظــر ما و ره امــر تو دور است
آن علت دوري اش چه بود و ز كجا شــد
٭٭٭
هر كسي بر حق شناسي گر دلش شيدا بُوَد
از ضميـرش حق شناسي در جبين پيدا بُوَد
نور حق را هر كه بشناسد توان پيـدا كنـد
از ضميرش وز دلش وز ديده اش بينا بود
٭٭٭
هر كار تازه اي كه به دوران پديـده شـد
منحل زِ هر خسارت دوران نديــده شـد
فكر بشـر به هر چه رسـد باز كوته است
صد كارها بُوَد كه بر آن كـي رسيده شـد
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید