آدم نيكو سِـيـَر ، از قوم و خويـش
رو به هدايـت بِـبَرد ،خلق پيـش
هـر نفري خلق هدايت كنـد
از همه بهتـر بُـوَد ، آن بهتريـش
٭٭٭
داد زِ كردار كج ، قوم و خويـش
فرق كنـد فطرت هر گرگ و ميـش
هـر نفري خويش خود آزار كرد
عقرب جـرّار بُـوَد ، نيست خويـش
خـداونـدا تو داري ، علم و دانش
كه نادان بيـخرد باشد ، به كارش
خدا را ، اي سخندانـان بـبينيـد
كه دانا دل نهـد ، در خط آتش
حسن بار ديگر ، بـر آور خـروش
كه الهـام يزدان ، بـيايد به گـوش
خـدا را نـشايـد ، فـراموش كرد
هر آن كس كند ، تله افتد چو موش
در يَـم توحيد ، سـزاوار نيست
غيـر خـدا ، هيـچ طرفـدار نيست
بـر طـرف راه خـدا هـر كه رفـت
رفتـن آن راه ،كه دشـوار نيست
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
17 بازدید
برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید
یک دیدگاه اضافه کنید