متن شعر
من كـه پذيرفتـه ام اين دين تـو
پيـرو امـر تـو و آييـن تـو
هسـت اميـدم كـه بـيابـم زِ علـم
روشنـي ديـد جهـان بيـن تـو
٭٭٭
آنچـه تـو گفتـي همه دارم قبـول
هست تمامـش بـه مـدار و اصـول
مـن بـه اميـدم پـي گـفتـار تـو
تا بـه بهشتـم بـنمـايي دخـول
٭٭٭
خوشـا آنان كـه در ذكـر و نمازنـد
به هـر چه نزدشـان آيـد بـسازنـد
مداوم حرفشـان گفتـار حق است
بـه راه حق شناسـي ، يكّـه تازنـد
٭٭٭
بار ديـگر در اثـر گفت و گود
عشق و اميدم بـه همـان گفتـه بـود
سود من از دهر دني نيست ، نيست
در ره عقبـي بدهـي ام تـو سـود
٭٭٭
توانـا شـود هـر كـه دانـا شـود
بـه هـر كار ناديـده بينـا شـود
بـه دانـا دلـي هـر كسـي پـي بـبرد
سخـن گفتنـش پُـر زِ معنـي شـود
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید