متن شعر
در كنگره دلها ،نام توچه نقشـي داشت
در كنگره هر دل ، نقش دگري بگذاشت
يارب چه تفضّل بود بر آدميـان كردي
اين مرحمت ولطفت يكدل به جهان نگذاشت
٭٭٭
با درك ما نشايد ،فكري دراين جهان كرد
ازبس كه پيچ وتاب است،نتوان يكي نشان كرد
كار خداي عالم، بي غِـش و بـي زيان است
بايـد به هـر طريقي ، يك كار بـي زيان كرد
٭٭٭
ساقـي بيـاور جام مِـي ، بيرونم از آزردگي
زآن مي فزونتركُن به من،اين رسم وراه زندگي
گر قابل مِي نيستم،عشقش چرا دادي به من
مسروري ام افزون نما،از شوق آن مِي خوردگي
٭٭٭
مِي صافي بده ساقي ،دماغم را زِ مِي تر كُن
جهان در وَرطه جهل است،به عقلم عنايت كن
خدا رزقم توميدادي،عنايت دِه به من روزي
مبادا جهل و خودكامي،بجاي عقلم افزون كن
٭٭٭
به پاي خرمن يزدان ،دلا بگذر زِ خود بينـي
كه تا از خـرمن يزدان ،توانـي خوشه برچيني
طراز خـرمن يـزدان ، نشايـد متهـم كردن
طراز خرمن يزدان،همين طرز است كه مي بيني
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید