• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    ترجمه‌ی شعرهایی از شیما س عمر / زانا کوردستانی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    بانو "شیما س عمر" (به کُردی: شیما س عومەر - به انگلیسی: Shaema S Omar) شاعر کُرد زبان زاده‌ی اقلیم کردستان است.

    ▪ نمونه‌ی شعر:
    (۱)

    خودت را از پنج صفت دور بدار:
    - بخل و حسد
    - آز و طمع
    - تنبلی و کاهلی
    - مخالفت و دشمنی
    - ظلم و ستم
    این صفات تو را زودتر به مرگ می‌رسانند.

    (۲)
    چونکه مردم نمی‌خواهم مرا در گور بگذارید!
    برایم عزاداری هم نکنید!
    مراسم ختم هم نمی‌خواهم!
    فقط پیکرم را در خیابان‌های شهر رها کنید،
    تا وقتی که روشنایی نماند،
    در شب‌های سیاه
    سگ‌های گرسنه و بی‌خانمان کردستان
    که از دست دوست و نه دشمن هرگز سیر نشده‌اند
    با میل و اشتهای تمام
    یک دل سیر از لاشه‌ی من بخورند و
    استخوان‌هایم را به دندان بکشند.

    (۳)
    شش ماه است که دستی از میان دستم گم شده!
    دو چشم آبی از میان چشمان مستم، گم شده است،
    شش ماه است که سنگ سینه‌ام، سنگین شده است
    ناله‌ی درونم بلند است
    چنان بلند که تا روحم قد کشیده است.
    شش ماه است که دلم، خنده را از یاد برده است
    و زخم‌های احساساتم، توسط هیچکس التیام نمی‌یابد،
    شش ماه است که مردم چشمم، در دریای اشک غرق است
    براستی این شش ماه من
    با سی سال صبر و تحمل یعقوب چه تفاوتی دارد؟!

    (۴)
    سرم درد می‌کند و این هم بی‌دلیل نیست،
    جوانان دانشگاه را تعطیل کرده‌اند!
    و می‌بینیم که اشک ملت
    تاج و تخت خدا را تکان می‌دهد.!
    و صدای گریە‌ی کودکان فقیر
    جگر و قلب آدمی را به آتش می‌کشد.!
    و می‌بینم سینە جوانان وطنم
    سیبل دشمن شده است،
    و چشم مادران منتظر بازگشت شهیدان
    دریایی وسیع و عمیق شده است.!
    و دریغا که کمافی‌السابق در این سرزمین
    گردن ظالمان کلفت‌تر و
    قد و قواره‌ی ما باریک‌تر
    و شب زورمندان روشن‌تر و
    روز ما مظلومان تاریک‌تر می‌شود.!

    (۵)
    چند وقتی‌ست که چشمان آبی تو
    درونم را به هم ریخته است!
    و مدتی‌ست از اندوه فراقت
    بر موهای سیاهم،
    برف سپید نشسته است.
    دیر زمانی‌ست که دستان فرتوت و پر چین و چروکت را
    در دستانم نمی‌بینم و
    آسمان تیره و تار عمرم
    پر از صدای غم و غصه شده است.

    نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
    #زانا_کوردستانی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    اشعار کوردی ۱۷ / زانا کوردستانی

    ▪ اشعار کوردی ۱۷ زانا کوردستانی   (۱) ڕۆژئەژمێر چه‌ند مانگه نه‌هاتنت ئه‌یکیشی به په‌چه‌کم! ◇…
    • شعر سپید

    شعر درگاه داور / حسن مصطفایی دهنوی

    « درگاه داور » بيا   اي  مرد  دانا  دل ، شنـو   حرف  پيمبـر  را ستايش  واجبـس  بر  ما ، خداي  بنده…
    • قصیده

    شعر دوبیتی247/ حسن مصطفایی دهنوی

    هـر  آدم  نيكويي   تا    نيك  سِيـَر     باشد بر  رتبه ي  انسانـي   ديدش  به  بصر  باشد در  مرحله   …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی 397/ حسن مصطفایی دهنوی

    طفيـل   هستـي   عشق    تو      هستـم زِ  عشقـت  كي  تهي   مي بوده دستـم مـرا   دنيـا   بسـي    …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی172/ حسن مصطفایی دهنوی

    فرياد از آن شــرارت  اين چـرخ  كينه جــو خونش نمي توان  كه بريزم  به  صـد  ســبو كـو چاره ام  كه  سـر…
    • دوبیتی

    نجاتم می دهی،امام حسین ع - رسول چهارمحالی

    نجاتم می دهی غرق طوفانم نجاتم می دهی قطره ای آب حیاتم می دهی تشنه ی عشق توام مولای من جرعه ای آب فراتم می…
    • غزل

    شعر دوبیتی 338 / حسن مصطفایی دهنوی

    هر توانمندي  افراد ،گر  از  حكمت  اوست بيجهت  نيست زِحكمت بُوَد وعدل نكوست هـر  توانگـر   نتوان ، رأي  …
    • دوبیتی

    اشعار هاشور ۴۶ / لیلا طیبی (رها)

    ▪ مجموعه اشعار هاشور ۴۶ لیلا طیبی (۱) غریبانه پرسه می‌زنم، در کوچه‌های شهر... هیچ چیز آشنای من…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی187/ حسن مصطفایی دهنوی

    عـدالـــت   را   خــــداونـدا     شـنيـــــدم بــه  راه   مـعـرفتـهــــايـــش   …
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید