• صفحه اول
    • مجله
      • شعر و ترانه
      • داستان
      • صنایع دستی
      • رپورتاژ آگهی
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • پیوندها
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان

    برگردان اشعاری از سارا پشتیوان / زانا کوردستانی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • اشتراک گذاری
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    ▪منتخب اشعار بانو #سارا_پشتیوان با برگردان #زانا_کوردستانی

     

    بانو "سارا پشتیوان" (Sara Pshtiwann) شاعر و نویسنده و ترانه‌سرا و بازیگر تئاتر کُرد، زاده‌ی ۲۰۰۲/۰۵/۲۸ میلادی در شهر کرکوک است، که از ده سالگی به همراه خانوده، در شهر سلیمانیه ساکن شده است.
    اشعار و ترانەهای او را چند خوانندەی کُرد اجرا کردەاند.

    ▪نمونه‌ی شعر:
    (۱)
    وقتی رفتی، گفتی طاقت می‌آورم!
    خدا به بازماندگان متوفا صبر بدهد...
    راست می‌گفتی، چون که رفتی خدا صبرت داد
    اما از برای من به تو
    کسی که از این جدایی مرد من بودم، نه تو!

    (۲)
    از آن همه مردانی که سیگار می‌کشیدند
    بوی هیچکدام را به خود نگرفتم
    ولی بویی در مشامم جا مانده
    که خیلی شبیه به بویی است، که از یقه‌ی پیراهن تو می‌آمد.

    (۳)
    هر روز که معطل می‌کنی و بر نمی‌گردی
    من چند تار موهایم را، برایت باز می‌کنم
    خیلی می‌ترسم تا زمستان به غربت ماندگار شوی و
    من ژاکتی به رنگ موهایم برایت بفرستم
    تا بپوشی و گرمت شود.

    (۴)
    فقیر و غنی در زمستان هیچ تفاوتی ندارند،
    ثروتمندان از گرما عرق می‌ریزند و
    فقرا عرق می‌ریزند، برای پیدا کردن گرما!

    (۵)
    حتی اگر خون من باشی نمی‌گذارم در قلبم جریان پیدا کنی!
    حتی اگر آشیانه‌ام باشی، خانه‌ام را با خود خواهم برد
    حتی اگر خودکاری باشی میان انگشتانم
    برای نوشتن اسمم، می‌گویم که بی‌سوادم!.

    (۶)
    دلتنگت‌ام، اما نه دلتنگ تو،
    دلتنگ شنیدن شب‌بخیرهایت.
    وقتی شب بخیر می‌گفتی
    لبخند بر لبانم می‌نشست و شبم بخیر می‌شد
    اما حالا خیلی وقت است، دیگر شبی‌ بخیر ندارم،
    از آن روز که به من گفتی: خدانگهدار.

    (۷)
    عشق چنین است که مفت مفت
    خوشی‌های زندگیت را
    با گریه و غصه عوض کنی
    و دیگر هیچ نداشته باشی
    که دل معشوقه‌ات را بخری.

    (۸)
    به حرمت شانه‌هایت
    هرگز سر بر شانه‌ی دیگری نخواهم گذاشت
    شانه‌ی تو سنگ سخت هم بشود
    سرم را رویش می‌گذارم و شانه‌ی دیگری را تکیه‌گاهم نمی‌کنم؟

    (۹)
    آرزو و هوست را کرده‌ام
    مانند ویار زن حامله‌ای به شیرینی‌ای،
    که هنوز هم کسی نمی‌داند
    طرز پختنش را...

    (۱۰)
    همچون بوی عطری گم شده‌ام
    بین هزاران نفر هم بروم
    باز من غریبم.

     

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    اشتراک گذاری


    پیشنهاد به شما

    شعر دوبیتی 439- حسن مصطفایی دهنوی

    هر كس  كه  از اين  دنيا، در مرحله ي  شادش  بود در  مرحله ي   دينـداري ، آن  وقت  كسادش   بود در  جَـوّ …
    • دوبیتی

    شعر مکتب توحید / حسن مصطفایی دهنوی

    « مكتب توحيد » ما  که   سیه پوش   زِ  پا  تا  سریم سینه  زن  از   بهر   علی    اکبریم1 ما  به  سر …
    • قصیده

    اشعار کوردی ۰۵ / زانا کوردستانی

    ▪ اشعار کوردی ۰۵ زانا کوردستانی (۱) بیرم زەویێکی چوڵە، رێنەکانیش، لە نێوانما…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی 399/ حسن مصطفایی دهنوی

    بـو  به   مـشامـم   برسـد ، زآن  شميـم رايـحه ات ، از   دَم   صبـح     نسيـم من  نه حكومـت  كنم  از …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی 349 / حسن مصطفایی دهنوی

    زِ يك  دل زنده پرسيدم،چرا دنيا رها كردي بگفتا ، بهـر من  دنيـا  اجل  آرَد   به   پيگردي نظام و مُلك…
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی310/ حسن مصطفایی دهنوی

    صاحب نظران ، رد  شدن  از پرده ي  پندار تا  آنكه  به رفتن  به  ره ، آن   پرده نگهدار صاحب  نظري   باش…
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی 420 - حسن مصطفایی دهنوی

    هر  فرد  اگركه حاكم   ملك  ما  شود از پايگاه   حكم   خدايي   جدا   شود دراختلاف وكشمكش  ونظم…
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی 325 / حسن مصطفایی دهنوی

    ياران اسير ظلمـم ،زين ظلم و جنگ   سردا يارب رهاييـم دِه ، زين گونه  رنج  و  دردا يارب به حق احـمد(ص) آن…
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی279/ حسن مصطفایی دهنوی

    احرام   كعبه   را  كه  نـبستم   براي   خلـق كاري  نـكرد  خرقه  و زنّـار  و كهنه  دلـق من  در  طواف …
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1402 - 1398

    سبد خرید