دندان درد ناخودآگاه و از شدت دندان درد، در جواب سوال دختر کوچکم که پرسید: مامان جون کجا میری؟ با عصبانیت و فریاد جواب دادم: میرم دندون بکشم! رها، ناراحت و سرخورده، بدون اینکه حرفی بزند، به اتاقش رفت. من که از درد دندان کلافه بودم، توجه ای به او نکردم. مشغول بستن بند کفشهایم […]
از خانه ابری کهکشان بانوی برفی گشته میهمان بر تنش پیراهن سپیدی بر پایش کفش های برفی کشیده پرده توری برف بر تن زمین ها زده حصاری از یخ سر تا سر جاده ها برف سپید آمده در کوچه باغ ها سپید گشته حیاط و پشت بام ها نقش می زند رده پای عابران بر […]
باران می بارد از دیده آسمان همچون گریه ای از فرط خوشحالی قطره قطره های آب می نوازند نغمه های فرح بخش زندگی شبنم زیبای صبحگاه همدم گل سرخ در باغ پیچیده باز نجوای بلبلان شیدا دارد تماشا پرواز مرغک های بی قفس پر شده دنیا از هوای پر نفس می چرخد و می چرخد […]
« دو رنگی » هر فرد بشر را نظری بر هنری هست گر نیک تکاپو کند آن آوردش دست هرکس هنری دارد و آن بر دیگری نیست هر کس که ندارد ، بتوان آوردش دست بعضی به تماشای گل و سبزه و باغند بعضی به تماشا،کَلکش4 نی بُوَدش5 دست این رأی مخالف به بشر بوده […]
شعر بسم الله الرحمن الرحیم ……………………………………….. اول هر کار بسم الله الرحمن الرحیم مرحم بیمار بسم الله الرحمن الرحیم اول قرآن بسم الله الرحمن الرحیم معنی ایمان بسم الله الرحمن الرحیم حلقۂ الفت بسم الله الرحمن الرحیم موقع دیدار بسم الله الرحمن الرحیم بهر استغفار بسم الله الرحمن الرحیم ندبه با دلدار بسم الله الرحمن […]
« دستور فقر » بـر مردم فقیـر ، تلافـی6 فقـر هست با فقر گو، به هر که تو خواهی بر آر دست دستور فقر ، هر که بـفرمود بهـر ما و تو گنجی است پُرعیار،که در پیش اوست و هست ای دل تو گنج فقر و قناعت ، مده زِ دست بهتر زِ گنج روی […]
تو مبتلا به دوستت دارمی شده ای کشنده بر لب های کبود مردی مسلول اما باور کن تو را با همه دوری ات که قِدمَتِ درد است دوست دارم! ای سکوت لاجوردی مسموم تنهایی چُنان ضخیم میان آغوش کوهی از غربت باور کن چشم های من هرگز به خمیازه کسل کننده ی روزهای هفته اعتنا […]
« خلق کج منش » روزگاری شدکه کارخوب وبد هر دوش یکی است عالم اسرار و زشتیهای هر بدکار یکی است هر هنرمندی و با هر نقش آن دیوار یکی است رأی وتدبیری نخواهند،مست یا هشیاریکی است تاج شاه و قیصر و دستمال با زُنّار 1 یکی است قالی ابریشم و آن گاله و گالوار2 […]
لیلایم! پاییز شد، تو، انار روی درخت را بچین و برایم بیاور انار بهانه است! میخواهم شبهای دراز پاییز را با عطر دستان تو به صبح برسانم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
« اهل خرد » جمعی از اهل خرد، آمده اند منزل ما رنجه کردند قدم ،جانب این منزل ما میهمانان بزرگی ، بنشستن به ادب به ادب، حل بنمودند همه مشکل ما صحبت معرفت معنوی ، آمد به میان معرفت یاد بدادند ، به چشم و دل ما معرفتهـا که نـمودند ، بـدیدند همه یاد […]
می نشیند صبحدم، شبنم زیبا بر برگ های سبز گلپونه ها نسیم خوش مهربانی می گذرد از میان شاخسارها می ریزد شکوفه های سفید و ارغوانی در دل باغها و بستانها آواز خوش جویبار می پیچد بر تن دشتها به گوش هر رهگذر می رسد نغمه های بلبلان و سارها غاغای مرغابی ها در مسیر […]
خواب می آید به چشمها خورشید می رود پشت کوهها می پیچد در هوا عطر شب بوها ماه می رسد به جاده ابریشمی کهکشانها مهتاب می دزد نور را از ستاره ها باغ می خوابد با صدای لالایی جیرجیرکها با آواز باد می رقصند شاخه درختها می تابد نور ماه بر برکه ها پروانه های […]
از قطره های درخشان شبنم وجودم همچون فصل بهار پر از کرشمم چون برگ های پاییزی می ریزد دانه های اشکم گاه می گیرد مثل روزهای سرد زمستانی دلم سخاوتمندانه مثل باران تند می بارم سرسبز و جاری رودخانه زندگیم گل پونه های مهر می شکفد بر دامانم می سپارم به کوه صبوری غم هایم […]
فصل اول ( دوران تحصیل ) ستاره دختر قصه ما خیلی سر به هوا بود از اول که به مدرسه رفت اولا که از مدرسه خوشش نمی اومد و همش فکر می کرد که یه جای وحشتناک پا گذاشته. دوم اینکه دل به درس نمی داد. از همون روز اول نمراتش کم بود. اولین روز […]
کودک کار خیمه زده موج غم در چهره دریایی ات نیست سفره ای از نان به جز گرسنگی ات زخم می زند شلاق فقر بر تن خستگی ات اشک غم می بارد از چشمان بارانی ات دست پر عطوفتی نیست ارزانی ات جز زمین سخت که می فرساید پیکرت ژنده و شرحه شرحه شده جامه […]
زمین در بستر مرگ رنگی بر رخسار تب دار زمین نمانده یک نهال هم از قامت سرو درختان بر جا نمانده زمین در بستر مرگ است از تار و مار آبادی ها یک تار و پود هم از خلعت سبزش بر جا نمانده بر سر مرغان طرب انگیز، آوار گشته لانه ها جز پرنده ای […]
مهربان شو تا حال جسم و روحت به شود مهربان شو تا سرای جهان به نامت شود گر همه جا خار، گلستان جایگاهت شود قلبت چون آیینه بدرخشد تابناک چهره ات آسمانی و رخشان شود لبریز از عیش و طرب خنده پر مهرت مرغ شادی غزل خوان باغ لبانت شود گر روزگار اشک افشان کند […]
نجا که همسرم از زمانه می گوید ومن از زمان خودم. وفرزندم ،دردت چیست؟ واین می شود که: اتل متل توتوله آهی آقا کوتوله حال بابات چه جوره نه پول داره نه خونه سربرجا می خونه پلاس دارم یه طاقه دیگه طاقت نداره خورد خوراک خونه نق نقای صاب خونه بابام زیرش می مونه بابام […]
تو درخت سبز تناوری که شاخههایت در هر بهار گنجشک های شهر را بی منت، به مهمانی میخواند و من پیرمردی خسته را میمانم که شخم زده تمام خاک سرزمین اش را از غرب تا شرق و اکنون زیر سایه ی آن درخت خستگی یک روز سخت را از تن بیرون میکند. سعید فلاحی (زانا […]
« تدبیر » من این نکته فهمیده ام ، از خدا که رأیش بُوَد ضد تدبیر ما به سنجش در آیـد تدبیـرها یکی نیست تدبیر شاه و گدا اگر رأی و تدبیر ما راست بود ز اول جهان بود بر رأی ما به کار خودم رأی و تدبیر نیست چه تدبیر دارم به کار خدا […]
مرگ کبوتران آه ای کبوترهای پر بسته که از باران ستم پرها شکسته از ظلم زمستان سیاه بی رحمی برف شلاق بر تن سفیدتان نشسته آتش سوزان درد می پاشد جرقه ای بر بال های خسته مرغ مهاجر بی رحمی دانه ها را برده، مانده ابد گرسنه سنگی جدا شده قلتیده از کوه نامردی بال […]
آمنه دارد بغل خورشید عالم تاب را در زلالی و سپیدی قطره ای از آب را عطرخوش بوی رسالت میرسدهر سومشام جبرئیل آ ورده بهر مقدمش عرض سلام روز میلادش ظهور عشق و امید و شعف دشمنانش خواب رفته خواب اصحاب کهف دین اسلام از وجودش بانگ یا هو می زند عشق فخر کائنات هم […]
« عید مولود » عید مولود محمد(ص) عیدیـَس ، فرخندگی عید مولودش بیامد ، زنده تـر شد زندگی عید مولود پیمبر(ص) عیدیـَس، نیک و شریف با شرافت باشد و با نیکی و پایندگی خلق دنیا بنده ی حق می بُدن1 ، اما چه سود راهشان در راه جهل و غیر راه بندگی آن ابوسفیان با […]
کز کرده سایه غم بر گوشه ابروانم شاخه خشک گریه ، کور کرده دیدگانم مژه بر هم نمی زنم و از زنده ماندن پشیمانم تنی تب دار دارم و جز مرگ راه ندارم شقایق های پر پر شده در میان باغ آرزوهایم نگاهی که شکسته شوق شادی را بر لبانم ز لحظه های غم بار […]