مردم آریایی آهای، آهای، مردم آریایی باید بدونین راه بی ریایی چرا کُنی تقلیده از اجنبی تو که خودت از اجنبی سرتری اسم ایرانی باید، همه جا سر باشه جامون، از این که هس، جلوتر باشه هر کسی که اسممونو میشنوه باید نشینه، از سر جاش پاشه باید بپاشیم بذر همدلی رو کنار بزاریم، کینه […]
آشنایی با هنر مرصع کاری یکی از شاخه های صنایع دستی سنگی مرصع کاری است . مرصع به معنی آنچه با جواهر تزئین شده باشد، است. (جواهر نشان) هنر مرصع کاری عبارت است از نشاندن جواهر (سنگهای قیمتی ونیمه قیمتی) بر روی ظروف ، زیور آلات و اشیاء تزئینی دیگر . تاریخچه از هزاران سال […]
پرواز امروز می روم من، تا آن دور دستها تا آن کبوتری که، رفتش به آسمانها به به، هوا چه خوب است انگـــار هیچ کس، بد نیست برگ درختان سبز است دریـا چقدر آبی است بع بع صدا می آید، از سمت گوسفندان سگ گله می دود، به سمت چوبِ چوپان بچه گنجشکی دیگر، […]
شاید شاعر باشم شاعری گمشده در خیابان شلوغ چشمانت در پسکوچه های دروغین حرف هایت اما بی اراده در هوایت سیر میکنم مست می شوم و باز هم دوستت دارم #مجید_محمدی #دوستت_دارم
تو ندیدی سرخیِ چشم ترم را چیدی آخر بی سبب بال و پرم را نیستی، در سر هوایت دارم هر شب عشق تو پاشیده از هم پیکرم را نیستی، در سر هوایت دارم هر شب عشق تو پاشیده از هم پیکرم را پس بده قلب مرا لطفا عزیزم تا نرنجانی دل غم پرورم را عشق […]
« مسأله » هرکه نابودی خود دید، در این راه تو بود هستی اش را به تو بسپرد و به درگاه تو بود هرکسی یک سرکاری که زِ دست توگشود نظرش بر تو بُد و یک سر کارش به تو بود هر که از فیض تو و رحمت تو بهره رُبود رهنمایی تو می بود […]
« شب خیزی » دلا در راه شب خیزی ،به سوی حق تکامل کن اگر محنت برت آرَد ،تو آن محنت1 تحمل کن در آن شبها دل شیـدا ، به امید خدا بر بند دَم صبحش نسیمی زآن ،گُل رعنا تناول2 کن در آن شبهای ظلمانی ،زِ فیض حق مشو غافل مشام جان شیرینت ،به […]
« عشق ازل » مبنای عشق ، مبداء جسـم بشـر بُوَد عشق است ،نیرویش به سرم غوطه ور بُوَد عشق ازل که آدمیـان را ، بنا نهاد عشق آفرید ، آنچه به دنیا نفر بُوَد گردشت این جهان ،امورش بدست کیست بر دست آنکه ،عشق خودش با بصر بُوَد گفتم که عشق آدمیان دست آن […]
مجموعه اشعار هاشور در هاشور ٠۳ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) (۱) زمین را به خیال نمیآورند (بعضی)!!ها که، در آسمان نشستهاند گلهای معصوم اما،،، بیاندیشهٔ آسمان قالینشین شدهاند! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۲) کاش،،، مترسکی بودم پای جالیز خیالت تا غروبگاهان نوک بزنند کلاغهای سمج،،، تنهاییام را! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۳) به تو که میرسم، و گونههای گل انداخته از شرمت؛ […]
✓ مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۰۲ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) – دهان: دهانم را هم ببندند باز واژه های تلنبار شده بسیارند در حلقم و در هر شعر ام تنها تویی که از دهانم بیرون میآیی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ – تن: بر تن دارم پیراهنی از اندوه که روزگار بر تن من دوخته است ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ – گیسو: […]
هاشور در هاشور 01 میمیرند در من تمام بولهوسیهای جهان من راهبهٔ راه توام راهی معبد آغوش تو آنجا که آخرین عبادتگاه جهان است. ــــــــــــــــــــــــــــــــ این روزها لگدمال شدهاند زیر پای اشک، گونههایم مرهم بوسههایت را میطلبد. ــــــــــــــــــــــــــــــــ چه توفیری دارد برای زندانی رنگ لباسش سفید باشد یا سرخ همین کافیاست که بدانی روزگارش سیاهاست. […]
زیباییات دردناک است، زخمی بر دل دارند — مردهایی که تو را دیدهاند! … از درد عشق تو، — یا میمیرند،،، یا که شاعر!!! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #هاشور_در_هاشور
چشمهایت؛ عاشق میکنند، — هر کسی را، ♥ من به کنار! گنجشکهای شهر، — همه!!! عاشقانه نگاهت میکنند. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #هاشور_در_هاشور
« رحمت پروردگار » سوی خدا دو دست ، دعا دار کن اظهار دوستی ، بـر آن کردگار کن دوران عمر خود ، به عبادت قرار ده چون بنده ای، به بندگی خود اقرار1 کن هر صبح و شام ، طاعت معبود خود بکن رسمش به خانواده ی خود ، استوار کن از کِبر و […]
« همراه » در مکان زندگی ، نشناختـی یارت که بود همچنان طفلی و نـشناسی پرستارت که بود آن زمان بشناسی اش،کز لطف حق گردی برون ور نه نشناسی،به هر کارت نگهدارت که بود همچنان طفلی و در گهواره نـشناسی کسی پرورشگاهت که می سازد ،خطا کارت نبود تا که آزاری نـبینی ، از جفـا […]
« دو روز عمر » ما غافل از وظیفه ی انسان نمی شویم در مُلک حق ، به همره شیطان نمی شویم ایمان ما ، به غفلت و بیهودگی ستود ما غافل از طریقه ی ایمان نمی شویم زجری از این طریق ، اگر می رسد به ما با دین اگر رسید ، پریشان نمی […]
« دست دل » این دل همیشه پیروی از آرزو کند در راه آرزوی خویش جستجو کند این دل هزار مرتبه ام در خطر بِـبُرد کی شد که بهر من سر کاری نکو کند این دل به هر طریق،بد ونیک پیرو است کارش نکو شود ، اگر از آبرو کند دل را به راه نیک […]
« طریق دانش » طریق دانش ای بشر ، برای ما که باز شد بـبین که امر و نهی حق، نزول در حجاز1 شد طریق گردش جهان ، به راه خودسری که بود زِ خودسری برون برفت ، طریقه ی نماز شد طریق مردم جهان ، طریق کفـر می فزود طریق ما به راه حق […]
« پند نیکان » هر که از کار فرو بسته، گِره وا می کرد دیگران را به حقیقت ،که چه بینا می کرد نغمه ی1 صوت حقیقت ، به جهان بود مدام هر حقیقت طلبی ، نغمه اش ایفاء2 می کرد صوت و آوا زِ حقیقت بُده بـر روی زمین هر که با حق، سر […]
« زُلف یار » ظلم ُزلف1 یار ما را ، هیچ زنجیری نکرد هر چه نالیدم بَـرش، بر آنکه تأثیری نکرد زلف پُـر پیچ و خمش را هر کسی از دور دید جز بخون خوردن، برآن زلفش که تعبیری نکرد زلف مشکنیش اگر مایل به دل گردید و بُرد هر کجایـش بُرد دل را، جز […]
وَ چالهای خواهم کند، تا،،، دفترِ شعرهایم را، زنده به گور کنم… ♡ شعری که نتواند عاشقت کند، “تلقین”ِ میّت ست وُ، به کارِ گورستان میآید.. –بگذریم! ـــــــــــــــــــــــــــــ کافر تر از آنم که،،، “انسان”ت بدانم… تو خدایگانِ منی آی ی ی ی –تندیسِ جاندار! … به اعجازِ دستهای معجزهگرت –مومنم! ـــــــــــــــــــــــــــــ بادبانها را ،،، عَلم […]
نگاه خیره ی من ،،، با چشمانی بیگانه از خودم؛ ماتِ نگاهِ سردت بود… دردانگیز بود برایم که، چرا مثلِ گذشتهها”’ نگاهم را، با تبسمِ همیشگیات –پاسخ ندادی؟! … نکند– سکّوی یخزدهی غسالخانه گرمای مهرت را سرد کرده بود؟! آه! آه؛ –پدر! پ.ن: و سخت است فرزندی، پدرش را غسل دهدو، کفن بپوشاند! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روسریات […]
« شب قدر » شب قدری خدای ما ،که از خود کرد ایجادش زِ فیض و رحمتش بر ما ،خدا بنهاد بنیادش فغان ازفکرمحرومی،که آن شب رو به طاعت نیست ثواب روز عقبی را ، خودش می داد بر بادش خوش آن فردی،شب قدری که طاعت میکند تاصبح در عقبی خوش است ، آن زِ […]
شب نوزدهم رمضان وداع ام کلثوم س با پدر ــــــــــــــــــــــــــــــــ . شب تا سحر خیره شدی … بابا چرا به آسمون بویِ خوشِ مادر چرا … پیچیده تویِ خونمون . دل شوره دارم ای پدر …درسینه ام غوغا شده چهره یِ تو امشب چرا … چون صورتِ زهرا شده . […]