متن شعر
« پله ي آخر »
اسلام بي تكامل ما ، سـر نمي رسد
بي زُهد1 و بي تكاملش ،آخر نمي رسد
اسلام اگر به وادي غم در تكاملس
در عاقبت به وادي غم پرور نمي رسد
زُهد و تكاملـس ، ره اسلام و دين ما
بي اين دو ركن ،در بـرِ داور2 نمي رسد
اصلش رياضت است به تقوي و زهد وعلم
زين پايگاهس ،كه برآن غم آور نمي رسد
بر پنج ركن اصلي آن ، گـر عمل كني
در عاقبت براي تو ، غم بار نمي رسد
اين پنج ركن ، اگر تو زِ دستت كني رها
از لطف حق ، بدست تو خير نمي رسد
در انتظار حُسن3 چه روزي بُوَد بشر
گر بي عمل بُوَد،كه به محشر نمي رسد
داد از دَمي، كه روز قيامت حساب ما
زشت است و به نزد منشي داور نمي رسد
روزي كه مرد و زن ،همه اندر فزع4 بُوند
عصيان5 بي شمار بدس ، سر نمي رسد
داد از دَمي كه قاضي حكام شرع ما
پرونده ي سياه شده را ، بر نمي رسد
پنداشتـي كه قاضي افعال روز حشر
افعال عمر نيك و بدت را بر نمي رسد
گويندگان بي عمل ، از گفتگوي خود
بي علم و بي عمل ، سر منبر نمي رسد
گوينده گر به مثل پيمبر ، به حق نگفت:
لايق كه نيست ، جاي پيمبر نمي رسد
اسلام بي رياضت و بي زهد و بي عمل
حتماً بُوَد ، به پله ي آخر نمي رسد
تيغ زبانت اي حسن ، اندر بُرندگي است
ليكن به تيغ فاتح خيبـر6 نمي رسد
***
1- پارسايي- تقوا 2- پيش خداوند 3- نيكويي 4- ترس و بيم 5- گناه 6 – حضرت علي (ع)
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید